شاید ظاهراً میخندیدم یا بازی میکردم
ولی در باطِن کمترین زخمِ زبان یا
کوچکترین پیش آمد ناگوار و بیهوده
ساعتهایِ دراز فکر مرا به خود مشغول
می داشت و خودم خودم را میخوردم .
فرانسویها برایِ آنکه از دست میرود، میگویند: «من فلانی را گم کردم » . بعد از
مرگشان یا هِجرتشان یارفتنشان .
و گُم کردن در پسِ خود امیدی به بازیافتن دارد .
ما نمیتوانیم با مدام توقع داشتن و مدام واکنش نشان دادن به ادمها انتظار یک رابطه ی طولانی مدت را داشته باشیم.
ادمها احتیاج به احترام، خلوت و درک شدن دارند.
گاهی لازم است صبور باشیم و این صبر ما به ادم رو به رویمان احساس امنیت میدهد که قرار نیست با هر رفتار و تعارضی، از سمت ما مورد حمله و خشم و قضاوت و تنبیه قرار بگیرد.
اگر میخواهید در رابطه های امن و پایدارتری قرار بگیرید، خودتان امن شوید و رفتارهای افراطی تان را شناسایی کنید و انها را کمتر انجام دهید.
خودمان که امن شویم، رابطه به سمت بلوغ و دوست داشتنی عمیق حرکت میکند. دوست داشتنی که خالی از خشم و ناامیدی نیست اما قطعا خالی از حمله و واکنش های شدید اسیب زاست.
میخواستم برایَت بنویسم چقدرها میتوانم از دستَت ناراحت باشم و هیچ نگویم؛ بپرسی «از دستم ناراحتی؟» و با یک لَبخند سرم را تکان بدهم که یَعنی «نه!» . نه بخاطر اینکه نگفتن، عادتم شده باشد؛ من میترسم از توجیههایَت ..
ناراحتیها اگر ریسمانِ بینمان را نازکتر میکند، توجیهها و بهانهتراشیها با یک قیچی خلاصَش میکنند .