تگ فرعی تگ فرعی | داستان کوتاه خون خواه

zhinazhina عضو تأیید شده است.

مدیر آزمایشی تالار رده‌بندی +مدیرتیم‌سوشال‌مدیا
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایـشی تالار
کپیـست
نویسنده نوقلـم
نوشته‌ها
نوشته‌ها
1,420
پسندها
پسندها
9,838
امتیازها
امتیازها
453
سکه
3,875
@حسین یحیائی
قاضی برای دومین بار، اما با صدایی بلندتر حضار را مخاطب قرار می‌دهد و می‌خواهد که ساکت شوند. بعضی افراد حاضر در جلسه سکوت می‌کنند؛ ولی زمزمه‌ها همچنان پابرجاست. در سالن دادگاه همه به‌نوعی مشغول کاری هستند و قاضی خودش را آماده برای چکش‌کاری سخت‌تری نموده است. شخصی با یک پالتوی بلند خاکی‌رنگ و یک کلاه‌شاپوی کوچک که لبه آن را تا حد ممکن پایین کشیده وارد سالن می‌شود؛ ابتدا به دونفری که در سمت راست درب ورودی بودند، نگاه می‌کند و خیلی آرام در مقابل این دو نفر قرار می‌گیرد؛ به‌طوری‌که پشتش به آن‌ها باشد. جایی که این شخص ایستاده، دقیقاً روبروی جایگاه قاضی و پشت جایگاه متهمین و صندلی‌های حاضرین در جلسه دادگاه است. متهم کلاوس گراپوفسکی این شخص را نمی‌تواند ببیند؛ چون رو به سمت قاضی دادگاه ایستاده است، کف دست راستش را روی سکوی جلویی جایگاه قرار داده و کمی به سمت راست خم شده است. شخص تازه‌وارد بعد از اینکه در جای مناسب قرار می‌گیرد، تنها چند ثانیه صبر کرده، موقعیت را می‌سنجد و وقتی مطمئن می‌شود که توانایی انجام خواسته‌اش را دارد، با دست چپ کلاه را از روی سرش برمی‌دارد و هم‌زمان کلت کمری برتایی که همراه خودش آورده را با دست راست از جیب پالتو بیرون آورده و دو گلوله از پشت به کلاوس شلیک می‌کند. سپس، چند قدم به متهم نزدیک‌تر می‌شود و پنج گلوله دیگر هم در سر و کتف و بدن او خالی می‌کند. بدن کلاوس پس از اصابت اولین گلوله به‌خاطر دست تکیه‌گاهش روی سکوی جایگاه متهمین کمی به جلو خم شد و گلوله‌های بعدی که بر بدنش اصابت کرد، او را به جلو هل داد. سنگینی نعشش باعث شد دوباره به عقب برگردد، زانوهایش خم شود و به سمت زمین سقوط کند. چانه کلاوس به‌شدت به‌ تکیه‌گاه جلوی جایگاه برخورد کرد که صدای به‌هم‌خوردن دندان‌هایش تا رودخانه تراوه رفت. برخورد چانه کلاوس باعث شد سرش به سمت عقب آمده و درحالی‌که زانوهایش به زمین‌خورده بود، به پشت به روی زمین بیفتد. خون، دورتادور جنازه او را گرفته بود.

از بین حضار، یک نفر از روی صندلی برخاسته، فریاد می‌زند.

- اون انجامش داد ... اون انجامش داد ... خدای من انجامش داد.!

- ماریان ... ماریان ...

ضارب برای هشتمین بار ماشه را می‌چکاند؛ ولی تیرهای کلت به اتمام رسیده است. این واقعه چنان به‌سرعت و غافلگیرانه صورت‌گرفته بود که دو پلیس حاضر در جلسه فقط توانستند پس از تمام‌شدن گلوله‌ها به ماریان برسند و دستانش را بگیرند؛ ولی دیگر کار از کار گذشته بود

۱) غلط‌های فاصله‌گذاری

نمونه‌های موجود در متن:

❌ غلط

«به‌نوعی»
در اکثر سبک‌ها «به نوعی» بدون نیم‌فاصله نوشته می‌شود.

