نظارت همراه رمان جناح آخر | ناظر: Helen.m

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Tiam.R
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

Tiam.R

مدیررسمی تالارنظارت+آزمایشی‌ تالار‌ ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
ناظر ارشد آثار
ناظر اثـر
تدوینگر
تیم‌تعیین‌سطح
نویسنده نوقلـم
پرسنل کافه‌نـادری
برترین ارسال کننده ماه
نوشته‌ها
نوشته‌ها
3,340
پسندها
پسندها
7,194
امتیازها
امتیازها
438
سکه
3,543
نویسنده عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد.
پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید
نویسنده: @RED Qᴜᴇᴇɴ
ناظر: @Helen.m
لینک تاپیک تایپ:
 
سه پارت گذاشتم که ویرایش نشده
 
با صدای مادرش که‌ او را صدا می‌زد، ترسیده کتاب را زیر تختش فرستاد و با شتاب از اتاق خارج شد، قامت درشت مادرش را پشت در دید، ترسیده آرام زمزمه کرد:
- صبح بخیر مادر!
مادرش مشکوک سری برایش تکان داد و گفت:
- چرا اینقدر (این‌قدر) دستات می‌لرزه ویولن؟
ویولن سرش را تند‌تند تکان داد و گفت:
- نه مادر...
مادرش لبخندی از تمسخر بر ل*ب‌هایش نشاند و ویولن را کنار زد، در اتاقش را با شتاب باز کرد و داخل اتاق ویولن شد.
تخت نامرتبش را از سر گذراند، نگاهش را دور تا دور اتاق چرخاند.
- مادر اتفاقی افتاده؟
هنوز چشم‌های مادرش اتاق را رصد می‌کرد که ناگهان چشمش به گوشه‌ای از کتاب، در زیر تخت افتاد.
پوزخندی کنج لبش عمیق‌تر شد، به سمت تختش قدم برداشت کنار تخت ایستاد و روی دو زانویش نشیت،(نشست) کتاب را با شتاب از زیر تخت بیرون کشید و با ابروهای در هم رفته به سمت ویولن برگشت و گفت:
- این کتاب را از کجا آوردی ویولن؟ مگه من نگفته بودم حق نداری داخل اتاق زیر شیروانی بری؟
ویولن سرش را پایین انداخت و گفت:
- ولی روح من با کتاب خواندن به آرامش دست پیدا می‌کنه.
مادرش قهقهه‌ای از سر داد و از روی تمسخر گفت:
- من‌ نمی‌خوام روحت آرامش پیدا کنه!
لحظه‌ای مکث کرد و لبخندی روی ل*ب‌هایش نشاند.
- امروز دعوت‌نامه اژدها‌سواری اومد، بلاخره دارم به رویاهام می‌رسم.
ویولن با ابروهای در هم گفت:
-‌ چه رویایی؟
-‌ می‌خوام توی آموزشات اژدها سواری شرکت کنی، این خیلی مهمه؛ صدها هزار نفر داخل این مسابقات شرکت می‌کنند و از این صدهزار فقط یک نفر موفق خواهی بود تا بهترین اژدهاسوار جهان شناخته شه.
ویولن با اعصبانیت گفت:
- من نمی‌خوام مادر؛ من دوست ندارم داخل این آموزشات مسخره شرکت کنم.
مادرش سرش را نزدیک صورت ویولن کرد و گفت:
- این یک شانسِ برای من، اسمت رو نوشتم و خودم ثبت‌نامت کردم.
سرجایش ایستاد و به سمت در قدم برداشت و لحظه اخر ل*ب زد:
- بهتره وسایلات و جمع کنی، ظهر میان دنبالت.

ویولن با اعصبانیت فریاد زد:
- مادر! من نمی‌خوام به اون‌جای عجیب و‌ غریب برم؛ پدرم‌ رو تنها نگذاشتم تا شما بیاین و من رو به دنیای اژدها‌سواران خیالی‌تون وارد کنید، من می‌خوام به دنیای کتاب‌ها و آرامش برم.
مادرش خشمگین به سمتش برگشت و فریاد زد:
- تو باید بری، این‌ رو بدون که اگه در اون آموزشات شرکت نکنی نه کتابی رو می‌بینی و نه آرامشی رو!
سپس با اعصبانیت از اتاق خارج شد و در را در هم کوبید.
ویولن خشمگین و نالان نمی‌دانست چه کند! اگر در آن آموزشات شرکت می‌کرد دو راه برایش می‌ماند، یا پیروزی و یا مرگ!
در دنیای اژدها سواران و آموزشات آن‌ها را به شهر وگنام می‌بردند، جایی که خوفناک و ترسناک بود،‌ در آن‌جا مرگ در قدم به قدم آن‌ها لانه کرده بود و کوچکترین اشتباه،‌ برابر با مرگ آن‌ها خواهی بود. (در دنیای اژدها سواران، آموزش‌های آن‌ها را به شهر وگنام می‌بردند؛ جایی که خوفناک و ترسناک بود. در آن‌جا، مرگ در هر قدم آن‌ها لانه کرده بود و کوچک‌ترین اشتباه برابر با مرگشان خواهد بود.)
ویولن تصمیمش را گرفت، او می‌رفت و در آن مسابقات شرکت می‌کرد!
همان‌طور که در نامه نوشته شده بود، در شهر وگنام مسابقاتی به همراه بود، تمامی شرکت کنندگان گروه به گروه تقسیم شده بودند و‌ در هر گروه مسابقاتی را راه‌اندازی کردند که شکست مساوی با مرگ بود و پیروزی راهی برای رفتن به مسابقه بعدی!
ویولن برای راحتی از شر مادرش رفتن را به ماندن ترجیح داده بود، همان‌طور که مادرش گفته بود اسم دختر را در شرکت‌کنندگان نوشته بود.
چمدان را دنبال خود می‌کشاند و به قطار خیره شده بود.
تمامی شرکت‌کنندگان شهرش جمع شده بودند و‌منتظر توقف قطار بودند.

با ایستادن قطار شهر وگنام، تمامی افراد یکی بعد از دیگری وارد قطار می‌شدند.
تا لحظه اخر دختر روی نیمکتی نشسته بود، امیدی در اعماق دلش منتظر آمدن پدرش یا مادرش بود، تا او را از رفتن به آن شهر خوفناک باز گرداند.
- قطار تا 5 دقیقه دیگه راه می‌افته دخترم، چرا نمی‌ری؟
دخترک با صدای آقایی که بالای سرش ایستاده بود، به او خیره شد، با خونسردی مرد را از سر گذراند، موهای کم پشت با قد بلند _ چشم‌های کشیده بادومی به همراه عینک‌ مکعبی روی چشم‌هایش او را یاد معلم‌های دوره دبستان می‌انداخت.
ویولن از جایش برخواست و گفت:
- الان میرم!
چمدانش را در دست گرفت و به سمت قطار رفت؛ گویا مادرش قصد آمدن به دنبالش را نداشت، مادر بی‌رحمش فقط به فکر اهداف شوم خودش بود.
- ببخشید خانوم؛ اسمتون چی بود؟
دختر سر‌جایش توقف کرد، از سوالی که آن مرد پرسیده بود تعجب کرد،‌ او اسمش را می‌خواست چه کند؟
برگشت و به آن مرد که پشت سرش با او هم‌قدم شده بود خیره شد.
-‌ چرا می‌پرسین؟
-‌ از روی کنجکاوی!
دخترک چشم از او گرفت و همان‌طور که به سمت قطار راه افتاد گفت:
- ویولن!
×××​
برایش سخت بود قطار به این بزرگی،‌ آخر سر او را در آلونکی نشاندند که تمامی افراد پسر بودند و از همه مهم‌تر وراج بودن و پر حرفی آن‌ها بود.
سردرد گرفته بود و از صحبت‌های گاه‌ و بی‌گاه آن‌ها کلافه شده بود.
به مکالمه آن‌ها گوش سپرد، تا ببینید اخر سر صحبت‌هایشان به کجا می‌رسد.
هانتر: میگن‌ اون‌جا خیلی شهر ترسناکیِ!
مایکل که دوست دیگر آن‌ها بود زمزمه‌وار کفت:
- می‌دونی، میگن کل این شهر سیاهِِ! حتی درخت‌هاش هم سیاهِ سیاه!
دوست دیگرشان که عاقل‌تر از همه به هظر می‌رسید کلافه گفت:
- بچه‌ها بسه؛ اینا همه تخیل ذهن شماست.
مایکل به حالت قهر گفت:
- حالا ببینید اگه به حرف من نرسیدید!
نوح که تا الان ساکت نشسته بود و به بیرون خیره بود به طرف آن‌ها برگشت و گفت:
- دقیقا صد سال پیش این مسابقات برگزار شده اما شهری وگنام و شهری تمیز و زیبا توصیف کرده بودند، اما امروز از نگهبان قطار شنیدم، گویا شهر وگنام طلسم شده و از همه مهمتر(مهم‌تر) یه جنایتکار فوق حرفه‌ای از زندان فرار کرده و جون همه رو به خطر انداخته.
مکث کوتاهی کرد و زمزمه‌وار دوباره گفت:
- هیچ راه برگشتی به خونه نیست، یا آخر سر برنده میشی و یا اگه یه اشتباه کوچیک بکنی...
دستش را روی گلویش به حالت چاقو فشرد و گفت:
- می‌میری!
موفق باشی عزیزم 🌹
 
می‌ترسیدم؛(حذف نقطه ویرگول) او هر لحظه به من نزدیک‌تر میشد و من توان دوئیدن (دویدن ) را از دست داده بودم؛ (حذف نقطه‌ ویرگول و جایگزین نقطه) تپه‌‌ها را پشت سر می‌گذاشتم، عرق از سر و‌ گردنم سرازیر شده بود، موهایم در هوا رقصان بودند و پیراهن بلند تنم (استفاده از ویرگول: پیراهن بلند تنم، ) دوئیدن (دویدن) را برایم سخت کرده بود.
شبیه یک بزدل و ترسو (،) رفتن را به ماندن ترجیح داده بودم و نمی‌خواستم لحظه‌ای را ( حذف "را" ) درنگ کنم، (درنگ کنم.)اگر دست او به من می‌رسید (،) لحظه‌ای مکث نمی‌کرد و همان لحظه جانم را می‌گرفت.
صدای بال زدن‌هایش هر لحظه نزدیک و نزدیک‌تر میشد (استفاده از تکرار کلمات) (پیشنهاد: هر لحظه نزدیک‌تر میشد)و روح را ذره‌‌ذره از جانم خارج می‌کرد.
بلاخره (بالاخره ) قامت هیولایش روبه‌رویم ظاهر شد و در یک قدمی‌ام فرود آمد.(عزیزم یادت رفته بین "نقطه و قدمی" فاصله بزاری) قدمی به عقب رفتم، ولی او آرام‌و ( عزیزم این‌جام فاصله بین"آرام و و" یادت رفته ) (آرام و خونسرد) خونسرد سرش را پایین آورد و دقیقا (دقیقاً) صورتش را مماس با صورتم کرد،(پیشنهاد میدم به‌جای ویرگول نقطه بزاری گلم) چشم‌های آبی زلالش را به چشمانم دوخت و دقایقی را همان‌طور سپری کرد.
خیره به چشمانش شدم(؛) آرام و بی‌قرار(،) دلم لمسش را می‌خواست،(.) ترسم از او با دیدن چشمانش فروکش کرده
بود،(حذف ویرگول) و قلب بی‌قرارم را از تپش انداخته بود. دستم را آرام بالا بردم و‌ پوزه زخمتش را لم*س کردم(.)بال‌هایش را جمع کرد، درست مثل یک‌ پسر خوب روی (پیشنهاد میدم به‌جای "درست مثل یک پسر" بنویسی "مانند یک پسر خوب روی دست و پایش ایستاد.") دست و پایش ایستاد، (.)گویا اژدهایی رام و دوست‌داشتنی شده بود.
- ویولن برو کنار!
با صدای فریاد مردانه‌‌ای از پشت سرم(،)قدمی به عقب برداشتم و ترسیده سرم را غلاف کردم، (پیشنهاد: پوشاندم. )ناگهان نیزه‌ای بزرگ و بلند از کنارم گذشت و با چشمان آبی او گلاویژ شد.
با صدای فریاد از درد و اعصبانیت اژدها، ترسیده چشم‌هایم از هم باز شد.
(فاصله)
×××
(فاصله)
نفس‌زنان سرش را از روی میز برداشت.، (و) (برداشت و خوابش) خوابش عجیب و خوفناک بود؛ (.)چند شبی را با دیدن این خواب‌های خوفناک و عمیق از سر گذرانده بود و این‌ خواب‌ها برایش عجیب و هولناک بودند.
از جایش برخواست، (.) دیشب دوباره در حال کتاب خواندن خوابش برده بود و اگر مادرش او را در این حال می‌دید، این کتابش را هم از او می‌گرفت.
کتابش را برداشت و جلد حکاکی شده‌اش را لم*س کرد،(.) برجسته‌ بودن‌ کتاب به او حس خوبِ عمیقی را منتقل می‌کرد.
 
