مشاهده فایلپیوست 108711
بگوری:
+سلام عرض وَ کِــردم؛ خوب بیدین؟
شاهین جان به من وَ گفتن تولــد رییسهَ از خودم شعر در وکِـــردم.
+اهــهههـ
ای شاها، بزرگا، سرورا
مقابل تو همه ی ما کاربرا
وگوییم چه خوش ویومدی
تو چه مفید به دنیا ویومدی
خوب بید؟
(ارزون بود آوردیمش?)
______________بسم الله_______________
نمیدونم چرا اسم تاپیکو این گذاشتم؟
انتخاب عنوان سخت ترین کار یه تاپیکِ تولده اونم از نوع مدیر کلش
اما خب هم انجمنمون بهشته
هم اول اردیبهشت رو زدی به نام خودتو
و اردیبهشتم بهشتشو از تو داره.
(اصلا فکر نکن شاعرانه اس?کار خودمو دارم توجیح میکنم)
اون شمعارم گذاشتم کلاسیک بشه، شبیه تاپیک تسلیت شد.
در مدح و ثنا و ستایش مدیرکل:
در نگاهش دو شاه تاتاری، پشت پلکش هزارسرباز است
حسین نجفی، به معنای واقعی مدیری ممتاز است
انجمن تنها بود واقعا خالی، حسین نجفی آمد و سلامی کرد
وقتی اینجا خالی از کاربر بود، نجفی داشت کودتا میکرد
زلف و روی انجمنش را که نگویم، بد خرابمان کرد
مشاهده فایلپیوست 108784
ضبط با صدای دلنشین(@deniz )
در کل باید بگویم که:
رییس محترم کافه نویسندگان منت بر سر زمین و زمان نهادی و یک اردیبهشت را به نام خود زینت دادی، اردیبهشتی که بهشتش را از تو گرفته وگرنه جهنمی بیش نبوده و نیست، و خب هرکسی هم قبول نداره ایمانش دچار تزلزل گشته،
تولدتان را صمیمانه تبریک گفته و از ایزد منان برایتان شادی، سلامتی و سربلندی آرزو داریم. کار کردن در انجمن شما مایه افتخار و سرگرمی ماست.
یه چرخش قلم داشته باشیم انرژیا نیفته?
______________________________________
نگین نویس(@BiJoU )
یکی بود یکی نبود؛ پسری بود در این گیتی، عاشق ریاست کردن! پسرک نامش نجفی بود. نجفی یک روز به روستا رفت تا از نانوایی نان بگیرد و چند گرمی لوبیا نمکی بخرد، بین راه نظرش به دورگردی عجیب جلب شد...دوره گرد نامش سید موسس بود. دوره گرد از نجفی تقاضای لوبیا نمکی کرد و نجفی هراسان از آن مرد دور شد و گفت: - در ازای لوبیا نمکی چی به من میدی ای دوره گرد؟ دوره گرد چشمانش درخشید و گفت: - یه خونه دارم...اسمش کافه نویسندگانه، میدمش به تو! نجفی خوشحال تمام وسایلش رو به دوره گرد داد،یوزر و پسورد و مقامش رو گرفت و نشست پشت سیستم اونجارو خونه کرد! براش حرص خورد، اشک ریخت، ذوق کرد، خوشحال شد، گهگداری عصبی و ناراحت... ولی نجفی کافه نویسندگان رو دوست داشت. پایان شبیه فیلم ایرانیا بی سروته بود ولی مهم نیست، مهم نیتِ کلامه! تولدِ ادمین کافه هست و تولد کسی که اساس و پایه ی انجمن رو درست کرد. همه مون رو دور هم جمع کرد و همیشه سعی کرد مارو کنار هم نگه داره، هر چند دیر ولی هرچی که خواستیمو برامون فراهم کرد! تو داستان گفتم کافه نویسندگان خونست... چرا؟ چون تنها جاییه که از خودمون بودن نمیترسیم و بیشتر اوقات اونجاییم
شاید براتون عجیب باشه
ولی با صدای خود نگین(@BiJoU )
_____________________________________
هیچکی کادو نداد بهت بدم،
همینو نگاش کن حوصلت سررفت بخند
در نهایت چه خوب که به دنیا اومدی که کافه رو برامون بسازی
تــــولدت مبارک.