✔️ درست

«به نوعی»

۲) ویرگول‌های اشتباه

دو نوع مشکل داشتی:
۱) جاهایی که ویرگول لازم بود، نگذاشتی.
۲) جاهایی که ویرگول اضافی بود یا جای آن غلط بود.

❌ غلط

«شخصی با یک پالتوی بلند خاکی‌رنگ و یک کلاه‌شاپوی کوچک که لبه آن را تا حد ممکن پایین کشیده وارد سالن می‌شود
این جمله طولانی‌ست و نیاز به ویرگول تفکیکی دارد.

✔️ درست

«شخصی با یک پالتوی بلند خاکی‌رنگ و یک کلاه‌شاپوی کوچک، که لبه آن را تا حد ممکن پایین کشیده، وارد سالن می‌شود.

۳) علامت‌گذاری نامنظم

گاهی نقطه آخر جمله جا مانده، گاهی علامت تعجب یا سه‌نقطه اضافه شده.

❌ غلط

«خدای من انجامش داد.!»
علامت‌های «.!» هرگز باهم نمی‌آید.

✔️ درست

«خدای من، انجامش داد!»
یا
«خدای من… انجامش داد!»

۴) برخی جمله‌ها بی‌نقطه

نمونه:

❌ غلط

«ولی دیگر کار از کار گذشته بود»
آخرش نقطه ندارد.

✔️ درست

«ولی دیگر کار از کار گذشته بود.»

۵) تلفظ محاوره‌ای بدون رعایت اصول نوشتاری

تو متن رسمی دادگاه، محاوره‌ای‌ها باید یا کامل حذف شوند یا درست نوشته شوند.

❌ غلط

«اونم در جلسه به این مهمی؟»
در متن رسمی بهتر است:

✔️ درست

«آن هم در جلسه‌ای به این مهمی؟»
اما اگر قصدت حفظ فضای محاوره‌ای است:

✔️ محاوره صحیح

«اون هم در جلسه‌ای به این مهمی؟»
(غلط رایج: «اونم» → بهتر: «اون هم»)


5 می 1980

آنا دختر 7 ساله، شیطان و بازیگوش، محصول مشترک ماریان و کریستین، تنها فرزند ماریان پس از دو فرزندی بود که به علت مشکلات مالی مجبور شد آن‌ها را به فرزندخواندگی خانواده‌های دیگری دربیاورد. صبح امروز از آن روزهایی بود که هم ماریان و هم آنا از دنده چپ بلند شده بودند. ماریان اصرار می‌کرد که آنا باید به مدرسه برود.

ماریان میگوید: آنا حاضر شو تا برسونمت مدرسه.

آنا میگوید: نمیرم، امروز اصلاً حوصله ندارم ...

ماریان میگوید: آنا من هم حوصله ندارم، باید برم سر کار، بابا توی بار منتظر منه، دست‌تنها هستش. زود باش حاضر شو.

آنا میگوید: گفتم که نمیرم!

ماریان با حالتی مستأصل از جنگ با آنا به سمت او می‌رود، دستش را می‌گیرد و به سمت اتاقش می‌کشد تا لباس تنش کند. آنا می‌خواهد دستش را از دست ماریان با شدت بیرون بکشد؛ ولی توانش را ندارد. با پاهای کوچکش یک لگد به قوزک پای ماریان میزند و دوباره سعی می‌کند. این بار ماریان از شدت درد، دست آنا را رها کرده و آنا به‌سرعت به سمت درب منزل می‌رود، درب را باز می‌کند و به سمت ماریان برمی‌گردد؛ نگاهی از سر خوشحالی با یک لبخند شیطنت‌آمیز به مادرش می‌کند و لی‌لی‌کنان از خانه خارج می‌شود. وسط پیاده‌رو کمی صبر می‌کند، هنوز تصمیم نگرفته که چه‌کار کند.

