اول بگم که اره یادم موند هجدهمه (چشمک شیطانی)
خب نگینا در این روز عزیز یادی کنیم از موکای خدا بیامرز که اگه نبود منو توعم الان رفیق نمیشدیم... بعله رفقا ما یه روز نشسته بودیم داشتیم تو باکس حرف میزدیم یهو دیدیم عه پیشو حالش بده رفتم گفته چی شده گفتی هعی موکا رو لولو برد.
خلاصه که صمیمی شدیم دیدیم بَه داوشمون از اون خفنای روزگاره... البته بگما هنوز مسئولیت سفید شدن نصف موهام با توعه!
یه کفش همه وجودشو فدای کسی میکنه که پا تو دلش میذاره... کفشتیم رفیق!
قطش کن قطش کنننن هنوز زوده برا مسمومیت
درسته درسته قول داده بودم عکسای تولد پارسالتو پخش نکنم ولی چه کنم که قول من قول نیست...
اگه قول بدی درست کیک بخوری برات کیکم درس کردم...
برای کادوی تولدم یه چیز خاص برات کنار گذاشتم...
قبلش بگم اینو گوش بده خدا وکیلی به شخصه تا حالا تا تهشو گوش نداده بودم :_)
کادوی امسالت یه آِینه هست. برای اینکه یادت نره برای خودت وقت بذاری... همه ما امانتی اوس کریم هستیم دست خودمون درسته؟ حواست پی امانتیش باشه
و کلوم آخر... رفیقایی که من دارم رفیق خالی نیستن شریک جرمن
تولدت مبارک شریک جرم?? @BiJoU
***** امیر نویس:
«به نام آفریدگار موش و گربه»
یکی بود دوتا نبود
زیر گنبد آبی یه موش تنها بوداز صبح تا شب تو خیابونا برای خودش این ور اون ور میرفت و ول میگشت و حسابی لا به لای سطل زباله ها وول می خورد. موش از تنهایی مفرط فقط تند تند این ور اون ور میرفت و نمی خواست حتی یه لحظه یه جا بمونه. دور موش کلی گربه وحشی با دندونای تیز بودن که از همشون میترسید حتی یه بار یکیشون چنگش انداخته بود.
موشی همینجور تو خیابونا ول بود تا اینکه یه روز یه گربه سیاه با چشمای عسلی دید که داره پنیر می خوره. موشی با بغض عمیق رفت نشست رو به روی پیشی نشست و هی عمیق تر بغض کرد تا پیشی دلش سوخت و به تیکه پنیر داد به موشی. موشی حسابی ذوق مرگ شد قنج رفت و بلاخره به اذن خدا به حرف اومد و به پیشی گفت:
_ اوووومممم... پنیر فرانسویه! تو اسمت چیه؟
پیشی هم مشمول معجزه الهی شد و با لحجه غلیظ فرانسوی به حرف اومد گفت:
_ بژو?
_ بیجو?
_ بیجو نه موشی خنگ بژو! یعنی جواهر?
_ ولی تو که سیاهی بیجو...
اینجا که رسیدن پیشی عصبی شد و موشی رو از دمش گرفت انداخت تو یه کارتون درشو بست که صداش نیاد. ولی بعدش دلش نرم شد و می خواست بذاره موشی بره ولی موش ول گرد که حسابی از کارتون خوشش اومده بود با پنجول و دم و دندون و هر چه که خدا بهش عطا کرده بود به کف کارتون چسپیده بود و پیشی هرکاری کرد نتونست بیرونش کنه.
دیگه از اون روز به بعد موشی توی کارتون پیشی بیجو موند و باهم پنیر فرانسوی خو*ردن و حسابی زیر گوش هم جیک جیک کردن و هی قنج رفتن.
تازگیا موشی تو کوچه ها گرفتار شده و نمیتونه بیاد سراغ کارتون و دمش هم زمان تو چند تا تله موش گیر کرده ولی همیشه دلش برای بیجو و پنیراش و کارتونش تنگه و حسابی بدو بدو می کنه تا باز همه چی مث قبل بشه.
هعی نور به قبر موکام بباره که حتی مردنشم سومند بود??
کلی حرف داشتم در وصف این تاپیکی که برام زدین..الان که اومدم تایپ کنم همش از ذهنم رفت..
و اینکه رفیق..دوست..واقعا جنسیت نمیشناسه...تو و امیر بهترین و صمیمی ترین دوستامین.. دقیقا اون دسته که آبم میخورم خبر دارین?
هم بغضه و هم ذوق..اینکه همیشه یکی هست که یادش باشه چی دوست داری و روزای مهم زندگیت کیه..و تو امیر رفاقت و در حقم تموم کردین و امیدوارم بتونم براتون جبران کنم و به نوبه خودم رفاقت کنم!
و من شدیدا خوشحال شدم..
و اینکه تعف بهت بیاد اون آهنگه چی بود؟?
با تولدت مبارک کلاه قرمزی کنار میام ولی اون چی بوددد..
و موشی من...
فقط و فقط موشی من میمونی این یک..
دو هم اینکه موشی منن نه کسِ دیگ!!!!?
داستان آشنایی منو تو خیلی بالا پایین داره..بعدا ک دکتر وار برگشتی با کفش پاشنه دار باید جواب پس بدی..
و در کارتونم همیشه به روت بازه?
مرسی از دوتاتون?❤
نگین، یه نفر که اومد و منو نجات داد. فک کنم قبلا هم بهت گفتم که تو مثل یه نوشته درخشان تو دفترچه زندگی منی. منی که داشتم با هزارتا چیز مقابله میکردم و از درون نابود بودم، فکر میکردم دیگه هیچ وفت نمیتونم هیچ کاری انجام بدم. نه خودمو میشناختم نه نیاز هامو. نگین مثل یه معجزه توی زندگیم اتفاق افتاد و بهم یاد اوری کرد هنوزم میتونم بخندم، شاید از ته دل نباشه ولی هنوز دوستی دارم که بتونم باهاش بخندم.
اون موقعی که تو سر و کلت پیدا شد، با اون شب بخیرای لعنتیت که باعث می شد به چت باکس خیره بشم و احساس کنم تو یه ادم خاصی. همه چیز از یه ریپلای شروع شد که گفتم من به شب بخیرات نمی رسم. البته قبلشم بودی ولی از اونجایی حافظه ی من خیلی خرابه درست یادم نمیاد، چون اون موقع برام یه کاربر مثل بقیه کاربرای سایت بودی.
تو اومدی و من نمیدونم چی شد که شدی پایه ثابت چت کردن تو چت باکس، تیکه کلامای مخصوصی که فقط برا تو ساخته بودمشون و ازشون استفاده میکردم. نمیدونم بقیه هم متوجه شدن یا نه ولی من یطوری رفتار میکردم انگار تازه عضو انجمن شدی در حالی که تو کلی دوست دیگه هم داشتی فقط من تازه تو رو پیدا کرده بودم.
چقدر خوبه که هستی، چقدر شیرینه وجود داشتنت. تمام چیزایی که بینمون شبیه هم بود، چیزایی که باعث میشد من دلبر و زنبور تو باشم و تو گل من.
راستشو بخوای من از اول بهمن پیگیر این بودم یادم بیاد تولدت کِیه، حتی از دنیز هم پرسیدم ولی ابن چند وقت انقدر درگیر بودم که به زور کارای خودمو یادم میموند.
کادویی برات ندارم، با توجه به اینکه هیچ چیز تو دنیا ارزشمند تر ار خودت وجود نداره نمیتونمم کادویی بخرم یا چیزی اماده کنم چون تو لیاقتت بیشتر از ایناس.
خیلی حرفام قاطی پاتیه ولی نیخوام بخاطر تمام لحظاتی که بودی و بهم کمک کردی خودمو پیدا کنم، مواقعی که کمکم کردی کارای دانشگاهمو درست کنم و هنیشه بوهام مهربون بودی، تمام چرت و پرتایی که بهم گفتیم و در کل بخاطر هر چیزی که بینمونه ازت تشکر کنم.
نگه داشتن یه رابطه تلاش میخواد و امیدوارم تلاشی که با تمام وجود انجام میدم و انرژی ای که با وجود کم بودنش سعی مبکنم بین دوستامم تقسیمش کنم توانایی حفاظت از عشقمونو داشته باشه.
