ما را دو روزه دوری دیدار میکشد
زهریست این که اندک و بسیار میکشد
عمرت دراز باد که ما را فراق تو
خوش میبرد به زاری و خوش زار میکشد
مجروح را جراحت و بیمار را مرض
عشاق را مفارقت یار میکشد
آنجا که حسن دست به تیغ کرشمه بُرد
اول جفاکشانِ وفادار میکشد
توقع داشت همان لحظه ببخشمش
اما من باید به وسعت زخمی که زده بود از او دور میشدم.
شاید زمان میتوانست مانند یک کاردک پوستههای آزار دهنده را از لایههای روحم جدا کند،
شاید بعدها مجالِ احساسات لطیفتری پیش میآمد.