با صدای مادرش که‌ او را صدا می‌زد، ترسیده کتاب را زیر تختش فرستاد و با شتاب از اتاق خارج شد،(.) قامت درشت مادرش را پشت در دید،(پیشنهاد: ویرگول روحذف کنی بجاش "و" بزاری) ترسیده آرام زمزمه کرد:
- صبح بخیر مادر!(.)
مادرش مشکوک سری برایش تکان داد و گفت:
- چرا اینقدر (این‌قدر) دستات می‌لرزه (،)ویولن؟
ویولن سرش را تند‌تند تکان داد و گفت:
- نه مادر...
مادرش لبخندی از تمسخر بر ل*ب‌هایش نشاند و ویولن را کنار زد،(.) در اتاقش را با شتاب باز کرد و داخل اتاق ویولن شد.
تخت نامرتبش را از سر گذراند، (و) نگاهش را دور تا دور اتاق چرخاند.
- مادر اتفاقی افتاده؟
هنوز چشم‌های مادرش اتاق را رصد می‌کرد که ناگهان چشمش به گوشه‌ای از کتاب،(حذف ویرگول) در زیر تخت افتاد.
پوزخندی کنج لبش عمیق‌تر شد، به سمت تختش قدم برداشت(،) کنار تخت ایستاد و روی دو زانویش نشیت، (نشست.) کتاب را با شتاب از زیر تخت بیرون کشید و با ابروهای در هم رفته به سمت ویولن برگشت و گفت:
- این کتاب را از کجا آوردی ویولن؟ مگه من نگفته بودم حق نداری داخل اتاق زیر شیروانی بری؟
ویولن سرش را پایین انداخت و گفت:
- ولی روح من با کتاب خواندن به آرامش دست پیدا می‌کنه.
مادرش قهقهه‌ای از سر داد و از روی تمسخر گفت:
- من‌ نمی‌خوام روحت آرامش پیدا کنه!(.)
لحظه‌ای مکث کرد و لبخندی روی ل*ب‌هایش نشاند.
- امروز دعوت‌نامه اژدها‌(باید فاصله بزاری) سواری اومد،(.) بلاخره (بالاخره) دارم به رویاهام می‌رسم.
ویولن با ابروهای در هم گفت:
-‌ چه رویایی؟
(پیشنهاد: مادرش ادامه داد: )
-‌ می‌خوام توی آموزشات اژدها سواری شرکت کنی،(.) این خیلی مهمه؛(.) صدها هزار نفر داخل این مسابقات شرکت می‌کنند و از این صدهزار فقط یک نفر موفق خواهی بود(خواهد بود) تا بهترین اژدها(فاصله)سوار جهان شناخته شه.
ویولن با اعصبانیت گفت:
- من نمی‌خوام(،) مادر؛(.) من دوست ندارم داخل این آموزشات مسخره شرکت کنم.
مادرش سرش را نزدیک صورت ویولن کرد و گفت:
- این یک شانسِ برای من،(برای من است. ) اسمت رو نوشتم و خودم ثبت‌نامت کردم.
سرجایش ایستاد و به سمت در قدم برداشت و لحظه اخر ل*ب زد:
- بهتره وسایلات و(حذف "و" به‌جاش"رو") جمع کنی، ظهر میان دنبالت.
عزیزم شرمنده خوب دقت نکرده بودم یزره اشکالات ریزی داشت حتما ویرایش بده گلم
 
