یکم بیشتر فکر کنخب، تصور میکنیم پیرمردی هر شب خوابهایی میبینه که روز بعد، دقیقاً همون خوابها اتفاق میافتن. اما از جایی به بعد خوابهاش، شامل مرگ خودش هم میشن.
تحلیل عنوان:
یه تم از خواب و واقعیت داریم و دوست دارم تخت خواب رو هم به عنوان نماد این داستان در نظر بگیریم.
یک تضاد اینجا وجود داره، خوابهایی که واقعیاند. رویاهایی که حقیقتاند، پس تخت تو این داستان مثل زنگ خطر عمل میکنه.
تختی که بیدارم کرد
یه اسم که میخواد بگه گاهی خواب ما رو بیدار میکنه… .
خوابی که بیدارم کرد؟یکم بیشتر فکر کن
میتونه بهتر بشه
خیلی صریحه و داستان رو لو میدهخوابی که بیدارم کرد؟
تختی برای مردن؟
من که گفتم تختخواب رو نماد قرار دادم.خیلی صریحه و داستان رو لو میده
اصلا اون بخش نمادگذاری رو انجام نمیدی
تخت خواب تو این ایده المانهمن که گفتم تختخواب رو نماد قرار دادم.
ببین تختخواب فقط یه وسیله برای خوابیدن نیست، یه نماده. نمادِ مرز بین خواب و بیداریه، یعنی جاییه که از دنیای واقعی میپری توی دنیای خیال. تختخواب جاییه که ذهن از کنترل درمیاد و ناخودآگاهت شروع میکنه به حرف زدن؛ همونجایی که خواب میبینی، ترسات رو تجربه میکنی یا چیزایی که هنوز اتفاق نیفتادن رو حس میکنی. از طرفی، تختخواب سه تا نقش اساسی تو زندگی آدما داره: آدم رو توش به دنیا میارن، توش عاشق میشن و رابطهی نزدیک دارن و آخرشم توش میمیرن. یعنی تختخواب یه جورایی نمادِ کل زندگیه، از اول تا آخر. علاوه بر اینا، وقتی شب تنها روی تخت دراز میکشی، هیچکس نیست جز خودت و فکرات. واسه همین تختخواب میتونه نماد تنهایی، درونگرایی و روبهرو شدن با خودت هم باشه. تو داستانی که یکی خوابهایی میبینه که واقعی میشن، تختخواب میتونه نشونهی اون نقطهای باشه که دنیا عوض میشه، مثل یه در یا درگاه بین دو دنیای مختلف: زندگی و مرگ، خواب و واقعیت. خلاصه اینکه تختخواب نماد عبوره؛ هم از مرز بین دنیای بیرون و درون، هم از مرز بین زندگی و مرگ.
شاید در نگاه اول تخت خواب یکم مسخره به نظر بیاد ولی نکته اینه که نمادها قرار نیست همیشه سرراست و واضح باشن؛ اتفاقاً اون زیباییشون به همین چندلایه بودنشه. خیلی وقتها یک چیز ساده مثل تختخواب میتونه کلی بار معنایی داشته باشه که هر کسی بسته به تجربه و حسش یه جوری برداشتش کنه.
پس چطور بهم میگی اون بخش نمادگذاری رو اصلاً انجام نمیدم عزیزم؟
وقتی یه المان رو خیلی واضح توی اسم قرار میدی و به جای نماد، گزاره رو کنارش میذاری داستان لو میره و طبعا نمادگذاری انجام نمیشهمن که گفتم تختخواب رو نماد قرار دادم.
ببین تختخواب فقط یه وسیله برای خوابیدن نیست، یه نماده. نمادِ مرز بین خواب و بیداریه، یعنی جاییه که از دنیای واقعی میپری توی دنیای خیال. تختخواب جاییه که ذهن از کنترل درمیاد و ناخودآگاهت شروع میکنه به حرف زدن؛ همونجایی که خواب میبینی، ترسات رو تجربه میکنی یا چیزایی که هنوز اتفاق نیفتادن رو حس میکنی. از طرفی، تختخواب سه تا نقش اساسی تو زندگی آدما داره: آدم رو توش به دنیا میارن، توش عاشق میشن و رابطهی نزدیک دارن و آخرشم توش میمیرن. یعنی تختخواب یه جورایی نمادِ کل زندگیه، از اول تا آخر. علاوه بر اینا، وقتی شب تنها روی تخت دراز میکشی، هیچکس نیست جز خودت و فکرات. واسه همین تختخواب میتونه نماد تنهایی، درونگرایی و روبهرو شدن با خودت هم باشه. تو داستانی که یکی خوابهایی میبینه که واقعی میشن، تختخواب میتونه نشونهی اون نقطهای باشه که دنیا عوض میشه، مثل یه در یا درگاه بین دو دنیای مختلف: زندگی و مرگ، خواب و واقعیت. خلاصه اینکه تختخواب نماد عبوره؛ هم از مرز بین دنیای بیرون و درون، هم از مرز بین زندگی و مرگ.
شاید در نگاه اول تخت خواب یکم مسخره به نظر بیاد ولی نکته اینه که نمادها قرار نیست همیشه سرراست و واضح باشن؛ اتفاقاً اون زیباییشون به همین چندلایه بودنشه. خیلی وقتها یک چیز ساده مثل تختخواب میتونه کلی بار معنایی داشته باشه که هر کسی بسته به تجربه و حسش یه جوری برداشتش کنه.
پس چطور بهم میگی اون بخش نمادگذاری رو اصلاً انجام نمیدم عزیزم؟
ممنونم عزیزم متوجه شدم. پس به گمونم شبِ سفید مناسب باشه.وق
وقتی یه المان رو خیلی واضح توی اسم قرار میدی و به جای نماد، گزاره رو کنارش میذاری داستان لو میره و طبعا نمادگذاری انجام نمیشه
سفید نماد چیه؟ممنونم عزیزم متوجه شدم. پس به گمونم شبِ سفید مناسب باشه.
هر چند که از همشون استعاریتره.