سلام
نگین، یه نفر که اومد و منو نجات داد. فک کنم قبلا هم بهت گفتم که تو مثل یه نوشته درخشان تو دفترچه زندگی منی. منی که داشتم با هزارتا چیز مقابله میکردم و از درون نابود بودم، فکر میکردم دیگه هیچ وفت نمیتونم هیچ کاری انجام بدم. نه خودمو میشناختم نه نیاز هامو. نگین مثل یه معجزه توی زندگیم اتفاق افتاد و بهم یاد اوری کرد هنوزم میتونم بخندم، شاید از ته دل نباشه ولی هنوز دوستی دارم که بتونم باهاش بخندم.
اون موقعی که تو سر و کلت پیدا شد، با اون شب بخیرای لعنتیت که باعث می شد به چت باکس خیره بشم و احساس کنم تو یه ادم خاصی. همه چیز از یه ریپلای شروع شد که گفتم من به شب بخیرات نمی رسم. البته قبلشم بودی ولی از اونجایی حافظه ی من خیلی خرابه درست یادم نمیاد، چون اون موقع برام یه کاربر مثل بقیه کاربرای سایت بودی.
تو اومدی و من نمیدونم چی شد که شدی پایه ثابت چت کردن تو چت باکس، تیکه کلامای مخصوصی که فقط برا تو ساخته بودمشون و ازشون استفاده میکردم. نمیدونم بقیه هم متوجه شدن یا نه ولی من یطوری رفتار میکردم انگار تازه عضو انجمن شدی در حالی که تو کلی دوست دیگه هم داشتی فقط من تازه تو رو پیدا کرده بودم.
چقدر خوبه که هستی، چقدر شیرینه وجود داشتنت. تمام چیزایی که بینمون شبیه هم بود، چیزایی که باعث میشد من دلبر و زنبور تو باشم و تو گل من.
راستشو بخوای من از اول بهمن پیگیر این بودم یادم بیاد تولدت کِیه، حتی از دنیز هم پرسیدم ولی ابن چند وقت انقدر درگیر بودم که به زور کارای خودمو یادم میموند.
کادویی برات ندارم، با توجه به اینکه هیچ چیز تو دنیا ارزشمند تر ار خودت وجود نداره نمیتونمم کادویی بخرم یا چیزی اماده کنم چون تو لیاقتت بیشتر از ایناس.
خیلی حرفام قاطی پاتیه ولی نیخوام بخاطر تمام لحظاتی که بودی و بهم کمک کردی خودمو پیدا کنم، مواقعی که کمکم کردی کارای دانشگاهمو درست کنم و هنیشه بوهام مهربون بودی، تمام چرت و پرتایی که بهم گفتیم و در کل بخاطر هر چیزی که بینمونه ازت تشکر کنم.
نگه داشتن یه رابطه تلاش میخواد و امیدوارم تلاشی که با تمام وجود انجام میدم و انرژی ای که با وجود کم بودنش سعی مبکنم بین دوستامم تقسیمش کنم توانایی حفاظت از عشقمونو داشته باشه.
دوستدارت، مریم
??
پ.ن تولدت مبارک??