تو شبی در انتظاری ننشستهای چه دانیرازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
تو کز محنت دیگران بی غمیتو شبی در انتظاری ننشستهای چه دانی
که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت
یا بزن سیلی به رویم یا نوازش کن سرمتو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
راز درون پرده ز رندان مس*ت پرسشب وصل است و طی شد نامه هجر
سلام فیه حتی مطلع الفجر
راز درون پرده ز رندان م*ست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناختای دل ریش مرا با ل*ب تو حق نمک
حق نگه دار که من میروم الله معک
ماجرا کم کن و باز آ که مرا مردم چشمکوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم
تنت به ناز طبیبان نیازمند مبادماجرا کم کن و باز آ که مرا مردم چشم
خرقه از سر بر آورد و به شکرانه بسوخت