اطلاعیه درخواست معرفی و تبلیغ آثار نویسندگان

FarzaneFarzane عضو تأیید شده است.

مدیر اجرایی انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر اجرایی انجمن
مدیر رسـمی تالار
فرشته زمینی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
1,245
پسندها
پسندها
3,923
امتیازها
امتیازها
378
سکه
972
با عرض سلام و احترام، خدمت تمامی کاربران انجمن کافه نویسندگان.
امیدوارم اوقات خوشی رو بگذرونید🌱

این تاپیک جهت تبلیغ آثار شما، مانند (رمان، داستان کوتاه، دلنوشته، شعر، ترجمه و...) ایجاد شده.
کاربرانی که تمایل دارن آثار ارزشمندشون در پیج و کانال انجمن معرفی بشه، داخل این تاپیک درخواست بدن.
توجه داشته باشید که درخواست شما، می‌بایستی شامل نکات زیر باشه:
•نام اثر
•نام نویسنده
•خلاصه یا یک مقدمه جذاب (می‌تونید دیالوگ هم ارسال کنید)
•لینک اثر
~~~
لطفاً قبل از ارسال توجه داشته باشید:
رمان شما بیشتر از ۱۵ پارت داشته باشد.
ترجمه بیشتر از ۱۰ پارت.
دلنوشته و اشعار بیشتر از ۵ پست.
و همچنین آثار شما اختصاصی انجمن کافه نویسندگان باشد‌

|مدیر تالار روابط عمومی|
 
با سلام درخواست تبلیغ دارم.
نام اثر : پناه من باش
نام نویسنده:تیام رستین

خلاصه:
ساعت نشانه گذر عمر است. عقربه که می‌چرخد عمر مارا‌ با خود به یدک می‌کشد و منتظر کسی نمی‌ماند. من خیلی وقت است که جاماندم، خواب ماندم. ای کاش کسی بیاید و مرا از این خواب بیدار کند و با خود همراه سازد.
ای کاش کسی بیاید و پناه من باشد.
 
سلام درخواست تبلیغ دارم

نام اثر:در معرکه ی احساس

نام نویسنده:شبنم بهرامی فرد

مقدمه
دیوانه وار عاشقت هستم اما به هنگام بودنت تنها تر میشوم ،میدانم ک تمامم را تناقض فرا گرفته است ،چطور میشود از عشقی اهورایی دم زد اما خواهان بودن مع*شوق
نبود ؟چطور ممکن است رویایش را در سر بپروری و هر بار از مرور خاطراتش طلوعی دوباره داشته باشی ولی از حضورش مشوش و بی پناه شوی ؟...در نبودت زندگی زیبا نیست اما زشتی و پلیدی اش دل را نمیزد روحم همچنان ناارام و ازرده است اما هنوز رمقی برای ایستادن هست...
 
آخرین ویرایش:
سلام درخواست تبلیغ دارم

نام اثر:درهیاهوی سکوت

نام نویسنده:شبنم بهرامی فرد

مقدمه
دیوانه وار عاشقت هستم اما به هنگام بودنت تنها تر میشوم ،میدانم ک تمامم را تناقض فرا گرفته است ،چطور میشود از عشقی اهورایی دم زد اما خواهان بودن مع*شوق
نبود ؟چطور ممکن است رویایش را در سر بپروری و هر بار از مرور خاطراتش طلوعی دوباره داشته باشی ولی از حضورش مشوش و بی پناه شوی ؟...در نبودت زندگی زیبا نیست اما زشتی و پلیدی اش دل را نمیزد روحم همچنان ناارام و ازرده است اما هنوز رمقی برای ایستادن هست...
معرفی در کانال تلگرام انجام شد ✅
 
با سلام درخواست تبلیغ دارم.
نام اثر : پناه من باش
نام نویسنده:تیام رستین

خلاصه:
ساعت نشانه گذر عمر است. عقربه که می‌چرخد عمر مارا‌ با خود به یدک می‌کشد و منتظر کسی نمی‌ماند. من خیلی وقت است که جاماندم، خواب ماندم. ای کاش کسی بیاید و مرا از این خواب بیدار کند و با خود همراه سازد.
ای کاش کسی بیاید و پناه من باشد.
معرفی در کانال تلگرام انجام شد ✅
 
سلام درخواست معرفی اثرم رو دارم
نام اثر: خاطرات وارونه
نویسنده: فاطمه ترکمان (ژولیت)
خلاصه: "خاطرات وارونه" حکایت عشقی است که تسلیم جبر زمانه شده و سال‌ها در خاکسترهای زمان مدفون گشته اما بار دیگر در سالهای دور این خاکستر خاموش شعله می‌‌کشد و با شوری بی‌وصف می‌کوشد تا بر جبر زمانه غلبه کند اما آیا می‌تواند آنچه در گذشته به ناکامی رفته را به سرانجام برساند؟!
 
با عرض سلام و احترام، خدمت تمامی کاربران انجمن کافه نویسندگان.
امیدوارم اوقات خوشی رو بگذرونید🌱

این تاپیک جهت تبلیغ آثار شما، مانند (رمان، داستان کوتاه، دلنوشته، شعر، ترجمه و...) ایجاد شده.
کاربرانی که تمایل دارن آثار ارزشمندشون در پیج و کانال انجمن معرفی بشه، داخل این تاپیک درخواست بدن.
توجه داشته باشید که درخواست شما، می‌بایستی شامل نکات زیر باشه:
•نام اثر
•نام نویسنده
•خلاصه یا یک مقدمه جذاب (می‌تونید دیالوگ هم ارسال کنید)
•لینک اثر
~~~
لطفاً قبل از ارسال توجه داشته باشید:
رمان شما بیشتر از ۱۵ پارت داشته باشد.
ترجمه بیشتر از ۱۰ پارت.
دلنوشته و اشعار بیشتر از ۵ پست.
و همچنین آثار شما اختصاصی انجمن کافه نویسندگان باشد‌

