دیـوادیـوا عضو تأیید شده است.

مدیر ارشد دپارتمان کتاب + مدیر تالار کپیست
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر رسـمی تالار
منتقد ادبی
مـدرس
مترجم
مشاور
کپیـست
داور آکادمی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
3,438
پسندها
پسندها
8,544
امتیازها
امتیازها
503
سکه
2,242

919621_25negar-1747823837522_fqj5.png


عنوان: الماس قرمز
ژانر: عاشقانه، فانتزی
تگ: منتخب
نویسنده: امیلی فلاورز
مترجم: دیوا لیان
خلاصه:
ایمان یک جادوگر است که به دستورات پدربزرگش، چارلز، که رئیس جادوگران است، احترام می‌گذارد. چارلز به او یک الماس قرمز جادویی می‌دهد تا انسان‌ها را از او دور کند؛ زیرا قانون جادوگران می‌گوید که نباید به یک انسان عادی عاشق شود؛ اما ایمان به تروی، جذاب‌ترین پسر کلاس، علاقه‌مند می‌شود و حاضر است برای او هر کاری کند. آیا می‌تواند رابطه‌اش را از پدربزرگش پنهان کند؟ بهای شکستن این قانون چیست؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
c57c31_2448208-5dc482f17889033ad384ead0ee3963b0.jpeg


مترجم عزیز، ضمن خوش‌‌آمد گویی و سپاس از انجمن کافه نویسندگان برای منتشر کردن رمان ترجمه‌ شده‌ی خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ ترجمه‌ی خود قوانین زیر را با دقت مطالعه فرمایید.

قوانین تالار ترجمه

برای درخواست تگ، بایست تاپیک زیر را مطالعه کنید و اگر قابلیت‌های شما برای گرفتن تگ کامل بود، درخواست تگ‌‌ترجمه دهید.

درخواست تگ برای رمان در حال ترجمه

الزامی‌ست که هر ترجمه، توسط تیم نقد رمان‌های ترجمه شده؛ نقد شود! پس بهتر است که این تاپیک را، مطالعه کنید.

درخواست نقد برای رمان در حال ترجمه

برای درخواست طرح جلد رمان ترجمه شده بعد از 10 پارت، بایست این تاپیک را مشاهده کنید.

درخواست جلد

و زمانی که رمان ترجمه‌ی شده‌ی شما، به پایان رسید! می‌توانید در این تاپیک ما را مطلع کنید.

اعلام اتمام ترجمه

موفق باشید.

مدیریت تالار ترجمه
 
فصل اول

تا زمانی که به اندازه‌ی کافی جوراب برای پاهای سردم در کیفم بسته بندی شده باشد، حالم خوب است البته همراه با کتاب طلسمم برای محافت و شما هرگز درک نمی‌کنید که ممکن لازم باشد یک نمونه انسانی را به خرگوش تبدیل کنم.
- ایمان!
حالا آن صدای شیرین قدیمی بدخلق فقط می‌تواند متعلق به پدربزرگ عزیزم چارلز ماتیوس باشد. او پشت و پناه من بود؛ اما وقت آن بود که برای مدتی با خانه‌ی زیبای خود خداحافظی کنم که عمارتی با نفیس‌ترین معماری و بهترین طراحی داخلی ساخته شده بود و از همه مهم‌تر، من قرار بود اتاقم را از دست بدهم. این‌جا جایی بود که تخیل من قدرت جادوی واقعی را نوازش می‌کرد.
- ایمان، وقت رفتنه.
پدربزرگم با فریاد مرا صدا کرد.
خداحافظ اتاق جادویی من که پرتویی از بنفش شیرین و آبی سلطنتی را در آغو*ش گرفته است؛ اما با دانش کافی از دنیای اپیدمیولوژی بازخواهم گشت. من باور داشتم که جادوی جادوگر من نوعی علم حماسی ایجاد می‌کند که جهان به آن نیاز داشت. همان‌طور که از پله‌ها پایین می‌رفتم، او آن‌جا بود. پدربزرگم مثل یک شاهزاده خانم سلطنتی منتظر من بود. من فقط دو ساله بودم که بعد از دخترش مرا به فرزندی پذیرفت و پدرم در یک تصادف رانندگی فوت کرد. از زمانی که آقای چارلز متیوز، پدربزرگم، تمام عشق خود را به همراه آقای آلبرت بل، که ساقی ما بود برای من ریخت و مرا لوس بار آورد. دلم برای این دو نفر خیلی تنگ می‌شود. آلبرت دو چمدان بزرگ مرا در لامبورگینی پدربزرگ بار کرد و ما حرکت کردیم.
«قانون شماره یک، هرگز از جادو برای انجام کارهای بد استفاده نکنید.
قانون شماره دو، هرگز با انسان‌های معمولی خیلی نزدیک یا دوست نشوید.
قانون شماره سه، هرگز هدیه جادوگری خود را در معرض دید انسان‌ها قرار ندهید.
قانون شماره چهار، هرگز به جادوگران همکار خود دروغ نگویید و از همه مهم‌تر قانون شماره پنج، هرگز عاشق انسان‌های معمولی نشوید یا هیچ رابطه عاشقانه‌ای نداشته باشید.»
پدربزرگ قبلاً پنج‌بار آئین‌نامه رفتاری جادوگر را خوانده بود به طوری که مانند سرود کریسمس در ذهنم زنگ می‌زد.
 
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عقب
بالا پایین