ویولن با اعصبانیت فریاد زد:
- مادر!(،) من نمی‌خوام به اون‌جای عجیب و‌ غریب برم؛ (!) پدرم‌ رو تنها نگذاشتم تا شما بیاین و من رو به دنیای اژدها‌سواران خیالی‌تون وارد کنید،(.) من می‌خوام به دنیای کتاب‌ها و آرامش برم.
مادرش خشمگین به سمتش برگشت و فریاد زد:
- تو باید بری،(!) این‌ رو بدون که اگه در اون آموزشات شرکت نکنی(،) نه کتابی رو می‌بینی و نه آرامشی رو!
سپس با اعصبانیت از اتاق خارج شد و در را در(پیشنها: به‌جای در را در هم کوبید بنویسی در را به هم کوبید.) هم کوبید.
ویولن خشمگین و نالان نمی‌دانست چه کند! اگر در آن آموزشات شرکت می‌کرد (،)دو راه برایش می‌ماند، (:)یا پیروزی و یا مرگ!(.)
در دنیای اژدها سواران و آموزشات آن‌ها را به شهر وگنام می‌بردند، جایی که خوفناک و ترسناک بود،‌ در آن‌جا مرگ در قدم به قدم آن‌ها لانه کرده بود و کوچکترین اشتباه،‌ برابر با مرگ آن‌ها خواهی بود.(در دنیای اژدها سواران، آموزش‌های آن‌ها را به شهر وگنام می‌بردند؛ جایی که خوفناک و ترسناک بود. در آن‌جا، مرگ در هر قدم آن‌ها لانه کرده بود و کوچک‌ترین اشتباه برابر با مرگشان خواهد بود.)
ویولن تصمیمش را گرفت، او می‌رفت و در آن مسابقات شرکت می‌کرد!(.)
همان‌طور که در نامه نوشته شده بود، در شهر وگنام مسابقاتی به همراه بود،(.) تمامی شرکت کنندگان گروه به گروه تقسیم شده بودند و‌ در هر گروه مسابقاتی را راه‌اندازی کردند (کرده بودند) که شکست مساوی با مرگ بود و پیروزی راهی برای رفتن به مسابقه بعدی!
ویولن برای راحتی از شر مادرش (،) رفتن را به ماندن ترجیح داده بود، (.) همان‌طور که مادرش گفته بود (،) اسم دختر را در شرکت‌کنندگان نوشته بود.(اسم او را در شرکت کنندگان )
چمدان را دنبال خود می‌کشاند و به قطار خیره شده بود.
(چمدان را دنبال خود می‌کشد و به قطار خیره می‌شود) تمامی شرکت‌کنندگان شهرش جمع شده بودند و‌منتظر توقف قطار بودند.
 
با ایستادن قطار شهر وگنام، تمامی افراد یکی بعد از دیگری وارد قطار می‌شدند.
تا لحظه اخر (آخر، ) دختر روی نیمکتی نشسته بود،(.) امیدی در اعماق دلش منتظر آمدن پدرش یا مادرش بود، تا او را از رفتن به آن شهر خوفناک باز گرداند.
یه توضیح ریز گلم: وقتی می‌گیم "تا لحظه آخر دختر روی نیمکتی نشسته بود"، این یه جمله کامل و مستقل است. حالا اگه بخواهیم جمله بعدی رو شروع کنیم، باید از نقطه استفاده کنیم. مثلاً: "تا لحظه آخر، دختر روی نیمکتی نشسته بود. امیدی در اعماق دلش منتظر آمدن پدرش یا مادرش بود." این‌جا با استفاده از نقطه، دو جمله‌ی مستقل رو از هم جدا کردیم و هر کدوم رو واضح‌تر بیان کردیم.
حالا فرض کن که ما می‌خواهیم جمله‌ی دوم رو کمی بیشتر توضیح بدیم و به هم وصل کنیم. می‌تونیم بگیم: "امیدی در اعماق دلش، منتظر آمدن پدرش یا مادرش بود." در این‌جا، ویرگول به ما کمک می‌کنه تا جمله رو به دو بخش تقسیم کنیم و احساس انتظار رو بهتر منتقل کنیم. این باعث می‌شه که خواننده متوجه بشه که "امیدی در اعماق دلش" یک توضیح اضافه است و باید کمی مکث کنه تا جمله رو بهتر درک کنه.
حالا کجا نقطه بزاریم خوبه؟
خوب دقت کن عزیزم - وقتی که یک فکر یا جمله کامل رو تموم کردیم و می‌خواهیم به یک فکر جدید بپردازیم، باید نقطه بزاریم. مثلاً: "او را از رفتن به آن شهر خوفناک بازگرداند." اینجا هم جمله‌ی کاملی داریم و باید با نقطه تمومش کنیم.
حالاکجا ویرگول بزاریم خوبه؟
- ویرگول معمولاً برای جدا کردن بخش‌های مختلف یک جمله استفاده می‌شه. مثلاً وقتی می‌گیم "پدرش یا مادرش"، می‌تونیم بگیم: "او را از رفتن به آن شهر خوفناک، بازگرداند." اینجا ویرگول به ما کمک می‌کنه تا بفهمیم که "پدرش یا مادرش" دو گزینه هستند و باید کمی مکث کنیم تا مفهوم رو بهتر بفهمیم.
✅️ تو پارت‌های بعدی حتما رعایتش کن. سوالی داشتی در این مورد می‌تونی بپرسی عزیزم

- قطار تا 5 (پنج )
عزیزم اعداد رو باید با حروف بنویسیم
دقیقه دیگه راه می‌افته (.) دخترم، چرا نمی‌ری؟
دخترک با صدای آقایی که بالای سرش ایستاده بود، (حذف ویرگول ) به او خیره شد، (به‌جای ویرگول نقطه بزاری) با خونسردی (ویرگول) مرد را از سر گذراند، (نقطه) موهای کم پشت با قد بلند _ (اینجا از ویرگول استفاده کنی بهتره ) چشم‌های کشیده بادومی به همراه عینک‌ مکعبی روی چشم‌هایش (ویرگول ) او را یاد معلم‌های دوره دبستان می‌انداخت.
ویولن از جایش برخواست و گفت:
- الان میرم! (استفاده از نقطه)
علامت تعجب یا عاطفه:
نشونه‌ی حالتی عاطفی، چون تعجب بیان شده میشه.
مثال: چه درد عجیبی دارد!
هم‌چنین بعد از اسمی که اون رو مخاطب قرار میدیم؛ می‌تونیم از این علامت استفاده کنیم.
مثال: مامان! چرا کتابمو بیرون انداختی؟
چمدانش را در دست گرفت و به سمت قطار رفت؛(استفاده از نقطه)
ویرگول با نقطه:
نشونه درنگ و مکث است، نشونه‌ی این است که جمله رو تموم کردی ولی مطلبت ادامه داره.
گویا مادرش قصد آمدن به دنبالش را نداشت، مادر بی‌رحمش فقط به فکر اهداف شوم خودش بود.
- ببخشید خانوم؛ (ویرگول) اسمتون چی بود؟
دختر سر‌جایش توقف کرد، (.) از سوالی که آن مرد پرسیده بود تعجب کرد،‌ (نقطه) او اسمش را می‌خواست(ویرگول) چه کند؟
برگشت و به آن مرد که پشت سرش با او هم‌قدم شده بود خیره شد.
-‌ چرا می‌پرسین؟
-‌ از روی کنجکاوی!(نقطه)
دخترک چشم از او گرفت و همان‌طور که به سمت قطار راه افتاد گفت:
- ویولن!( نقطه)
×××(اینم همین‌طور که تو پارت قبلی گفتم درست کن عزیزم )​
برایش سخت بود قطار به این بزرگی،‌ آخر سر او را در آلونکی نشاندند که تمامی افراد پسر بودند و از همه مهم‌تر(ویرگول) وراج بودن و پر حرفی آن‌ها بود.
سردرد گرفته بود و از صحبت‌های گاه‌ و بی‌گاه آن‌ها(ویرگول) کلافه شده بود.
به مکالمه آن‌ها گوش سپرد،(حذف ویرگول) تا ببینید (تا ببیند) اخر سر صحبت‌هایشان به کجا می‌رسد.
هانتر: میگن‌ اون‌جا خیلی شهر ترسناکیِ! (ترسناکیه. )
مایکل که دوست دیگر آن‌ها بود( ویرگول ) زمزمه‌وار کفت:
- می‌دونی، (حذف ویرگول) میگن کل این شهر سیاهِِ! (سیاهه) حتی درخت‌هاش هم سیاهِ سیاه!(نقطه)
دوست دیگرشان که عاقل‌تر از همه به هظر(نظر) می‌رسید(استفاده از ویرگول) کلافه گفت:
- بچه‌ها بسه؛ (استفاده از علامت !) اینا همه تخیل ذهن شماست.
مایکل به حالت قهر گفت:
- حالا ببینید اگه به حرف من نرسیدید! ( نقطه)
نوح که تا الان ساکت نشسته بود و به بیرون خیره بود (ویرگول) به طرف آن‌ها برگشت و گفت:
- دقیقا (دقیقاً) صد سال پیش این مسابقات برگزار شده اما شهری وگنام و شهری تمیز و زیبا توصیف کرده بودند، (نقطه) اما امروز از نگهبان قطار شنیدم، گویا شهر وگنام طلسم شده و از همه مهمتر (مهم‌تر، ) یه جنایتکار فوق حرفه‌ای از زندان فرار کرده و جون همه رو به خطر انداخته.
مکث کوتاهی کرد و زمزمه‌وار دوباره گفت:
- هیچ راه برگشتی به خونه نیست، یا آخر سر برنده میشی و یا اگه یه اشتباه کوچیک بکنی...
دستش را روی گلویش به حالت چاقو فشرد و گفت:
- می‌میری! (نقطه )
عزیزم تو پارت‌های بعدی همه‌ی اینایی که گفتم حتما رعایت کنی🌹🌹
 
