همگانی •• خودمونی ! ••

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع firozeyeãbi
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
از آدمایِ استاکر فراریم.
بسکن دیگه، یچیزی بود، یه حرفی شد، یه روزی بود، ولی دیگه تموم شده، برو خونتون انقد استاک نکن
.‌
 
کورد بود، از اون اصیلاش...
یه وقتایی که میخواست بگه فلانی خیلی آدم خوبیه و دوست داشتنیه و حسابی به دل میشینه و تو بگو عشقه اصلا، می گفت:
" چَنی عزیزه؟! "
این "خیلی عزیزه" گفتناش کلی معنا داشت واسه خودش...
می گفت وقتی یکی عزیزه و عزت داره، جاش همیشه سرِ چشم آدمه، مثل عشق، مثل دوست داشتن، مثل قرآنی که جاش سرِ طاقچه ست...
آدمی که عزیزه حرفش خریدار داره، نازش خریدار داره، حرمت و احترام داره وجودش برای همه، اگه باشه محبتش توی دلاست، نباشه دلتنگیش...
خودِ خدام هواشو داره انگار همیشه و همه جا!
می گفت...
اصلا ولش کن این حرفارو،

تا حالا بهت گفتم چَنی عزیزی برام؟!
 
گذر زمان بهت ثابت میکنه اشتباه میکردی که همیشه یه سری چیزا موندگاره و زمان باید بگذره تا...
sticker32.png
 
یه جایی خداوندمهربون آدمایی رو وارد زندگیم کردکه شدن مایه امید شدن الماس زندگیم ولی بعضیاشونم شدن تجربه وشدن سم زندگیم!✌

اونایی رو که سم بودن برا خودم انداختم توصندوقچه آلزایمرم
یعنی ناشناس هستن وغریبه🚫

ولی اون امیدها والماس ها رو باهاشون قلبموچراغونی کردم

❤الماس زندگیم مامان زهراعزیزمه❤
خدا الهی ازاین الماس ها وامیدهابهتون بده دوستان گل کافه نویسندگان💛
❤دوستتون دارم❤
 
آخرین ویرایش:
عقب
بالا پایین