منتِ تعهد و خوببودن و مهربونیرو سرِ كسی نذارید.
آدمیزاد واسه شرف و شعورِ خودشه که باید خوب باشه؛
تعهدی که با گوشزدِ طرفِ مقابل همراه باشه مفت نمیارزه
به قول بابام؛
عشق، آینه نیست که طرفت خندید تو هم بخندی، اخم کرد تو هم سگرمه هاتو بکشی توی هم!
رابطه آینه نیست که خوب بود خوبی کنی، اگه بد بود تو بدتر بشی!
عشق یعنی ایثار، یعنی فداکاری...
عاشق که بشی باید یاد بگیری یه جایی اگه اون کوتاه اومد، یه جایی هم تو بایستی کوتاه بیای، دو تا من با هم نمیشن ما!
یه وقتایی لازمه اگه اون من بود، تو بشی نیم من، جای دوری نمیره...
از آدمهای مبصر فاصله بگیر! آنها وارد مسئولیت پذیری تو میشوند تا قدرت انتخاب، اراده و تصمیم گیری را از تو میگیرند؛ مبصرها فضول و مداخلهگرند، خود را عالم و دانای کل میدانند، آنها اعتماد به نفست را میگیرند تا بتوانند تو و رابطهات را کنترل کنند.
همیشه هم که نمیشود رفت، آدم است دیگر، یک جایی خسته میشود و مینشیند و استکان چایش را مینوشد و ریشه میزند و میماند و حرفهایش را درون خودش انبار میکند، کتابخانهای فراموش شده که دری برای ورود ندارد و کتابهایی که چندین بار روی هم نوشته شدهاند و دیگر هیچ کسی از آنها سر در نخواهد آورد، پر از کلماتی برای فراموش شدن و فراموش کردن