مقـاله در مدرسه‌ی کافه نویسندگان چه می‌گذرد؟! | خانومِ اِل

دامبلرد

کاربر خودمانی
کاربر انجمن
نوشته‌ها
نوشته‌ها
320
پسندها
پسندها
3,392
امتیازها
امتیازها
183
سکه
319
در مدرسه‌ی کافه نویسندگان چه می‌گذرد؟!

در نقطه‌ای دور از نقشه‌های رسمی، جایی میان خیال و کلمات، مدرسه‌ای برپا شده به نام مدرسه‌ی کافه نویسندگان؛ جایی که قوانینش را نه وزارت آموزش، که مکتب دل نوشته بود.
در این مقاله می‌خواهم یک روز از روزهایی که در این مدرسه سپری می‌شود را برایتان بازگو کنم.
 

زنگ اول: انشاء

معلم انشاء که همان خانمِ مدیر انجمن بود، با خط‌کش در دست وارد کلاس می‌شود و می‌گوید:
- بچه‌ها، امروز موضوع انشا این است، اگر من یک استعاره بودم. لطفاً کمتر از سه صفحه نباشد و از به‌کاربردن کلمه‌ی "زندگی سخت است" خودداری شود!
نویسنده‌های حرفه‌ای با قیافه‌ی سرحال، شروع می‌کنند به نوشتن جملات سه‌طبقه‌ای که خودشان هم آخرش نمی‌فهمند چه گفتند. نویسنده‌های تازه‌کار هم زیر ل*ب غر می‌زنند:
  • استعاره مگه یه چیزی واسه صبحونه نیست؟
  • نه خواهر فکر کنم منظورشون استخاره‌ست!
 
عقب
بالا پایین