@Hosein
+سلام عرض وَ کِــردم؛ خوب بیدین؟
شاهین جان به من وَ گفتن تولــد رییسهَ از خودم شعر در وکِـــردم.
+اهــهههـ
ای شاها، بزرگا، سرورا
مقابل تو همه ی ما کاربرا
وگوییم چه خوش ویومدی
تو چه مفید به دنیا ویومدی
خوب بید؟
(ارزون بود آوردیمش?)
______________بسم الله_______________
نمیدونم چرا اسم تاپیکو این گذاشتم؟
انتخاب عنوان سخت ترین کار یه تاپیکِ تولده اونم از نوع مدیر کلش
اما خب هم انجمنمون بهشته
هم اول اردیبهشت رو زدی به نام خودتو
و اردیبهشتم بهشتشو از تو داره.
(اصلا فکر نکن شاعرانه اس?کار خودمو دارم توجیح میکنم)
اون شمعارم گذاشتم کلاسیک بشه، شبیه تاپیک تسلیت شد.
در مدح و ثنا و ستایش مدیرکل:
در نگاهش دو شاه تاتاری، پشت پلکش هزارسرباز است
حسین نجفی، به معنای واقعی مدیری ممتاز است
انجمن تنها بود واقعا خالی، حسین نجفی آمد و سلامی کرد
وقتی اینجا خالی از کاربر بود، نجفی داشت کودتا میکرد
زلف و روی انجمنش را که نگویم، بد خرابمان کرد
مشاهده فایلپیوست 108784
ضبط با صدای دلنشین(@deniz )
در کل باید بگویم که:
رییس محترم کافه نویسندگان منت بر سر زمین و زمان نهادی و یک اردیبهشت را به نام خود زینت دادی، اردیبهشتی که بهشتش را از تو گرفته وگرنه جهنمی بیش نبوده و نیست، و خب هرکسی هم قبول نداره ایمانش دچار تزلزل گشته،
تولدتان را صمیمانه تبریک گفته و از ایزد منان برایتان شادی، سلامتی و سربلندی آرزو داریم. کار کردن در انجمن شما مایه افتخار و سرگرمی ماست.
یه چرخش قلم داشته باشیم انرژیا نیفته?
______________________________________
نگین نویس(@BiJoU )
یکی بود یکی نبود؛ پسری بود در این گیتی، عاشق ریاست کردن! پسرک نامش نجفی بود. نجفی یک روز به روستا رفت تا از نانوایی نان بگیرد و چند گرمی لوبیا نمکی بخرد، بین راه نظرش به دورگردی عجیب جلب شد...دوره گرد نامش سید موسس بود. دوره گرد از نجفی تقاضای لوبیا نمکی کرد و نجفی هراسان از آن مرد دور شد و گفت: - در ازای لوبیا نمکی چی به من میدی ای دوره گرد؟ دوره گرد چشمانش درخشید و گفت: - یه خونه دارم...اسمش کافه نویسندگانه، میدمش به تو! نجفی خوشحال تمام وسایلش رو به دوره گرد داد،یوزر و پسورد و مقامش رو گرفت و نشست پشت سیستم اونجارو خونه کرد! براش حرص خورد، اشک ریخت، ذوق کرد، خوشحال شد، گهگداری عصبی و ناراحت... ولی نجفی کافه نویسندگان رو دوست داشت. پایان شبیه فیلم ایرانیا بی سروته بود ولی مهم نیست، مهم نیتِ کلامه! تولدِ ادمین کافه هست و تولد کسی که اساس و پایه ی انجمن رو درست کرد. همه مون رو دور هم جمع کرد و همیشه سعی کرد مارو کنار هم نگه داره، هر چند دیر ولی هرچی که خواستیمو برامون فراهم کرد! تو داستان گفتم کافه نویسندگان خونست... چرا؟ چون تنها جاییه که از خودمون بودن نمیترسیم و بیشتر اوقات اونجاییم
شاید براتون عجیب باشه
ولی با صدای خود نگین(@BiJoU )
_____________________________________
هیچکی کادو نداد بهت بدم،
همینو نگاش کن حوصلت سررفت بخند
در نهایت چه خوب که به دنیا اومدی که کافه رو برامون بسازی
تــــولدت مبارک.
@Hosein
آخرین ویرایش: