نظارت همراه رمان کرایونیک | ناظر: blue lady

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Blu moon
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

Blu moon

مدیر تالار نظارت آثار
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
ناظر ارشد آثار
ناظر اثـر
مشاور
نوشته‌ها
نوشته‌ها
278
پسندها
پسندها
528
امتیازها
امتیازها
93
سکه
538
نویسنده عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد.
پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید

نویسنده: @میلی متر
ناظر: @blue lady
لینک تاپیک تایپ:

 
پارت اول

هرچیزی که الان می‌نویسم، پر از هیچ است. فکر نکنم برای شما و من چندان ارزشی داشته باشه، ‏صرفاً چون همه قبل از مرگ‌شون یه همچین چیزهایی می‌نویسن تصمیم به نوشتنش گرفتم. برای کارم ‏دنبال دلیل نباشید، چون هیچ دلیلی برای بی‌دلیلی نیست و هیچ توضیحی برای مرگ؛ در واقع فلسفه از ‏درون بی‌فکری بیرون می‌آد. من که روزی می‌گفتم هیچ چیزی ارزش جونم رو نداره الان دیگه بریدم ‏از دنیایی که پر شده از هوس، از خودخواهی، از پدر و مادرهایی که فرزندهاشون رو می‌کشن، ‏دوست‌هایی که دشمن‌اند. جایی که هیچ‌کس به انسان‌های اطرافش رحم نمی‌کنه و همه به فکر منافع ‏خودشونن. همه‌ی این‌ها به کنار، حس می‌کنم من نمی‌تونم هیچ کاری برای اصلاحشون انجام بدم و این ‏از همه بیشتر من رو داغون می‌کنه. امیدوارم بهم برای کاری که دارم انجام می‌دم حق بدید. دنیایی که ‏من دوست داشتم توش زندگی کنم خیلی متفاوت بود.‏
یاحق!

نامه رو کنار قاب عکس خانوادگیمون توی اتاق می‌ذارم و هودی مشکی رو تن می‌کنم، بی‌سر و صدا از ‏پنجره بیرون می‌پرم و به سمت پل می‌رم. دیگه امروز قراره تموم بشه. شاید اون دنیا دلم برای این همه ‏درخت تنگ بشه، شاید دوست داشته باشم یک بار دیگه وقتی که باد شاخه‌هاشون رو به بازی می‌گیره و ‏من قدم زنان از بینشون رد می‌شم رو تماشا کنم و هزار تا شاید دیگه که یک اما همشون رو به چالش ‏می‌کشه. مشکل اصلیه من، اینه که نمی‌تونم بی‌خیال آدم‌های اطراف بشم و زندگیم رو بکنم؛ مامانم همیشه ‏می‌گه این اخلاقت مثل خاله‌هاست و من هیچ‌وقت ازش نپرسیدم تو خودت‌هم خاله محسوب می‌شی. پس ‏چرا نمی‌گی اخلاقت مثل منه؟ آره قبول دارم اندکی مایل به بیشتر از اندکی به صورت عامیانه فضولم. ‏البته نمی‌شه گفت فضول چون من جرئت دخالت ندارم، بیشتر دوست دارم همه چیز رو بدونم. شاید این هم ‏یک نوعشه!‏

باد بهاری هوهو کنان از بین درخت‌ها به صورتم می‌خوره و موهای بلندم رو به بازی می‌گیره، دلم می‌خواد یک‌بار دیگه به گذشته برگردم. به جایی که با بابا کمپ می‌زدیم، به روزهایی که می‌نشستم وسط درخت‌ها و آرشه‌ی ویولون رو هم راستا با وزش باد تکون می‌دادم. به روزی که خودم رو جزئی از طبیعت ‏می‌دیدم نه دشمن طبیعت. این‌قدر توی دلمون پر از حسرت روزهای گذشتست که فرق حسرت خوردن و ‏مرور خاطرات رو فراموش کردیم، ما به اسم مرور خاطرات حسرت خوشی‌هامون رو می‌خوریم و به ‏خیال خودمون هیچ غمی توی این دنیا نداریم. ‏

سعی می‌کنم افکار مالیخولیایی که ذهنم رو به خودش مشغول کرده رو کنار بزنم، شنیده بودم انسان‌ها ‏قبل از مرگ، اندکی شیش و هشت می‌زنن اما ندیده بودم؛ که امروز بهم ثابت شد. بی‌خیال از پر حرفی‌های ‏افکارم روی نرده‌های پلی که حالا بهش رسیدم می‌ایستم. آبی که از بالای کوه می‌آد به شدت خودش رو ‏به تخته سنگ‌های اطرافش می‌کوبه. رودی که زیر این پله شاید عمق چندانی نداشته باشه، اما طی ‏محاسبات من شدت آبی که بعد از برخورد بدنم ایجاد می‌شه می‌تونه تک‌تک استخوان‌هام رو بشکونه. ‏دوست داشتم مرگ بدون دردی داشته باشم، مثلن بخوابم و دیگه بیدار نشم، اما حتی توی مردن هم بد ‏شانسم. ‏

