مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش استیاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم
در میان لاله و گل آشیانی داشتیم
زان رو سپرده اند به مستی و شرب مدام ما
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش استیاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم
در میان لاله و گل آشیانی داشتیم
برو بیزون از محفلدرسته فقط
هات الصبوح هبوا
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسدمس*تی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده اند به مس*تی و شرب مدام ما
تو خود ای شب جدایی چه شبی بدین درازیاگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پريشان و دست كوته ماست
من داورمبرو بیزون از محفل
بعد از تایم بیا عشقم
تاشدم حلقه به گوش درمیخانه عشقتو خود ای شب جدایی چه شبی بدین درازی
بگذر که جان سعدی بگداخت از نهیبت
ننم هایمن داورم
وسطش باید بگم ایراداتو بعدش که فایده نداره?
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنونتاشدم حلقه به گوش درمیخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاقما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون
او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمینما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق
آن که او عالم سر است بدین حال گوا ست