از يك جايى به بعد؛
قبل از اينكه آدمها خودشان را برايت شرح دهند
ميتوانى تا ته شان را حدس بزنى و بگويى:
ببين فلاني من اين قصه ها را از حفظم...
برو سرِ اصلِ مطلب!
#عليقاضينظام
يا واردِ زندگى مان نشويد
يا اگر به حياط خلوتمان راهتان داديم،تنهايمان نگذاريد...
تنهايى فكر مى آورد...
ما را چهار چشمى بپاييد لطفاً!
دستِ خودمان نيست،از كودكى هميشه يكى دستمان را مى گرفت!
اگر گم شويم،
اگر گم شويم...
ما را تنها نگذاريد!
#عليقاضينظام
بعضي كافه ها را
بايد برای همیشه پلمب كرد...
آنها شاهدان عيني تمام عاشقانه هاي ما بودند
من زندگي ام را باتو در كافه ها ساختم
چه دليلي دارد بعد از وقوع قتل،
به محل جرم برگردي؟
#عليقاضينظام
من و تو به اين خيابانها بدهكاريم
پياده رو هاي وليعصر رو بايد متر كنيم
از روي جدول قدم بزني
بايد با يك هندزفري آهنگ گوش كنيم..."بين ما فوق العاده بود ..."
جاده ي شمال رو بايد رانندگي كنيم...
برايم ميوه پوست بگيري...
از جلوي رستوران "همسفر" رد بشيم و بلند بزنيم زيرِ آواز..."تو از كدوم قصه اي،كه خواستنت عادت..."
ل*ب دريا آتيش روشن كنيم و تا صبح بگيم و بخنديم...
صبح كه با صداي آهنگ چشم باز ميكنيم....
"اگه اين فقط يه خوابه...تا ابد بزار بخوابم..."
#عليقاضينظام