مسابقه مسابقه 'دوئل شعر' 'مرحله اول' | زمستان ۱۴۰۰

شَفَــق · 1/15/24

DoNyA♡Gh گفت:
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی

یک دل و یک جهت و یک رو باش
از دو رویان جهان یک سو باش

D A N I · 1/15/24

FlaMe گفت:
یک دل و یک جهت و یک رو باش
از دو رویان جهان یک سو باش

شب مردان خدا روز جهان افروز است
روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست

شَفَــق · 1/15/24

DoNyA♡Gh گفت:
شب مردان خدا روز جهان افروز است
روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست

تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی دز ذکر یارب یارب است

D A N I · 1/15/24

FlaMe گفت:
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی دز ذکر یارب یارب است

تو طاعت حق کنی به امید بهشت

نه نه تو نه عاشقی که مـزدوری تـو

شَفَــق · 1/15/24

DoNyA♡Gh گفت:
تو طاعت حق کنی به امید بهشت

نه نه تو نه عاشقی که مـزدوری تـو

وفا خواهی جفا کش باش حافظ
ف ان ربح والخسران فی تجر

گمونم درست نوشتم :/

D A N I · 1/15/24

FlaMe گفت:
وفا خواهی جفا کش باش حافظ
ف ان ربح والخسران فی تجر

گمونم درست نوشتم :/

رفتم به مسجد از پی نظارهٔ رخش

بر رو گرفت دست و، دعا را بهانه کرد

شَفَــق · 1/15/24

DoNyA♡Gh گفت:
رفتم به مسجد از پی نظارهٔ رخش

بر رو گرفت دست و، دعا را بهانه کرد

دی وعده داد وصلم و در سر ** داشت
امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است

D A N I · 1/15/24

FlaMe گفت:
دی وعده داد وصلم و در سر شر*اب داشت
امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است

تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم

تبسمی کن و جان بین که همــی سپرم

شَفَــق · 1/15/24

DoNyA♡Gh گفت:
تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم

تبسمی کن و جان بین که همــی سپرم

من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است

D A N I · 1/15/24

FlaMe گفت:
من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است

تا بوده چشم عاشق در راه یار بوده

بی آنکه وعده باشـــد در انتظار بوده