در حال ترجمه رمان شهر مخفی به ترجمه دیوا لیان

SAD BALLERINASAD BALLERINA عضو تأیید شده است.

مدیر ارشد دپارتمان کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد بخش
منتقد ادبی
مـدرس
مترجم
داور آکادمی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
2,783
پسندها
پسندها
4,019
امتیازها
امتیازها
328
عنوان بازگردانی شده: شهر مخفی
نویسنده: ام اس لاوسون
مترجم: دیوا لیان
آلف، در یک پایگاه دورافتاده از امپراتوری به عنوان مکانیک مشغول به کار است و به طور غیررسمی برای تعمیر یک سفینه فضایی استخدام می‌شود. اما به جای این که کارش را به انجام برساند، مجبور می‌شود برای نجات جانش در یک تاسیسات مرموز بیگانه بجنگد، در حالی که یکی از معدود متحدانش یک گروهبان پلیس زن است که او را پس‌افتاده می‌داند.
 
آخرین ویرایش:
c57c31_2448208-5dc482f17889033ad384ead0ee3963b0.jpeg


مترجم عزیز، ضمن خوش‌‌آمد گویی و سپاس از انجمن کافه نویسندگان برای منتشر کردن رمان ترجمه‌ شده‌ی خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ ترجمه‌ی خود قوانین زیر را با دقت مطالعه فرمایید.

قوانین تالار ترجمه

برای درخواست تگ، بایست تاپیک زیر را مطالعه کنید و اگر قابلیت‌های شما برای گرفتن تگ کامل بود، درخواست تگ‌‌ترجمه دهید.

درخواست تگ برای رمان در حال ترجمه

الزامی‌ست که هر ترجمه، توسط تیم نقد رمان‌های ترجمه شده؛ نقد شود! پس بهتر است که این تاپیک را، مطالعه کنید.

درخواست نقد برای رمان در حال ترجمه

برای درخواست طرح جلد رمان ترجمه شده بعد از 10 پارت، بایست این تاپیک را مشاهده کنید.

درخواست جلد

و زمانی که رمان ترجمه‌ی شده‌ی شما، به پایان رسید! می‌توانید در این تاپیک ما را مطلع کنید.

اعلام اتمام ترجمه

موفق باشید.

مدیریت تالار ترجمه
 
آلف که غرق در آزمایش مدارهای یک واحد بالابر-کریستالی ماشین شناور بود، متوجه حضور کس دیگری در کارگاه نشد تا اینکه سایه‌ای روی میز کارش افتاد. او برگشت و زنی جذاب حدوداً بیست و چند ساله را دید که موهای تیره‌اش به سبک آن زمان کوتاه شده بود. او پیراهنی سفید با زنجیر طلایی در گلو و شلواری مشکی پوشیده بود که به اندامش چسبیده بود، طوری که آلفونسو یا فقط آلف او را تحسین می‌کرد. یک ژاکت قهوه‌ای تا زانو به همراه کمی آرایش، حال و هوای کلی شیک خیابانی را برجسته می‌کرد، اما پیام پنهان و ناخوشایندی از یک غلاف کمری حاوی یک گلاک ۹ میلی‌متری پلیسی با دید لیزری که به سختی زیر ژاکت پنهان شده بود، در زیر آن دیده می‌شد. با وجود تمام پیشرفت‌های تکنولوژیکی، این سلاح کلاسیک همچنان راهی قابل اعتماد برای سوراخ کردن افراد در صورت تصمیم کاربر بود، همانطور که آلف به خوبی می‌دانست. مشکل دیگر این بود که چشمان درخشان تازه وارد، آلف را با ترکیبی قوی از تحقیر رسمی و تحقیر زنانه می‌نگریست.
«این یه افتخاره، گروهبان.» آلف برگشت و بلند شد و گفت. گروهبان پلیس الن پولن قدبلند بود، اما آلف هنوز از او بلندتر بود. «نشنیدم اومدی تو. خیلی خوب به نظر میای؛ اندامی ورزیده داری. حسابی ورزش کردی.»
با عصبانیت گفت: «خفه شو، آشغال.»
«باشه.» آلف گفت. او با سر به افسر پلیس زن دوم با موهای خرمایی که درست پشت سر گروهبان بود اشاره کرد و گفت: «سرکار ارشد.» آن افسر پلیس، سامانتا پای، از گونه‌ها یا هیکل مافوقش برخوردار نبود، اما کمی دوستانه‌تر بود، چون سرش را تکان داد و تقریباً لبخند زد. «اگر دوباره بحث قطعات یدکی دزدیده شده باشد، چند بار آخر به شما گفتم که در واقع جولیان است که خرید و فروش می‌کند، و من کاملاً مطمئنم که او به هیچ چیز علاقه‌ای ندارد.»
گروهبان با عصبانیت گفت: «مسئله قطعات نیست. من از مامور استخدام‌شده سوال دارم. جولیان اینجا نیست؟ از دفترش استفاده می‌کنیم.»
آلف گفت: «رئیس رفته بیرون و توی پایگاه فضایی یه کاری داره. حتی ما مکانیک‌های بی‌عرضه هم گاهی برای کمک به شاتل‌های مداری احضار می‌شیم.» همینطور که داشتند به سمت دفتر می‌رفتند، دوباره به هیکل افسر پلیس نگاه کرد. «خوشگل به نظر می‌رسی، گروهبان. از اون دستگاه پاروزنی توی باشگاه حسابی استفاده کردی.»
الن به آلف اشاره کرد.
«از کجا میدونی من از دستگاه پاروزنی استفاده می‌کردم؟ داشتی تعقیبم می‌کردی، عوضی؟»
«اصلاً، گروهبان،» آلف با ملایمت گفت. «ما از یک باشگاه استفاده می‌کنیم، اما من بیشتر طرفدار بوکس هستم، بنابراین شما من را ندیده‌اید. من فقط به این خاطر شما را دیدم که بعضی از آقایان دیگر در باشگاه بوکس، نظرات تحسین‌آمیزی در مورد زنی که از دستگاه پاروزنی استفاده می‌کند، دادند، و من خودم دنبالش گشتم.»
«ها!» گفت. آنها وارد دفتر شدند، جایی که او صندلی چرخان و روکش‌دار را برداشت و آلف و افسر ارشد را گذاشت تا دو صندلی پلاستیکی ترک‌خورده که توسط مهمانان استفاده می‌شد را بردارند. پنجره شیشه‌ای بزرگ دفتر رو به کارگاه غارمانندی بود که پر از وسایل نقلیه زمینی و هوایی از انواع مختلف
 
عقب
بالا پایین