محفل ادبی [ حال خود را به نثر بیان کنید ]

[نازلـینازلـی عضو تأیید شده است.]

به قول نیما یوشیج:

"هیچ طوری نشده،باز شب است."​

 

[Aras]

گاهی دوست داری زمانی که می‌گویی«خوبم» شخصی باشد تا باور نکند..
یا حداقل دچار شک شود و تو باز
بگویی خوبم
و او باز بداند دروغ میگویی...
اما حتی اگر لبخند خشکی بزنی باور می کنند خوبی..
.و چه سخت که حرف دلت در دلت خفه می ماند

 

[Aras]

یا حال من زیادی بزرگ است که در متن جا نمی شود
یا متن زیادی کوچک است

 

[نازلـینازلـی عضو تأیید شده است.]

آدم رفته رفته صبور می شود،
آگاهانه صبور می شود،
و این مصیبت است.

کارلوس فوئنتس​

 

[Lidiya]

ما نبینیم کسی را که نببیند، مارا... ​

 

[نازلـینازلـی عضو تأیید شده است.]

«حالِ دل» یعنی همه آنچه که انسان نیاز داره. دل آدمیزاد هم مثل گل قهره؛ بهش دست بزنی جمع می‌شه، توجه نکنی زرد می‌شه. بهش توجه کنید اما به حالش دست نزنید. زمان هم کمکتون می‌کنه بی شک.

- مارال دوستی

 

[نازلـینازلـی عضو تأیید شده است.]

زندگی همین است؛ آدمی تمامِ داشته‌هایش را
با یک جمله یا حتّی با تنها کلمه‌ای می‌تواند از دَست بدهد .

#اعوز_آتای
- ترجمه‌یِ سیامک تقی‌زاده

 

[نازلـینازلـی عضو تأیید شده است.]

اونجا که احمدرضا احمدی گفت: «همه‌یِ ما اندک اندک تنها می‌شویم ..» همونجاییم دقیقا .

 

[Lidiya]

میشود چشمهایت مال من باشد؟
و من سالها در بَرَهُوتی
کنارِ چشمهایت بنشینم ؛
نگاهشان کنم ؛
میشود چشمهایت فقط من را ببیند
با من بخندد
با من بِگریَد
میشود حقّ من از این دنیا
فقط آن گویِ زیبایِ صورتت باشد؟
.
فرگل مشتاقی ?

 

[Lidiya]

جز تو ، تمام جهان از حوصله ی من خارج است .