یه توضیح ریز گلم: وقتی می‌گیم "تا لحظه آخر دختر روی نیمکتی نشسته بود"، این یه جمله کامل و مستقل است. حالا اگه بخواهیم جمله بعدی رو شروع کنیم، باید از نقطه استفاده کنیم. مثلاً: "تا لحظه آخر، دختر روی نیمکتی نشسته بود. امیدی در اعماق دلش منتظر آمدن پدرش یا مادرش بود." این‌جا با استفاده از نقطه، دو جمله‌ی مستقل رو از هم جدا کردیم و هر کدوم رو واضح‌تر بیان کردیم.
حالا فرض کن که ما می‌خواهیم جمله‌ی دوم رو کمی بیشتر توضیح بدیم و به هم وصل کنیم. می‌تونیم بگیم: "امیدی در اعماق دلش، منتظر آمدن پدرش یا مادرش بود." در این‌جا، ویرگول به ما کمک می‌کنه تا جمله رو به دو بخش تقسیم کنیم و احساس انتظار رو بهتر منتقل کنیم. این باعث می‌شه که خواننده متوجه بشه که "امیدی در اعماق دلش" یک توضیح اضافه است و باید کمی مکث کنه تا جمله رو بهتر درک کنه.
حالا کجا نقطه بزاریم خوبه؟
خوب دقت کن عزیزم - وقتی که یک فکر یا جمله کامل رو تموم کردیم و می‌خواهیم به یک فکر جدید بپردازیم، باید نقطه بزاریم. مثلاً: "او را از رفتن به آن شهر خوفناک بازگرداند." اینجا هم جمله‌ی کاملی داریم و باید با نقطه تمومش کنیم.
حالاکجا ویرگول بزاریم خوبه؟
- ویرگول معمولاً برای جدا کردن بخش‌های مختلف یک جمله استفاده می‌شه. مثلاً وقتی می‌گیم "پدرش یا مادرش"، می‌تونیم بگیم: "او را از رفتن به آن شهر خوفناک، بازگرداند." اینجا ویرگول به ما کمک می‌کنه تا بفهمیم که "پدرش یا مادرش" دو گزینه هستند و باید کمی مکث کنیم تا مفهوم رو بهتر بفهمیم.
✅️ تو پارت‌های بعدی حتما رعایتش کن. سوالی داشتی در این مورد می‌تونی بپرسی عزیزم


عزیزم اعداد رو باید با حروف بنویسیم

علامت تعجب یا عاطفه:
نشونه‌ی حالتی عاطفی، چون تعجب بیان شده میشه.
مثال: چه درد عجیبی دارد!
هم‌چنین بعد از اسمی که اون رو مخاطب قرار میدیم؛ می‌تونیم از این علامت استفاده کنیم.
مثال: مامان! چرا کتابمو بیرون انداختی؟

ویرگول با نقطه:
نشونه درنگ و مکث است، نشونه‌ی این است که جمله رو تموم کردی ولی مطلبت ادامه داره.

عزیزم تو پارت‌های بعدی همه‌ی اینایی که گفتم حتما رعایت کنی🌹🌹
حتما عزیزم
اینا رو ویرایش بزنم
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 6)
عقب
بالا پایین