زنگ درو زدن مامان بزرگم رفت درو بازکنه
ماموران زحمتکش بازیافت زباله اومده بودن
دیدم به مامان بزرگم میگه زباله ای چیزی ندارید واسه بازیافت؟
اونم یکم فکر کرد و گفت : فعلا چیز زیادی نداریم بعد به من اشاره کرد و گفت میتونید فعلا اینو ببرید تا بعد
قیافه من اون لحظه
تقدیم به ماموران زحمتکش بازیافت زباله @AmirAli
رفتم تراپیست گفتم دکتر من خیلی زود عصبی میشم تا اومد حرف بزنه کفشمو پرت کردم سمتش تا دهنشو وا کرد که حرفشو ادامه بده با مشت زدم تو فکش فقط یه لحظه گذاشتم بگه اینجا تعویض روغنیه بعد دوباره کتکش زدم