کل بدنم مثل بید می‌لرزه، نمی‌دونم برای آروم شدنش باید چه کاری انجام بدم، آرواره‌هام به هم می‌خوره و ‏سمفونی‌ای از ترس و میل به بقا رو ایجاد می‌کنه، من مقصر نیستم این چیزیه که توی ذات ما آدم‌‏هاست. هممون دوست داریم زندگی کنیم، مثل نوح عمر کنیم و خواب‌هامون به بلندی اصحاب کهف ‏باشه. به صورت کلی مردن همیشه ترس داره، حتی برای کسی که می‌خواد خودش این کار رو انجام بده. ‏حتی برای کسی که دیگه حالش از همه به‌هم می‌خوره اما به‌نظرم مانعی که وجود داره، امیده. امیدی که ‏هیچ‌وقت لباس واقعیت رو نمی‌پوشه اما ما رو تا مرز جنون می‌کشونه و این‌قدر این فیلم رو تکرار می‌کنه ‏تا مثل جومونگ برامون تکراری بشه، اما هنوز هم دوستش داشته باشیم.‏

‏ سعی می‌کنم همه‌ی شجاعتم رو جمع کنم و بپرم. قطره‌های اشک و عرق روی گونم به هم می‌پیوندن ‏و به سمت چشمه‌ی ریز روی گونم حرکت می‌کنن. صورتم رو با تمام قوا مچاله می‌کنم، آروم دستم رو ‏از نرده‌ها جدا می‌کنم و چشم‌هام رو می‌بندم، نفس عمیقی می‌کشم و برای پرش خیز بر می‌دارم. که یک نفر ‏از پشت پرتم می‌کنه وسط جاده. ‏
سلام عزیزم خسته نباشی ♡

می‌آد❎می‌آید ☑️
می‌گه❎میگه☑️(جزء استثناهای چهار فعل محسوب میشه و سرهمه)
... کنار بزنم،... ❎
... کنار بزنم. ☑️
ایجا جمله‌ای کامل و مستقل هست و به پایان رسیده پس به جای درنگنما باید نقطه بزاری. خیلی جاهای دیگه هم این اشتباه رو کرده بودی و از درنگنما اشتباه استفاده کردی.
... شیش هشت میزنن اما ندیده بودم؛ که... ❎
... شیش هشت میزنن؛ اما ندیده بودم که☑️
«که» جمله رو به جمله‌ی بعدی وصل کرده پس نیازی به گذاشتن؛ نبود در اصل باید قبل اما ازش استفاده می‌کردی و در چند جای دیگه هم از این‌نوع اشتباه علایم نگارشی داری کمی دقت کن و ویرایش بزن.
که یک نفر از پشت پرتم می‌کنه وسط جاده. ❎
که یک نفر من رو از پشت به وسط جاده پرت می‌کنه. ☑️
باید فعل اخر جمله استفاده بشه و اجزای جمله رو با چینش درست بنویسی. چک کن و همه جملاتی که فعل اخر نیومده و یا اشتباه مشابه داره رو درست کن.
از همه لحاظ دیگه عالی بود و ارادی نداشت ✓
 
سلام دوباره من چنتا از پارت های دیگه تو چک کردم چندان ایرادی نداشت اما از گذاشتن این علایم پایان پارتات پرهیز کن:
ــــــــــــــ،=====، ویا هر چیز شبیه این چون باعث میشه در بخش پایان رمان که رمان رو پی‌دی‌اف می‌کنن مشکل بخوره رمانت.
و فقط همین به جایگذاری علایم و ساختار جمله بدیت دقت کنی دیگه ایرادی نیست ♡
 
سلام دوباره من چنتا از پارت های دیگه تو چک کردم چندان ایرادی نداشت اما از گذاشتن این علایم پایان پارتات پرهیز کن:
ــــــــــــــ،=====، ویا هر چیز شبیه این چون باعث میشه در بخش پایان رمان که رمان رو پی‌دی‌اف می‌کنن مشکل بخوره رمانت.
و فقط همین به جایگذاری علایم و ساختار جمله بدیت دقت کنی دیگه ایرادی نیست ♡
بجاش از سه ستاره استفاده کنید
@میلی متر
 
@میلی متر

سلام
عزیزم لطفا پارت می‌ذاری اینجا اعلام کن که ناظر مجبور نشه یهو چندتا پارت رو بررسی کنه دونه دونه چک کنه -53-؟"_}
 
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها]: Blu moon
سلام دوباره من چنتا از پارت های دیگه تو چک کردم چندان ایرادی نداشت اما از گذاشتن این علایم پایان پارتات پرهیز کن:
ــــــــــــــ،=====، ویا هر چیز شبیه این چون باعث میشه در بخش پایان رمان که رمان رو پی‌دی‌اف می‌کنن مشکل بخوره رمانت.
و فقط همین به جایگذاری علایم و ساختار جمله بدیت دقت کنی دیگه ایرادی نیست ♡
خوشحال میشم راجب سیر داستان و شخصیت پردازی و... هم ایرادی دیدی بگی
 
@میلی متر

با سلام و درود خدمت شما نویسنده عزیز

از آخرین پارت گذاری رمان شما چند وقتی گذشته

قصد ادامه دادن ندارید؟
 
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها]: Blu moon
عقب
بالا پایین