در حال تایپ مجموعه اشعار «فریب» | حمیدرضا نبی‌پور

هوروس

خون آشـام
نویسنده نوقلـم
نوشته‌ها
نوشته‌ها
231
پسندها
پسندها
2,949
امتیازها
امتیازها
183
سکه
979
نام مجموعه شعر: فریب
نام شاعر: حمیدرضا نبی‌پور
ژانر: عاشقانه—روان‌شناختی—اجتماعی
قالب: شعر سپید (آزاد)

مقدمه:
به نامِ خداوندِ فریب و فریاد،
خداوندِ رؤیاهای ناتمام و قدم‌هایی که نمی‌رسند...
این مجموعه، تکه‌هایی‌ست از یک دلِ بی‌قرار؛
که در کوچه‌پس‌کوچه‌های بی‌پایانِ غیاب،
نه به دنبال صدا،
که به دنبالِ سکوتِ کسی می‌دود...

اینجا نه پایان است و نه آغاز،
فقط جایی‌ست میانِ «دویدن‌ها»
و آن لحظه‌ای که...
فهمیدی صدای گام‌هایت،
تو را به هیچ آغوشی نمی‌برد.

«فریب»، روایتِ بی‌سرانجامِ صداقت است،
در جهانی که هر عاطفه، سایه‌ای‌ست
از نرسیدن.
 

•● به نام خالق واژه‌ها ●•

do.php




پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.

قوانین جامع تالار شعر




شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد برای مجموعه شعر





پس از گذشت ۱۰ الی ۱۵ پست از مجموعه شعر خود، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید. توجه داشته باشید که مجموعه اشعار تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد مجموعه اشعار




پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

درخواست تگ برای اشعار






همچنین پس از ارسال ۲۰ پست پایان مجموعه شعر خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام مجموعه شعر




اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن مجموعه شعر خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه





| مدیریت تالار شعرکده |
‌‌‌
 
دویدن‌ها...

شعر آغازین دفتر «فریب»

دویدن‌ها... دویدن‌ها...
به درد آمد درونِ سینه‌ام چیزی،
به سنگینیِ نفس‌هایم...
ولی نه، درد نیست؛
سنگینی‌ست...
که شاید،
دردِ تنهایی‌ست.

دویدن‌ها... دویدن‌ها...
کجا می‌روم؟
می‌دانی؟
به سوی تو،
بی‌قرار و بی‌صدا،
خاموش...

در امتدادِ سایه‌ای
که تنها ردی‌ست،
چون گم‌شدنِ قطره‌ای
در ابرِ تنهایی.

زمین،
زیرِ گام‌هایم، خسته‌ست...
و شب،
چون چشم‌هایت،
سیاه‌ست و بی‌پایان.

دویدن‌ها... دویدن‌ها...
نه رسیدن،
که گم‌شدن...
شاید پاسخِ این کامِ تنهایی‌ست.

در آغو*شِ آن لحظه
نمی‌ماند...
و رفتن،
فریادی بود
بر کُفرِ تنهایی.

خاموش باشید...
قدم‌هایم خاموش‌اند،
و این خاموشی،
فریبی‌ست بی‌توجیه،
بر بانگی
که در نبودت،
جز فریب و درد
چیزی نمی‌زاید...
 
عقب
بالا پایین