شعر °اشعار تک بیتی°

گیسوانم موج موج و شانه هایت سنگ سنگ

موج را آغو*ش سنگ آرام می سازد ... بمان
 
تا دل از آن تو شد دیده فرو دوختم
هر چه پسندِ شماست بر همه عالم حرام
 
علت کم حرفی لبهات می دانم که چیست


از رطوبت می شودکار نمکدان سخت تر
 
ما را ز تو، غیر از تو تمنایی نیست؛

از دوست به جز دوست نمی باید خواست...
 
نصیحت گفتن آسان است سرگردان عاشق را
ولیکن با که می‌گویی که نتواند پذیرفتن
 
پرو پا قرص ترین مشتری ام از بس که

ناز همراه حیای تو خریدن دارد ...
 
کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست

مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود
 
کعبه‌ام هستی و میگردم به دورت تا ابد
گرچه آیین طواف از دور هشتم باطل است
 
خنده‌هایم دید و گفتا فارغی گویا زِ غم!
گفتمش ما درد را با خنده کتمان می‌کنیم
 
عقب
بالا پایین