نظارت همراه رمان پادزهر مهلک | ناظر حسین یحیائی

یه چیزیم بگم نقره جانم
من قبلا این رمان رو به زبان محاوره نوشته بودم و الان در حال بازنویسی ادبیش هستم
اگه طول پارت‌ها جاهایی رو دیدی که چیزی جا افتاده و ناگهان محاوره شده هم لطفاً بهم بگو
من یکی دوبار خوندم تا برطرفشون کنم اما فکر کنم همچنان طول متن دیده بشن
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eli74
یه چیزیم بگم نقره جانم
من قبلا این رمان رو به زبان محاوره نوشته بودم و الان در حال بازنویسی ادبیش هستم
اگه طول پارت‌ها جاهایی رو دیدی که چیزی جا افتاده و ناگهان محاوره شده هم لطفاً بهم بگو
من یکی دوبار خوندم تا برطرفشون کنم اما فکر کنم همچنان طول متن دیده بشن
باشه عزیزم چک میکنم و بهت میگم
 
پارت یک:


تمام چیزی که می‌دیدم، سفیدی‌ بی‌انتهای‌‌ برف بود. تمام چیزی که می‌شنیدم، صدای نفس‌نفس زدن و قدم‌های سریع و عجول‌مان بود و تمام چیزی که حس می‌کردم، ترس، سوگ و سرما بود.
پاهایم بی‌حس شده‌ بود(بودند)، اما سوز یخ به طرز دردناکی داخل استخوان‌هایم می‌خزید. من فقط یک پسر بچه‌ی شانزده‌‌ساله‌ بودم؛ اما شعورم آن‌قدری بود که مکث کنم و منتظر زنی بمانم که با کودکی در آغوشش، سعی داشت به سختی خود را به من برساند. با حالی زار به من رسید.(ویرگول نقطه‌ای) چهره‌‌ی رنگ‌ پریده‌‌اش،(مکث لازم نیست) به سفیدی همان برفی بود که در طول راه(ویرگول) زنجیروار دور پاهایمان پیچیده‌‌ بود. خسته بودم، نایی نداشتم؛(لازم نیست) اما دست‌هایم را جلو بردم. ل*ب‌های هردویمان حین حرف زدن می‌لرزید.
- ب… بدینش ب… به من… ق… قول م… یدم م… مراقبش باشم… .
مردد نگاهم کرد و کودکش را محکم‌تر به سینه‌اش فشرد؛ مثل کسی که می‌خواست با تمام وجود از آخرین داراییش در این دنیا حفاظت کند. درکش می‌کردم. همین نیم‌ساعت پیش بود که، همسرش را به طرز دردناکی از دست داده‌‌ بود. درست مثلِ منی که مادر و پدرم را از دست داده‌ بودم. هنوز بوی خون را در بینی و حلقم حس می‌کردم، بویی که احتمالاً تا آخر عمرم از یادم نخواهد رفت. حتی فرصت نکرده‌‌بودیم(نکرده بودیم) از شوک خارج شویم و اشکی بریزیم. جسم بی‌جان عزیزانمان را پشت سرمان جا گذاشته‌بودیم( گذاشته بودیم) و فقط فرار کرده‌‌بودیم.( جدا شود، فرار کردیم بهتره)
دختربچه‌ی در آغوشش، با صورتی که قطرات اشک رویش یخ زده‌بود( زده بودند) نگاهم می‌کرد. شاید هنوز پنج سالش هم نشده‌ بود.(نقطه ویرگول) چشم‌های درشت و معصومش بر خلافِ مادرش بوی زندگی می‌داد. لرزان پیش رفتم و شال گردنم را از دور دهانم باز کردم. خم شدم و با لبخندی که عضلات فلج‌شده (فلج شده) از سرمای صورتم به زور توانستند بسازند، شال را دور صورت کوچکش بستم. فقط چشمان(چشم‌های) درشت مشکیش بیرون ماندند و حتی درشت‌تر از قبل و متعجب‌ نگاهم کردند… .
زن، نگاهی به پایش انداخت که مانند چوبی خشک شده‌‌بود( شده بود) و نمی‌توانست تکانش بدهد. با ناامیدی و خستگی روی تکه‌سنگ برفی نشست.
سعی کردم نفس‌هایم را آرام کنم تا بتوانم حرف بزنم. کنارش زانو زدم.
- ب… باید بریم! اون‌ها هنوز دارن دنبالمون می‌گردن!
چشم‌هایش را بست و صورتش را به کاپشن دخترکش فشار داد. ل*ب‌های لرزانش این‌بار به خاطر بغض هم لرزیدند.
- نمی‌تونم راه برم!
حال بدون آن شال، بخاری غلیظ از بینی و دهانم خارج میشد. سعی کردم دل‌گرمش کنم، هرچند که خودم وحشت‌زده بودم.
- می‌تونین.(ویرگول) بخاطر (به‌خاطر) بچه‌تون… .
پلک‌های سنگینش را به زحمت باز کرد و نگاهم کرد. ل*ب‌هایش را روی هم فشرد.
- ماهور.
اسمم را صدا زده‌ بود؛‌ تعجب نکردم.(این‌جا کلمه‌ی زیرا بیاد جمله خوانا‌تر میشه) همه پدر و مادر من را، در آن منطقه می‌شناختند.
- من زنده نمی‌مونم! •
وقتی گیج و گنگ نگاهش کردم، صورت دخترکش را به شانه‌اش فشرد تا او چیزی نبیند، سپس زیپ کاپشن خودش را باز کرد. لکه‌ی خونی که یک‌دست تمام پلیور سفیدش را پوشانده‌‌بود(پوشانده بود)،(نقطه ویرگول) باعث شد برای لحظه‌ای نفس در سینه‌ام حبس شود. وقتی بالاخره تیز بیرونش دادم، وحشت‌زده زمزمه کردم:
- نه!(...) تیر خوردین!

• جملات خبری به علامت تعجب نیازی ندارن.
کجا از علامت تعجب استفاده می‌کنیم؟

1. وقتی جمله احساسی یا هیجانی باشه:
مثلاً: باورم نمیشه!
2-وقتی بخوایم دستور رو توی یک شرایط خیلی شدید محکم‌تر بیان کنیم و تاکید کنیم:
مثلاً:
- صبر کن!
- از اونجا دور شو
!
3- آخر جمله‌های دعایی و آرزویی:

خدا به خیر کنه!
کاش این اتفاق نمی‌افتاد!


بعضی وقت‌ها ممکنه جملات خبری یا سوالی رو با جملاتی که به علامت تعجب نیاز دارن اشتباه بگیریم
حالا باید چه‌طور بفهمیم؟

مثلاً دیالوگِ «– نمی‌تونم راه برم
این جمله اعلام ضعف و درماندگیه. اگر شخصیت داره با صدای لرزون، مضطرب یا با فشار احساسی می‌گه، علامت تعجب کاملاً طبیعیه.
اما اگر قراره آروم و بی‌هیجان بگه، بله، علامت تعجب لازم نیست.
فقط کافیه یه دور صحنه‌‌ای که داری می‌نویسی رو مرور کنی، ببینی توی اون لحظه چه اتفاقی داره میوفته تا علامت صحیح نگارشی رو بزاری.
 
می‌خوام برات یکم راجب ویرگول و نقطه ویرگول توضیح بدم girl11-smiley_a03y

ویرگول (،)
ویرگول مکث کوتاه ایجاد می‌کنه. یعنی وقتی می‌خوای جمله ادامه داشته باشه ولی یه توقف کوچیک لازم داری، از ویرگول استفاده می‌کنی.

کجاها استفاده میشه؟
بین چندتا چیز پشت‌سرهم
مثل: سیب، پرتقال، موز و توت‌فرنگی را خریدم.

بعد از جمله‌ی مقدمه‌دار
مثال: وقتی رسیدم، همه رفته بودند.

برای جدا کردن توضیح داخل جمله
مثال: او با این‌که خسته بود، باز هم ادامه داد.


نکته‌ی مهم در نوشتن:
بعد از «ویرگول» فاصله می‌ذاریم
قبلش فاصله نمی‌ذاریم که بچسبه.

مثال درست: سلام، خوبی؟

نقطه‌ویرگول (؛)

فرقش چیه؟

نقطه‌ویرگول مکث بلندتر از ویرگول ولی کوتاه‌تر از نقطه است.
یعنی وقتی دو جمله خیلی به هم ربط دارن اما نمی‌خوای ویرگول بذاری (چون بیش از حد طولانی می‌شه) و نمی‌خوای نقطه بذاری (چون جمله‌ها کاملاً جدا نیستن)، از نقطه‌ویرگول استفاده می‌کنی.

