معرفی بریده‌هایی از کتاب "مثل خون در رگ‌های من"

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Ermia
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
هرگز هیچ چیز در پیرامون من از تو عظیم‌تر نبوده است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وقتی تو نیستی، مثل بچه کوچولویی که دور از مادرش بهانه می‌گیرد و باید دلش را با بازیچه‌یی خوش کرد و فریبش داد، ناچارم که خود را با یاد لحظاتی که با تو بوده‌ام، با خاطرهٔ حرف‌هایت، خنده‌هایت، اخم‌هایت، آن «خدایا خدایا» گفتن‌هایت که من چه قدر دوست دارم و از شنیدن آن چه اندازه لذت می‌برم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
درست در تاریک‌ترین دقایق زندگی‌ام دستی از دور رسید و زیر بازوی مرا گرفت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من محتاج شنیدن حرف‌های تو هستم... با من از عشقت، از قلبت، از آرزوهایت حرف بزن... اگر مرا دوست می‌داری، من نیازمند آنم که با زبان تو آن را بشنوم: هر روز، هر ساعت، هر دقیقه، و هر لحظه می‌خواهم که زبان تو، دهان تو و صدای تو آن را با من مکرر کند...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
معنی «با تو بودن» برای من «به سلطنت رسیدن» است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو طلوع کردی و عشق باز آمد، شعر شکوفه کرد و کبوتر شادی بال‌زنان بازگشت؛ تنهایی و خستگی بر خاک ریخت. من با تو ام، و آینه‌های خالی از تصویرهای مهر و امید سرشار می‌شوند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من به عشق گرامی تو نسبت به خود، و به عشق دیوانه‌وار خود نسبت به تو اعتماد دارم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو تنها پیروزی دوران حیات منی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
برای این که تو را بشناسم، تو را بهتر بشناسم، تو را دوست بدارم و عشق تو را سرمایهٔ جاویدان روح و زندگی خود کنم، لازم نبود که حتماً از هم‌نشینی و گفت‌وگوی با تو به اعماق روح تو پی ببرم. نگاه تو و زبان خاموشت گویاترین زبان‌ها بود و بیش از هر زبانی می‌توانست از قلب و روحت حرف بزند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین