نوشته‌ها
نوشته‌ها
985
پسندها
پسندها
2,550
امتیازها
امتیازها
288
سکه
269
تارهای بی‌کوک و
کمانِ بادِ ولنگار

باران را
گو بی‌آهنگ ببار!

غبارآلوده، از جهان
تصویری باژگونه در آبگینه‌ی بی‌قرار

باران را
گو بی‌مقصود ببار!

لبخندِ بی‌صدای صد هزار حباب
در فرار

باران را
گو به‌ریشخند ببار!
چون تارها کشیده و کمان‌کشِ باد آزموده‌تر شود
و نجوای بی‌کوک به ملال انجامد،
باران را رها کن و
خاک را بگذار
تا با همه گلویش
سبز بخواند

باران را اکنون
گو بازیگوشانه ببار!

-احمد شاملو.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

بی‌آن‌که دیده بیند،
در باغ
احساس می‌توان کرد
در طرحِ پیچ‌پیچِ مخالف‌سرای باد
یأسِ موقرانه‌ی برگی که
بی‌شتاب
بر خاک می‌نشیند.
بر شیشه‌های پنجره
آشوبِ شبنم است.
ره بر نگاه نیست
تا با درون درآیی و در خویش بنگری.
با آفتاب و آتش
دیگر
گرمی و نور نیست،
تا هیمه‌خاکِ سرد بکاوی
در
رؤیای اخگری.
این
فصلِ دیگری‌ست
که سرمایش
از درون
درکِ صریحِ زیبایی را
پیچیده می‌کند.
یادش به خیر پاییز
با آن
توفانِ رنگ و رنگ
که برپا
در دیده می‌کند!
هم برقرارِ منقلِ اَرزیزِ آفتاب،
خاموش نیست کوره
چو دی‌سال:
خاموش
خود
منم!
مطلب از این قرار است:
چیزی فسرده است و نمی‌سوزد
امسال
در سینه
در تنم!

-احمد شاملو.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هرگز از مرگ نهراسیده‌ام ، اگرچه
دستانش از ابتذال شکننده‌تر بود ؛
هراس من باری همه از مردن
در سرزمینی‌ست که مزدِ گورکن
از بهای آزادیِ آدمی افزون باشد !

-احمد شاملو.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین