شعر ┘ لاژِورد └

[دختر خوشگل انجمندختر خوشگل انجمن عضو تأیید شده است.]

|غم عشق اگر بکوشم که ز دوستان بپوشم
سخنان سوزناکم بدهد بر آن گواهی|​

 

[دختر خوشگل انجمندختر خوشگل انجمن عضو تأیید شده است.]

|سال وصال با او یک روز بود گویی
و اکنون در انتظارش روزی به قدر سالی|​

 

[دختر خوشگل انجمندختر خوشگل انجمن عضو تأیید شده است.]

|من از قيدت، نمیخواهم رهایی را ...!|​

 

[دختر خوشگل انجمندختر خوشگل انجمن عضو تأیید شده است.]

|به که خواهی باز کرد
این در که بر من بسته ای؟!|​

 

[RMwN]

| خونِ هزار بلبلِ زارم به گردنست
در پایِ هر گلی که نشستم به یادِ تو |​

 

[والـــہوالـــہ عضو تأیید شده است.]

در دلـم بنشسته ای ؛
بیـرون مَیا ..

| عطار |​

 

[والـــہوالـــہ عضو تأیید شده است.]

خواهی اگر وصال یار
از غم هجران منال

زِ آن که وصول بهار
تن به خزان دادن است...

?فروغی بسطامی
​

 

[RMwN]

| عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما |​

 

[MonjiMonji عضو تأیید شده است.]

شاخ خشکیم به ما سردی عالم چه کند
پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد

#وحشی_بافقی​

 

[MehrViN]

من حامل یک اندوه جهش یافته‌م