با خودش می‌گوید: میرم پیش کالیا دوستم.

***

کلارا دوست‌دختر کلاوس گراپوفسکی از تخت پایین می‌آید و هول‌هولکی دست و رویش را می‌شوید و به‌سرعت به داخل اتاق‌خواب برمی‌گردد، پیراهنش را تنش می‌کند، جوراب‌شلواری را از روی زمین برمی‌دارد، بالا می‌آورد و جلوی صورتش نگه می‌دارد و سوراخ بزرگی را که دیشب به دست کلاوس روی آن درست ‌شده بود، نگاه می‌کند.

کلارا میگوید: نمیتونی مثل آدم و آروم رفتار کنی؟ هر بار من اینجام، یکی از لباس‌های منو پاره می‌کنی وحشی نفهم!!!

کلاوس سرش را که زیر متکا کرده، به سمت کلارا می‌چرخاند و با خنده می‌گوید: یکی نوشو برات می‌خرم.
کلارا میگوید: احمق میخوام برم سرکار، لباس زیرم ندارم؛ حداقل اینو که میتونی بفهمی!

کلاوس با طعنه و خنده می‌گوید: همچین چیزه بدردبخوری هم نداری که بخوای مخفیش کنی؛ دنبلان گوسفندهای توی قصابی من از دم و دستگاه تو قشنگترن.

کلارا میگوید: گم شو احمق بی‌شعور ...

کلارا دامنش را تنش می‌کند و درحالی‌که زیر ل*ب به خودش ناسزا می‌گوید، خطاب به کلاوس می‌گوید: نره‌خر، من دیرم شده، یادت نره یه جوراب‌شلواری سر راهت بگیری برام عصری بیاری

۱) غلط‌های فاصله‌گذاری


❌ غلط


«ماریان میگوید»
«آنا میگوید»
«میزند»


✔️ درست


«ماریان می‌گوید»
«آنا می‌گوید»
«می‌زند»




۲) ویرگول‌های جاافتاده


جملهٔ طولانی بدون ویرگول:


❌
«آنا دختر 7 ساله، شیطان و بازیگوش، محصول مشترک ماریان و کریستین، تنها فرزند ماریان پس از دو فرزندی بود که…»


درسته اما می‌تونه روان‌تر بشه:


✔️
«آنا، دخترِ هفت‌سالهٔ شیطان و بازیگوش، محصول مشترک ماریان و کریستین، تنها فرزند ماریان پس از دو فرزندی بود که…»




۳) نشانه‌گذاری نامنظم


❌ غلط


«... حوصله ندارم ...»
سه‌نقطه نباید سه‌بار تکرار بشه.


✔️ درست


«… حوصله ندارم.»


یا
«… حوصله ندارم…»

❌ غلط


«!!!» پشت سر هم غیررسمی و نادرسته.

✔️
«!» یک بار کافی است.

۴) نقطه‌های جاافتاده

❌ غلط

«وسط پیاده‌رو کمی صبر می‌کند، هنوز تصمیم نگرفته که چه‌کار کند»
✔️
«وسط پیاده‌رو کمی صبر می‌کند. هنوز تصمیم نگرفته که چه‌کار کند.»

5) محاوره‌نویسی نادرست

❌ «نمی‌رم» → «نمیرم»
«می‌زنه» → «میزند»

✔️ درست‌ترین شکل محاوره
«نمی‌رم / نمیرم» (هر دو پذیرفته است اما نسخهٔ با نیم‌فاصله رسمی‌تر است)

✔️ رسمی‌تر
«نمی‌روم»

تو چون متن داستانه و لحن محاوره می‌خوای، فرم درستش اینه:

✔️
«نمیرم»
«می‌زنه» → «می‌زنه» یا «می‌زند» بسته به لحن

۶) جاهایی که به نقطه‌ویرگول نیاز بود


مثلاً این جمله طولانی است و دو بخش‌های نسبتاً مستقل دارد:

❌
«وسط پیاده‌رو کمی صبر می‌کند، هنوز تصمیم نگرفته که چه‌کار کند»

✔️
«وسط پیاده‌رو کمی صبر می‌کند؛ هنوز تصمیم نگرفته که چه‌کار کند.»

۷) نوشتن عدد

❌ «7 ساله» در متن ادبی بهتر است
✔️ «هفت‌ساله» نوشته شود.

۸) برخی ترکیبات غلط

❌«بدردبخوری»
✔️ «به‌دردبخوری»

۹) علامت نقل‌قول

دیالوگ‌ها خیلی خوب نوشته شده؛ فقط باید نقطه و علامت سؤال داخل گیومه بیاید:
❌
ماریان میگوید: آنا حاضر شو تا برسونمت مدرسه.
✔️
ماریان می‌گوید: «آنا، حاضر شو تا برسونمت مدرسه.»
(اگر نخواهی گیومه بگذاری، مشکلی نیست؛ سبک است. ولی در حالت بدون گیومه باید ویرگول و نقطه دقیق باشد.)

این ها نمونه هایی بودن از اشتباهات نگارشی هستند که شما رفع نکردید و من اگر بخوام دوباره تگ بدم بازم همون تگ خوب رو می‌گیرید.
این هم ذکر کنم که این ها تنها مثالی برای فهمیدن شما بودن و در هر پارت متفاوت است و شما باید تک تک پارت ها را بررسی کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eli74
ژینا جان چطور اینقدر سریع بررسی میکنی عزیز به منم یاد بده؟ با نرم افزار چک میکنی؟ بخدا من هنوز دارم میخونم !!! :pray:

بخش ابتدایی رو من اصلاح کردم لطفا میبینی اگر اکی هستش بقیه رو هم به همین منوال درست کنم؟




ساعت از 8:30 دقیقه صبح هم گذشته است. مقابل ساختمان دادگاه لوبک (در آلمان غربی) مملو از جمعیتی از مردم عادی و نیروهای پلیس و خبرنگاران و گزارشگران تلویزیونی است؛ که برای رسیدن به ورودی ساختمان از روی یکدیگر هم عبور می‌کنند. خبرنگاران حاضرند صدها مارک هزینه کنند تا فرصت این را داشته باشند همچون مار به درون ساختمان بخزند و خبر جلسه دادگاه امروز را به دست بیاورند.

جلسه دادگاه رأس ساعت 8 صبح شروع شده است. به‌جز قاضی دادگاه و هیئت منصفه، دادستان و تایپیست‌ها و وکیل متهم پرونده، آقای کلاوس گراپوفسکی، هیچ شخص دیگری در سالن برگزاری دادگاه نیست. تنها دو نفر در سمت راست و کنار درب ورودی سالن دادگاه نشسته‌اند؛ هر دو کت و شلوار طوسی و پیراهن سفید و کفش‌های مشکی به تن دارند. یکی از این دو نفر، یک عینک ته‌استکانی گرد با دسته سیاه‌رنگی به چشم دارد؛ اما هیچ نشان پلیس یا برجستگی سلاح کمری به چشم نمی‌خورد.

دو پلیس تنومند با دست‌های بسیار پهن و قدرتمند در سالن هستند. یکی در کنار میز تایپیست جلسه دادگاه و دیگری در کنار جایگاه مخصوص متهمین. وکیل متهم، کلاوس گراپوفسکی در حال توضیح و دفاع از موکلش نسبت به اتهام‌های وارده است که زمزمه‌های داخل سالن از حد معمولی و انتظار بالاتر می‌رود. قاضی دادگاه برای دعوت حضار به سکوت، با چکش طلایی‌رنگی که روی میز دادگاه قرار دارد؛ دو بار روی پایه زیرین چکش می‌کوبد و از حضار می‌خواهد که سکوت کنند؛ ولی زمزمه‌ها همچنان پابرجاست. قاضی از پلیس کنار تایپیست علت زمزمه‌ها را جویا می‌شود.
 
آخرین ویرایش:
عقب
بالا پایین