|مدیر تالار روابط عمومی|
 
سلام درخواست معرفی اثرم رو دارم
نام اثر: خاطرات وارونه
نویسنده: فاطمه ترکمان (ژولیت)
خلاصه: "خاطرات وارونه" حکایت عشقی است که تسلیم جبر زمانه شده و سال‌ها در خاکسترهای زمان مدفون گشته اما بار دیگر در سالهای دور این خاکستر خاموش شعله می‌‌کشد و با شوری بی‌وصف می‌کوشد تا بر جبر زمانه غلبه کند اما آیا می‌تواند آنچه در گذشته به ناکامی رفته را به سرانجام برساند؟!
معرفی در کانال تلگرام و پیج اینستاگرام انجام شد ✅
 
سلام، درخواست تبلیغ اثرم را دارم.

نام اثر: همزاد غم
نویسنده: لیمو
موضوع: دلنوشته
مقدمه:
در اعماق وجودم همه چیز آزارم میدهد! خیلی وقت است که خودم را فراموش کرده ام و در راهی قدم نهاده ام که مرا به سرنوشتی تلخ فرا میخواند. آدم هایی که من ها را چو حیواناتی میدانند که شمایل انسانی داریم و فغان از قاضیان قاتل که با قضاوت خویش ما را به مرگ فرا می‌خوانند.
در این میان کسی گل نو شکفته قلبم را نا خواسته از شاخه می‌چیند و به نا کجایی می اندازد. من که فکر میکنم گلم، مایه حیات قلبم دست اوست؛ به ناچار روز ها به دنبال او میدوم و نمی‌رسم. گویی سرنوشت شوم دست از سر ما بر نمی‌دارد. زندگی ساده دیگران برای ما حسرت است و گله و شکایتی از هیچ کس نیست؛ مگر خدایی که این سرنوشت را در روح من دمید...


 
عقب
بالا پایین