خب...
من میخواستم فردا تبریک بگم.
چون تو برای من فرق داری با بقیه و نمیتونم بیام خیلی رسمی تبریک بگم و...
احتمالا میدونی چقدر حساسم همه چیز به بهترین شکل ممکن باشه ?
دلم میخواست یه متن طولانی باشه همراه چند تا عکس قشنگ.
خیلی خسته بودم و احتمالا توی گپ کافه متوجه بشی چه چیزی باعث شد که حوصله نداشته باشم در واقع. اما همین الانم خیلی خستم واقعا جسمی... چون روز گذشته حسابی اکتیو بودم و کارام زیاد بود.
همراه نود و خورده ای پی وی سین نخورده انجمن
خستگی یه طرف فکر تولدت یه طرف، در نهایت نه خوابم برد و نه تبریک گفتم که گفتم یک دفعه بیام و خودمو راحت کنم :/
خب شرمنده که حتی توی تاپیک تولدت هم دارم غر میزنم :///
معمولا فرصت یه چت ساده هم با دوستانم برام فراهم نمیشه.
و چون فکر کردم فردا دیره الان این متن رو برات نوشتم 01:44
واقعا یادم نمیاد کی و دقیقا چیشد باهم آشنا شدیم و صمیمی شدیم فقط یادمه یک روز اومدی پیوی و کلی سئوال پرسیدی و....... :/
خیلی رفتارت و حرف زدنات و شخصیتت کیوته.(با فاکتور گرفتن اون رفتارت، اشاره به فرستادن عکس سوسک توی پروفایلم و استیکر کثیف)
یکی از مورد اعتماد ترین افرادی برای ما
و این خیلی برام ارزشمنده.
خیلی مهربونی و خاکی هستی با وجود اینکه آدمای جذاب معمولا مغرورن ولی تو خاکی هستی لاو و اصلا مغرور نیستی.
دلم میخواد این جمله رو به آدمای خیلی کمی که دوسشون دارم بگم :
کاش همهی آدمهای دنیا مثل تو بودن، اونوقت دنیا جای بهتری میشد...
تو هم جز اون تعداد کمی...
راستی بازم بگم با فاکتور گرفتن بعضی از کارای زشتت،(حرفمو پس میگیرم از فردا همه با سوسک و استیکر کثیف میان سراغم. #مزاح)
این متن خیلی فی البداهه و خودمونی شد و دلم می خواست خاطره بشه.
باید از این بابت خوشحال باشی چون میدونی من با هرکسی راحت نیستم.
مشاهده فایلپیوست 98504قاسم قشنگم رفیق نازنین من، کلمه کم میارم برای توصیف تو...
یکم غمانگیزش کنم بعد از پری قرار نبود با کسی انقد صمیمی بشم؛ قرار نبود کسی تو دلم انقد عزیز بشه؛ تو تمام معادلاتم رو بهم زدی!
چی قشنگتر از اینکه انقد دوستت دارم که گاهی جای خالی خیلیا رو واسم پر کردی، زخمایی که زدن رو مرهم شدی تمام نبودنا رو تو بودی!
دوری، دوریم اما قلبم به تو نزدیکه امیدوارم متقابل باشه و میخام بدونی تحمل از دست دادن دوستی تو یکی رو دیگه ندارم??
معذرت که روز تولدت رو نمیدونستم کسایی که منو میشناسن میدونن حافظه قوی ندارم مخصوصا تولدا و اصن راجبش باهم صحبت نکردیم که بدونم.
قلب من رفاقت ما فراتر از مجازیه.
دوست دارم و امیدوارم یه روز بتونم بغلت کنم تو چشمات نگاه کنم و واقعی واقعی تو زندگیم جز عزیزترینام باشی❤
خب تولد یکی از مهربونترینا، زیباترینا، خوشقلبترینای انجمنه?❤
من به شخصه دیان این خانومم و هیچجوره راضی نمیشه نگه دیان??
خب باشه اصلا هرچی میخوای بگو?
نگین قشنگم، واقعا که اسم نگین برازندته❤ برای من که اینطوره... نگین زندگی من
تولدت خیلی مبارک ?❤?