شب نویس | انجمن کافه نویسندگان

[Lidiya]

گناهان خودت را
نمى دانم؛
اما ...
اشك هاىِ من،
بيچاره ات مى كنند...!

 

[Lidiya]

رابطه‌ی یکطرفه، مثل بوسیدن عروسکه!
هر چقدرم از عروسکت مراقبت کنی و ببوسیش، زنده نمیشه!

 

[Lidiya]

. دلتنگی یعنی روبروی دریا ایستاده باشی و خاطره‌ی یه خیابون خفه‌ات کنه... | |

 

[Lidiya]

‏المجروح من عائلته لن يشفي ابدا

‏زخمی که از خانواده بر جان آدمیزاد بنشیند، هرگز بهبود نمی‌یابد!

 

[Lidiya]

کاش من « ط » بودم کسی اینگونه با شوق برای نگاهم می‌نوشت با لبخندم زندگی میکرد و شبها اینگونه به یادم بغض میکرد (:

 

[Lidiya]

آخرین بار که دیدمش
دیوار به سرش تکیه داده بود !

 

[Lidiya]

“ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﯼ؟” ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﯿﺸﻪ، ﻭﻟﯽ “ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ” ﺧﻮﻧﺪه ﻣﯿﺸﻪ!

 

[Lidiya]

قرینه چشمانم ل*ب به اعتراض گشوده اند
آزادی اَشک هایِ در بند پلک را میخواهند

 

[Lidiya]

دنبال‌ هم‌ خواهیم‌ گشت
در آدم‌های‌ بعدی !

 

[Lidiya]

سال ها بعدکودک تاابدنداشته ام را بع اغو*ش میکشم وتو را نشانش میدهم میگویم ببین:درتمام رویاهایم اوپدرت بود