مقـاله جشن شبانه در کافه نویسندگان | خانومِ اِل

دامبلرد

کاربر خودمانی
کاربر انجمن
نوشته‌ها
نوشته‌ها
320
پسندها
پسندها
3,281
امتیازها
امتیازها
183
سکه
210

موضوع: جشن شبانه در کافه نویسندگان

وقتی فعل‌ها از خود بی خود شده و نقطه‌ها از خنده می‌افتند!

شب، آرام پایین آمده بود و سقف کافه نویسندگان را مثل پتویی سبک و خیال‌انگیز پوشانده بود. قهوه‌جوش‌ها برای امشب خاموش بودند، و قلم‌ها… آه قلم‌ها! همه‌شان را برده بودند ته انبار، تا دیگر امشب کسی جمله ننویسد.
نه امشب شب نوشتن نبود، امشب شب جشن بود.

همه‌چیز از یک پیام ساده شروع شد:
«نویسندگان و شاعران عزیزان، لباسِ بیت نویسی و پارت نویسی را دربیاورید و امشب را تا صبح به شادمانی بگذرانید!»


با تشکر مدیریت کافه نویسندگان
 

ورود به سرزمینِ بی‌ویرگول


دم در، یک کاغذ آویزان بود که روی آن با خط نستعلیق و فونت شماره‌ی ۳۲ نوشته بود:

«در این جشن، هر کسی فقط خودش است، نه راوی اول شخص، نه شخصیت اصلی، نه تحلیلگر بی‌رحم!»

نویسنده‌ها به ترتیب وارد می‌شدند. یکی با پیراهنی پر از نقل‌قول‌های فروید، یکی با مانتویی که روش نوشته بود: «نثر من از این قوی‌تره!»

و یکی هم با کفش‌هایی که زیرش صدای تایپ می‌داد!
 
نور، موسیقی، استعاره و صدای جیغ و خنده‌های نویسندگان


نورها کم بود، اما نه از نوع افسرده‌اش. کم بود که خیال‌ها روشن شوند.

از اسپیکرها، آهنگ «الهامِ بی‌سرانجام» پخش می‌شد. یک نفر وسط سالن، با حرکات مارپیچی می‌رقصید و می‌گفت:

ـ «من دارم رقص آزاد با راوی دانای کل می‌رم!»

و بقیه تشویقش می‌کردند، چون کسی در این جشن قضاوت نمی‌شد، حتی اگر با یک نیم‌فاصله‌ی اشتباهی هم وارد شده بودید.
 
عقب
بالا پایین