نظارت همراه داستان کوتاه مسیر شمالی | ناظر purple moon

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع purple moon
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

purple moon

مدیر آزمایشی تالار نظارت آثار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایـشی تالار
ناظر ارشد آثار
ناظر اثـر
مشاور
نوشته‌ها
نوشته‌ها
31
پسندها
پسندها
87
امتیازها
امتیازها
18
نویسنده عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 10 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد.
پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید
نویسنده: @آلفای خاکستری
ناظر: @purple moon
لینک تاپیک تایپ:


 
نیاز به نوشتن شماره پارت نیست
_خب مثل این که آیناز و سیروان هم اومدن
بعد از جمله هاتون در صورتی که خبری بود نقطه
اگر سوالی بود علامت سوال
و اگر احساسی بود علامت ! بذارید
_ آره امیدوارم مثل دفعه قبلی مسافرتمون روخراب نکنن!
نیاز نیست ( رو ) به کلمه بچسبونید، در طول پارت اول اکثرا چسبانده بودید
با عصبانیت نگاهی به نیروانا انداختم که خودش حساب کار دستش اومد و ادامه حرفش روخورد من نمی دونم چه دشمنی با این دونفرداشت ، با پیاده شدن بچه ها به سمتشون رفتم ودست سیروان رو گرم فشردم .
تمام ( می‌ ) و علائم جمع ( ها و.. ) با نیم فاصله به کلمه می‌چسبند
نمی دونم ❌ نمی‌دونم ✅

علائم نگارشی رو به کلمه قبل خودش بچسبونید و از کلمه بعدی فاصله بدید:
دو نفر داشت ، با ❌
دو نفر داشت، با ✅

کلمه ربط و رو نمی‌خواد به کلمه بعدش بچسبونید
بچه‌ها✅
_ سلام آقاآریا گل گلاب ، چطوری برادر؟
آقا آریا✅
گل گلاب، چطوری ✅
لبخندی به صورتش پاشیدم و جوابش رو دادم
بعد این جمله نقطه نیازه و مابقی جمله ها
_ هیچ فعلا که موندیم تا شما برسید و حرکت کنیم
سیروان نگاهی به اطراف انداخت

_ چی شده داداش؟

_ پس اکیپ صدرا و بچه های دیگه کجان ؟

_ یادم رفت بهت بگم ، اون ها قراره توی شمال بهمون ملحق بشن

سیروان ماساژی به پیشونیش داد و لحظه ای مکث کرد
لحظه‌ای✅
_ خب انگار چاره ای نیست . خودمون مسیر رو شروع می کنیم
چاره‌ای✅
نگاهی به اکیپ چهارنفره مون انداختم و انگار چاره ای نبود باید خودمون حرکت می کردیم و به سمت مقصد می رفتیم
چهار نفره‌مون✅
_ حله بچه ها سوارشید تا بریم

نیروانا وآیناز عقب سوارشدن و سیروان پشت فرمون نشست و ماشین راه افتاد.

لطفا بین هر خط فاصله قرار ندید🌱

توضیحات کلی رو دادم، و رمانتون رو ویرایش کردم
لطفا در پارت‌های بعدی رعایت کنید🙏
 
در پارت دوم هم، همین اشتباهاتی که براتون نوشتم رو دارید، پارت دوم رو هم براتون ویرایش کردم
 
عقب
بالا پایین