معرفی بریده‌هایی از کتاب "مثل خون در رگ‌های من"

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Ermia
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
روزگار درازی بود که شعر را گم کرده بودم. این روزها احساس می‌کنم که شعر، دوباره در من جوانه می‌زند. به بهار می‌مانی که چون می‌آید، درخت خشکیده شکوفه می‌کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هر چه بیشتر می‌بینمت، احتیاجم به دیدنت بیشتر می‌شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من فقط موقعی آرام و آسوده هستم و تنها موقعی به «تو» فکر نمی‌کنم، که تو با من باشی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Ermia

مدیر بازنشسته
کاربر انجمن
نوشته‌ها
نوشته‌ها
128
پسندها
پسندها
101
امتیازها
امتیازها
28
سکه
2
تو را دوست دارم و تمام ذرات وجود من با فریاد و استغاثه تو را صدا می‌زند. آن آینه که من می‌جستم تا بتوانم نقش وجودم را در آن تماشا کنم تویی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین