شب نویس | انجمن کافه نویسندگان

[Lidiya]

ب*غل کن مرا‌ ، چنان تنگ
که هیچکس نفهمد زخم رویِ تن من بود یا تو .

 

[Lidiya]

اونجایی که خواجه امیری میگه :
من بمونم یا برم تو چجوری راحتی؟
اونجا خود عاشقیه

 

[Lidiya]

سخته سرد باشی و بخوای گرم بخندی..:

 

[Lidiya]

بیم آنست کزغم عشقت/سر برآرد دلم ب شیدایی

 

[Lidiya]

چمدان دستِ تو و
ترس به چشمانِ من است...

 

[Lidiya]

درآ درآ درآ که در دل خسته توان دآرید باز

 

[Lidiya]

کدام مُسکن آرام کند
مَردی را که تمام دیشب خواب بودنت را دیده ؟!

 

[Lidiya]

ما زنده ایم
ولی رو به راه نیستی

 

[Lidiya]

رفتنت پایان قصه نبود حالا من با این تنی که....
آغشته به بوی توست چه کنم...!

 

[Lidiya]

چشم من چشم تو را دید ولی دیده نشد
من همانم که پسندید و پسندیده نشد ..