|یه خط طوری|

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
داشتم تو خیابون راه میرفتم ، راه میرفتم که هوا بخوره به سرم و حال و روزمو عوض کنه

من قرار نبود برم اونجا ولی به خودم که اومدم دیدم رسیدم دمه همون کافه ی دنج تهه کوچه

همونی که همیشه با صاحابش سره قهوه ترک درست کردن کل کل میکردی

گفتم رفته بودم هوا به سرم بزنه آره؟

ولی بد تر شد که !

تو همون کوچه تنگ دمه همون کافه ی نقلی بازم هوای تو زد به سرم

دلبر چش عسلی هنوزم تو کوچه های شهر به یاد چشات

صدات

عطرت

هوا خوردن که هیچ اسمم یادم میره

ببین یکاری کن

میتونی تا همه چیو یادم نرفته برگردی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
میخای بری با یکی دیگ حرص آدمو در بیاری موجب خنده و شادی ما نشو ک ??‍?
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عجیبه به یه مرحله‌ای داغونی میرسی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: NemO
داری واسه دیوار توجیه میکنی تقصیر ط نبود :)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: NemO
بعضی از حرفاتون، بعدا اکو میشه؛ هی تکرار میشه و تکرار و تکرار ...





?
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اولش سخته اما باید تحمل کرد


اولش فقط سخته


اخرش حتی از اولشم سخت تره :)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عجیب تر از هر چیزی


اینه ک بعد این همه شکست غرورت


بفهمی


غرورشو خیلی دوص داره ??‍??
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
علت تمام بیدار خابی های من فکر کردن ب توعه لنتیع.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ببین من چیزیو از دست ندادم ولی تو کسیو از دست دادی که میمُرد برات!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
‌‌‌‌ ‌ ‍ ‌‌‌‌ ‌‌


قَشنگترین رآبطه هآ، رآبطه هآیی هَستَن که شُروع نِمیشَن...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: NemO
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین