چالش •°•در سایه‌ی لبخند مادر | نامه نویسی •°•

دیدگـــانــــــــــدیدگـــانــــــــــ عضو تأیید شده است.

مدیر ارشد ادبیات+مدیررسمی تالارنظارت
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر رسـمی تالار
کاربر VIP
ناظر ارشد آثار
ناظر همراه
تدوینگر
نویسنده نوقلـم
نوشته‌ها
نوشته‌ها
4,786
پسندها
پسندها
11,954
امتیازها
امتیازها
573
سکه
3,500

« به‌نام یزدان پاک »

در دفتر پر از نقش و نگارِ هستی، حکایتِ روز مادر قصیده‌ای است که از جنسِ چالش آغاز می‌شود اما به شهدِ عشق می‌رسد.

ای مادر، تو نه فقط زاده‌ی روزگاری که خود خالقِ طلوعی.

هر چینِ نگاهت نقشِ یک امتحانِ دشوار است که با صبرِ کوه پیموده شد و هر تارِ موی سپیدت یادگاری از نبردی مقدس با دلهره‌های شبانه.

تو آن صخره‌ی سختی بودی که تندبادهای تردید بر آن کوبید اما تو همچنان استوار ماندی و تنها تفاوتت این بود که با هر ضربه، درخششِ درونت بیشتر شد و از دلِ سنگ گوهرِ آرامش را برای ما تراشیدی.


تقدیم به مادران سرزمینم

شما هم میتونید در این چالش شرکت کنید و متنی به صورت یک نامه برای مادرتون بنویسید و اینجا ارسال کنید.

باتشکر

« مدیریت بخش ادبیات »
 
خواهر دوقلوم…
روز مادر اومده، اما دل ما توان شادی نداره…
تو رفتی، خیلی زود… اونقدر زود که حتی نفهمیدی بچه‌ت چطور چشم به دنیا باز کرد.

نشنیدی اولین «مامان» گفتنش…
نشنیدی گریه‌ها و خنده‌هاش…
ولی ما هر روز که بهش نگاه می‌کنیم، انگار خودت جلوی چشم‌هامونی.

اگه صدای من رو از اون بالا می‌شنوی، بدون که امروز از همین‌جا
با دلی پر از دلتنگی، روز مادر رو بهت تبریک می‌گم.

روحت آروم آبجی…
امانتت پیش ما امنه،
و جای تو هیچ‌وقت پر نشد و هیچ‌وقت هم نمی‌شه، نصف جونم… 💔🌹
 
فکر نکنم هیچوقت بتونم تو چشمات نگاه کنم و حرفمو بزنم اما اینجا می‌تونم بهت بگم:
- که من تمامِ زندگی‌ام و از تو دارم.
از اون اولِ اول که من یک ذره ی ناچیز بودم و تو ذره ذره به من عشق دادی. از همون موقع تا حالِ حاضر و آینده. از خودت زدی برای من. از خوابت، خوراکت، گاهی هدفت، گاهی حالِ خوبت. مادر بودن برای منی که هنوز مادر نشدم یک چیز ناآشناست اما اینقدر این محبت خالصانه و قشنگه که به دلِ آدم میشینه حتی اگر درکش نکنه. ولی می‌دونی تو بیشتر از خودت نگرانِ منی، بیشتر از خودت مراقبِ منی، بیشتر از خودت برای من غصه میخوری و شاد میشی. از خودت میزنی برای من! و من هیچ چیزی ندارم که بتونم هیچوقت باهاش برات جبرانش کنم اما امیدوارم حداقل یک روزی باعث افتخارت بشم و ازم راضی باشی تا شاید ذره ای اکنون لطف و عشق تو به من و جبران کنه. این روزها وقتی می‌بینم خسته میشی، دلم میگیره و میخوام اون دستای بوسیدنیتو، غرق بوسه کنم که اینقدر برای ما زحمت کشیده. خب ازونجایی که می‌دونم این نامه رو قرار نیست بخونی و می‌دونم که کربلا رو خیلی دوست داری، می‌خوام اینجا با خودم قرار بزارم که تو همین دو سه سال آینده، با اولین حقوق و پولی که جمع کنم، تو و بابا رو وی آی پی بفرستم کربلا، دوتایی باهم، بدونِ ما. به عنوانِ یک هدیه ی کوچک🤍🌿.
 
از اون جاهاست که احساس می‌کنم هر چقدر هم بنویسم نمیتونم مطلب رو کامل ادا کنم. واقعا به کلمه نمیاد. حتی اگر هم بیاد یه چیز ناقص می‌شه چون هرگز احساس درونی من به تو یا اون چیزی که واقعا هستی رو نمی‌رسونه.
فقط میتونم بگم خیلی ممنونم. و امیدوارم بتونم یه روز یک هزارم زحماتی که کشیدی و عشقی که به من و برادرم داشتی رو جبران کنم.
 
آخرین ویرایش:
مادر عزیزم
واقعاً نمی‌دونم چطور می‌تونم بابت این همه سال زحماتی که برای من کشیدی از تو تشکر کنم و می‌دونم که هیچ‌وقت و هیچ‌جوره نمی‌تونم حتی درصدی از زحماتت رو جبران کنم.
فقط می‌تونم بهت بگم که عاشقتم و مطمئنم هرگز هرگز هرگز توی این دنیا کسی جای تو رو توی قلبم نمیگیره💗💗💗
 
میدونی مامان از وقتی فرزندم به دنیا اومد همیشه به بچه ها میگم قدر مادراشون رو بیشتر بیشتر بیشتر بیشتر بیشتررر بدونین :)
چون به نظرم تنها نمونه ی عینی یه دختر فقط و فقط مادرش ِو مادر هیچ جایگزینی نداره
کاش میتونستی خاطراتتم با خودت ببری و هیچکی درمورد شباهت هامون حرفی نمیزد منم کمتر تصور اگرهای دنیای با تو بودن رو میکردم.

میدونم بی معرفتم
میدونم خیلی خیلی دیر بهت سر میزنم
ولی مامان از همون اول بهم گفتن باید فراموشت کنم تا غم ِنبودنت آزارم نده و بقیه رو ناراحت نکنه :)
همه میگن داغ ِبزرگی بودی براشون ..

حتی چهره ی قشنگتم فقط شده یه قاب عکس ..
حتی صدایی که نمیدونم ریتم آهنگینش چجوری بوود ..

خلاصه ی همه ی اینا میدونم هستی و میدونم همه این موفقیت ها و آرامش ها از دعاهای قشنگِت

خیلی نبودنت حس میشه مامان


دوست دارم و بازم برام دعا کن با عاقبت بخیری کامل بیام‌پیشت ♡

روزت مبارک فرشته ی آسمونی t-icon12
 
آخرین ویرایش:
مادر عزیزم، روزت مبارک. گرچه امروز در وضعیتی نیستم که بتوانم تمام عشقی که به تو دارم را تقدیمت کنم. اگر بنشینم و صادقانه با تو حرف بزنم، بیشتر از حرف‌های محبت‌آمیز باید گلایه کنم. ولی مطمئن باش این گلایه‌ها در حقیقت شکل دیگری از همان عشق هستند.
مادر عزیزم! دلم میخواست تو زن شادتری می‌بودی. دلم می‌خواست چیزی داشتی که تو را سر ذوق بیاورد. می‌خواستم گاهی یک شادی شخصی عمیق را در نگاهت ببینم تا وقت رفتن از خانه، انگار با یک چشم سوم که روییده پشت سرم، نگرانت نباشم.
تو با روحی که هنر و ادبیات را میفهمد ولی خسته‌تر و زخمی‌تر از آن است که دنبالش برود، در باغچه‌ی خشکیده ی خانه‌مان، نشسته‌ای تا شاید قطره‌ای باران بیفتد روی پیشانی‌ات که شاید برای کسری از ثانیه، زندگی کنی.
مادر عزیز، همیشه بخشی از من در عذاب است که نتوانسته تو را نجات بدهد! و بخشی از من که کمی روانشناسی بلد است مرا از این حس نهی می‌کند و می‌گوید این یک الگوی ناسالم والدگری معکوس است. تو برای چه زندگی می‌کنی مادر؟ شاید برای ما؟ چطور؟ هیچ نمیتوانم تصورش کنم. مادر عزیزم روزها و سالهای زندگی تو از نگاه من انگار جهنمیست که لباس زندگی پوشیده. و تو شاید قوی ترین زن دنیا باشی، فقط برای این که تاب آوردی اش.
دوستت دارم. دوست داشتنی دردناک با چاشنی عذاب. دوست دارمت مادر.
 
میدونی گفتن چیزی که دلمون میگه واقا سخته بابت زحماتی که اوردم متاسفم دلم به حال اون دخترایی که مادر ندارند میسوزه هم دلم شدی شاید بعضی موقع ها دعوام میکردی ولی من تلاش میکردم که باز دلتو بدست بیارم انقدر که به دست اوردنش سخته هیچ وقت متن ها نمیتونن ابراز واقعی رو بیان کنن برای همین هم میخوام از عمق وجودم ازت تشکر کنم و روزت رو بهت تبریک بگم روز مادر مبارک- -53-؟"_} :two_hearts:
 
سلام مامان
نمی دونم همینقدر که من عاشقتم توام من دوست داری یا نه ؟ تو ندیدی چه شب هایی تا صبح بیدارم و برات می نویسم،شاید چون احساسی که تو دلم رو هیچوقت نتونستم بیان کنم.

اما مامانی :
م مثل مادر یعنی اول یعنی آخر

میدونم، اونجوری که باید نبودم و به خواسته شما زندگی نکردم ولی خیلی دوست دارم ،با اینکه می‌دونم پسر تو بیشتر از من دوست داری،با اینکه دیدم هیچوقت اونجوری که هوای پسر تو داشتی مراقب من نبودی، ولی من بازم عاشقتم تنها محبت زندگیم تویی شاید هیچوقت بهت نگم من چقدر دوست داشتم و همیشه با هم دعوا کنیم ،اما هیچکسی تو دلم جای تو رو نمیگیره مامانی.
 
مامان خوشگلم
بعد از رفتنِ یکباره‌ی بابا، دیدم چه سخت شکستی !
شکستی ولی برامون مثله یک کوه بودی، استوار، قوی
تا هیچ‌وقت طعمِ تلخ یتیمی رو نَچِشیم
تا بزرگ شدیم؛ بزرگ شدم ، دانشگاه رفتم و ازدواج کردم ...
ممنونم بخاطر فداکاریات
(بقیشو میام حضوری بهت میگم)
دوستت دارم ❤️
آذر ۱۴۰۴
 
عقب
بالا پایین