همگانی [ پاکت‌نامه کافه نویسندگانی‌ها ]

°•○•● بسم الله النور ●•○•°






وقتی آدم کسی را دوست دارد، همیشه چیزی برای گفتن یا نوشتن به او پیدا می کند، تا آخر عمر...!



در این تاپیک به صورت و متن ادبی نامه می نویسید. ممکنه اون نامه برای کسی باشه که بهش دسترسی نداریم یا کسی که توی انجمن هست، حتی می تونید دوستانتون رو به عنوان گیرنده تگ کنید.
و اما این تاپیک برای حرف دل شما به عزیزانتون هست، مثل نامه های شاملو به آیدا...
ممکنه خونده بشه توسط اون شخص و ممکنه اینجا نباشه و خونده نشه...

◇◆◇

اگر علاقه داشتید،
می‌تونید در تاپیک زیر درخواست بدید تا براتون پاکت‌نامه‌ی اختصاصی ایجاد بشه!




اگر سوال یا پیشنهادی داشتید، تاپیک زیر در اختیار شُماست!




لطفا قبل از شرکت در این تاپیکِ همگانی، قوانین تالار گالری زندگی را مطالعه کنید!




با تشکر
[ مدیریت تالار گالری زندگی ]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

نامه‌ای به خودم؛

از آن پس فهمیدم
رنج می‌تواند مبدا تاریخ آدمی را عوض کند
و باور کردم آدم،
در طول زندگی‌اش،
بارها می‌میرد و به‌جایش آدم دیگری زاده می‌شود..


_متن از مرتضی برزگر

۲۰مهر۱۴۰۲
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

BluęЯosęBluęЯosę عضو تأیید شده است.

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
1,008
پسندها
پسندها
1,274
امتیازها
امتیازها
223
سکه
169



◇◇◆

باید روزها بگذره
آدمها بیان و برن
سختی‌ها بکشی
به این نتیجه برسی تنها کسی‌ که
می‌تونه کمکت بکنه،
صورت قشنگت تو آیینه‌ست! 🌱


۲۹ مهر ۱۴۰۲
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نامه ای به بعدی از من که مدت هاست گمش کردم:
سلام ای عزیز
شاید تو تنها معشوقه ی من باشی که هربار می آیی جنجال به پا میکنی و هنگام رفتن حماسه می آفرینی.
دلتنگت شده ام. دلتنگ جنجال ها و ویرانه هایی که از من میسازی
دلتنگ دنیای عجیبی که به من نشان میدهی
دلتنگ فتواها و تبصره هایت
بیا و دوباره من جدیدی خلق کن
نیاز به پوست انداختن دارم
دوستدار تو؛ کالبدت

1403/01/14
 
آخرین ویرایش:
نامه ای به بعدی از من که همچنان نشناختمش:
سلام عزیز
گویا نامه قبلی زود به دستت رسیده بود که بالفور اول جنجالت را به راه انداختی و بعد رخ نمودی
خوش آمدی عزیز. دلتنگت بودم. مثل همیشه نه تنها جنجال بلکه آن چای همیشگی را با خودت آوردی
ما همیشه برای هم نامه نگاری میکنیم. تو نگاه میکنی، من مینویسم
عزیز نمیدانم بعد از دفن ملی کوچولو و سایه قرار است چگونه ملیکا را دفن کنی
و اینکه حتی نمیدانم نام روح بعدی ای که قرار است در من متولد شود، چیست
اما ای عزیز ! من جدیدی که خلق میکنی نگذار قلم را به کناری افکند
همانطور که تکه های اشک های سایه و قدری احساسات پاک ملی کوچولو را درون ملیکا قرار داده بودی
دوستدار تو؛ کالبدت
 
نامه ای به بعدی از من که رخت سفر بسته:
سلام عزیز
چمدانت را جمع کرده ای و گویا ماندنت زیاد طول نخواهد کشید
این روزها زیاد مرا یاد سایه و خاطره های دردناکش می اندازی
درود بر تو که حماقت هایش را نشانم نمیدهی
انگار قصد داری کمی ظریف کاری به جنجالت بیفزایی
استقبال میکنم عزیز
کم کم متوجه نام روح بعد ملیکا شده ام
نامش بسی نیکوست، چه واژه ای زیباتر از نیکو که قرار است در من متولد شود
ای عزیز نمیدانم حماسه ات چگونه خواهد بود
اما میدانم عمر ملیکا کم بود
کاش میگذاشتی کمی بیشتر با این روح جدید معاشرت میکردیم
اما تو صلاح ما را میخواهی
پس شکایت نمیکنیم
دوستدار تو؛ کالبدت
 
نامه‌ای به درون ناشناخته‌ام:
سلام ای عزیز
گویی مزاحم شدم
چندان وقتت را نخواهم گرفت
آمده‌ام چند کلمه‌ای هم‌کلام شویم و بروم
این روزها تو عجیب شده‌ای
با من سابق فرق داری ولی
گاه حس می‌کنم تو هیچ سنخیتی با من نداری
متفاوتی، نا‌آشنا و کمی غیر قابل تحمل
هرچند میدانم که حق داری
آخر روح و روان جالبی به دستت نرسیده
پر از خرد شیشه و تکه‌‌های اشک گمشده همراه با چاشنی سرخوردگی و شکست
میدانم راه سختی پیش داری
اما مرا طوری عوض نکن که حتی در آیینه خویشتن را نشناسم
دوستدار تو؛ کالبدت
 
نامه ای به خودم:
تا امروز کم کاری هات زیاد بوده
بهانه هات زیاد تر
مقصر هرچیزی تو زندگیت خودتی درجریانی یا نه؟؟؟
امیدوارم از این به بعد بهتر بری جلو
یادت نره تو میتونی
 
آخرین ویرایش:



می‌دانی
من گل‌های بنفشه‌ای را دوست دارم
که با دستان تو کاشته شده باشد
رنگ گلبرگ‌هایش فرقی نمی‌کند
دوست دارم حتی شبنم نشسته بر آن هم
عطر دستان تو را بدهد، عطر حضور تورا!
 
آخرین ویرایش:
همیشه‌ام که یک بام و دو هوا پیش نمی‌رود.
همیشه که نباید سر به سنگ بخورد.
همیشه آدمی به ساز دنیا نمی‌رقصد.
شانه‌هایت را کمی شُل‌تر کن! می‌دانم همیشه همه چیز عالی نیست. اما نمی‌شود هم، هر بار با خودت نامهربانی کنی.
 
آخرین ویرایش:
عقب
بالا پایین