نقد کاربر داستان کوتاه چند کیلومتر دورتر از جبهه

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع حدیثه🫧
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

حدیثه🫧

نویسنده نوقلم ادبیات
ویراستار
رمان‌خـور
نویسنده نوقلـم
نوشته‌ها
نوشته‌ها
164
پسندها
پسندها
1,368
امتیازها
امتیازها
133
سکه
902
عنوان : چند کیلومتر دور از جبهه
ژانر : دفاع مقدس
نویسنده : حدیثه ادهم
خلاصه: برادر و همسر فاطمه همزمان به جبهه اعزام شده‌اند.
یک هفته بعد از اعزام برادر فاطمه به خانه برگشته و خبر جانبازی رضا، همسر فاطمه را به او می‌دهد.
 
43565_2cd1f758b5974a1b1c7e9cda7c31847c.png




بسم‌تعالی
نویسنده عزیز از شما بابت انتقاد‌پذیری و احترام به نظرات دنبال‌کنندگان رمانتون سپاس‌گذاریم.
خواهش‌مندیم پس از ایجاد تاپیک نقد کاربران مروری بر قوانین ساب نقد کاربران داشته باشید؛
قوانین ساب نقد کاربران

همچنین در صورت بروز هرگونه پرسش یا سوالی می‌توانید در تاپیک زیر مطرح کنید؛
تاپیک جامع پرسش و پاسخ تالار نقد

نویسنده ارجمند شما نیز می‌توانید انتقادات، پیشنهادات و شکایات خود را در تاپیک زیر با ما به اشتراک بگذارید؛
تاپیک جامع انتقادات و پیشنهادات تالار نقد

یاحق
مدیریت تالار نقد
 
سلام حدیثه جانم. odat_et3d_jc_ghey
حقیقتا قلبم از خوندن این اثر به تپش افتاد، واقعا لذت بردم و چقدر زیبا بود.shadi:_
داستانت به سادگی روایت شده بود، و هر پارت پر از تعلیق بود. پایان بندی هم که کلا قابل پیش بینی نبود و دوسش داشتم. -53-؟"_} ولی واقعا اشکم و در آوردی، کاش پایانش یکم مهربون تر بود، خیلی سنگدلانه تمومش کردی مراعات قلب مارو نکردی.e03627_25hh2y-154fs232528
بهت تبریک و خسته نباشید میگم، واقعا زحمت کشیدی و امیدوارم ازت آثار بیشتری مطالعه کنم.
چند تا نکته که دوست داشتم بهش اشاره کنم البته همین که تگ عالی رو در‌یافت کردی پس حتما قبلا توسط منتقدین بررسی شده. ولی اونقدر قشنگ بود حیفم اومد به این نکات اشاره نکنم، پیشنهاد می‌کنم یک ویرایش پایانی هم داشته باشی. چند تا خطای تایپی و غلط املایی داشتی و این که برای نوشتن دیالوگ‌ها از خط دیالوگ استفاده نکردی.
در پارت اول👇👇👇
هنوز روی زمین ننشسته بود که ❌پاپیشش(✅پا پیچش صحیح است) شدم:«محمد! اگه رضا برگشته خودش کجاست؟ چرا ساکش دست توئه؟»
در این پارت هم👇👇👇👇

خوشحال بودم. خوشحال‌تر از وقتی که با ❌محمد(فکر کنم محمد داداشش بود و اینجا باید رضا می‌بود.) محرم شدیم؛ حتی خوشحال‌تر
و این که اسم داستانت یکم کلیشه‌ای کاش یک اسم جذاب‌تر انتخاب می‌کردی. یک مقدمه‌ی قشنگ هم بنویس و حتما براش جلد انتخاب کن، حیف همین‌طوری رهاش کردی. این قلم ارزشش بیشتر از اینهاست. به امید درخشیدنت در نویسندگی عزیزم!
قلمت ماناpesar_{"
 
آخرین ویرایش:
عقب
بالا پایین