کجاها استفاده میشه؟

بین دو جمله‌ی کامل که معنی‌شون به هم چسبیده
مثال: هوا خیلی سرد بود؛ مجبور شدیم زودتر برگردیم.

برای جدا کردن بخش‌های پیچیده‌ای که خودشون ویرگول دارن
مثال: در فصل پاییز، مخصوصاً آبان؛ باران، باد و مه زیاد دیده می‌شود.


مثال‌های نقطه‌ویرگول (؛)

۱. دو جمله‌ی کامل اما مرتبط
خیلی خسته بودم؛ برای همین زود خوابیدم.
هوا بارانی شد؛ مجبور شدیم برنامه را لغو کنیم.


۲. وقتی جمله‌ها با هم علت و معلول دارن
او تلاشش را کرد؛ موفقیت حقش بود.


۳. متن‌هایی که رسمی‌تر یا ادبی‌ترن
دلش آشوب بود؛ ذهنش میدان جنگ.


۴. جلوگیری از طولانی شدن جمله با ویرگول زیاد

در آن شب سرد، وقتی باران شدید می‌بارید؛ هیچ‌کس جرئت بیرون رفتن نداشت.

جملاتی که به‌طور مستقیم باهم ارتباط دارن و ادامه دارن ویرگول گذاشته میشه، اما دو جمله‌ای که مستقل از هم هستن معناشون متفاوته اما باهم مرتبطن ویرگول نقطه‌ای گذاشته میشه.

حالا بریم طبق همین چیزا و چیزایی که راجب ساختار جملات گفتم یک‌سری از پاراگراف‌های پارت اولت رو بررسی کنیم.Tea
 
پاهایم بی‌حس شده‌ بود، اما سوز یخ به طرز دردناکی داخل استخوان‌هایم می‌خزید.

نکته: ویرگول بین «بی‌حس شده‌ بود» و «اما» اضافه است چون جمله ناخوانا میشه، اکثر مواقع هم قبل حرف ربط ویرگول نمی‌‌زاریم مگه این‌که جمله خیلی طولانی باشه.

اصلاح شده:
پاهایم بی‌حس شده بود اما سوز یخ،(این‌جا به مکث کوتاه می‌تونیم داشته باشیم) به طرز دردناکی داخل استخوان‌هایم می‌خزید.


پاراگراف سوم:

من فقط یک پسر بچه‌ی شانزده‌‌ساله‌ بودم؛ اما شعورم آن‌قدری بود که مکث کنم و منتظر زنی بمانم که با کودکی در آغوشش، سعی داشت به سختی خود را به من برساند.

نکته: در این جمله به‌جای استفاده از نقطه‌ویرگول، بهتره از ویرگول استفاده کنیم. چون جمله‌ها خودشون پشت‌هم هستن و مرتبطن.


اصلاح شده:
من فقط یک پسر بچه‌ی شانزده‌ساله بودم، اما شعورم آن‌قدری بود که مکث کنم و منتظر زنی بمانم که با کودکی در آغوشش بود، سعی داشت به سختی خود را به من برساند. ( دقت کردی؟ حرف ربط اومده ولی چون جمله طولانیه یه ویرگول برای مکث گذاشتیم)



> با حالی زار به من رسید. چهره‌‌ی رنگ‌ پریده‌‌اش، به سفیدی همان برفی بود که در طول راه زنجیروار دور پاهایمان پیچیده‌‌ بود.



نکته: ساختار جمله کمی به دلیل اشتباه گذاشتن ویرگول پیچیده شده.

اصلاح شده:
با حالی زار به من رسید. چهره‌ی رنگ‌پریده‌اش به سفیدی همان برفی بود که در طول راه، زنجیروار دور پاهایمان پیچیده بود.


> خسته بودم، نایی نداشتم؛ اما دست‌هایم را جلو بردم.

نکته: استفاده از نقطه‌ویرگول در اینجا زیاد ضروری نیست، چون دو جمله ارتباط مستقیم و ساده‌ای دارن. به‌جای نقطه‌ویرگول، می‌تونیم با اضافه به یک واو و ویرگول ساده جمله رو بهتر کنیم.


اصلاح شده:
خسته بودم و نایی نداشتم اما، دست‌هایم را جلو بردم
.


ل*ب‌های هردویمان حین حرف زدن می‌لرزید.

نکته: در این جمله، از اونجایی که فاعل‌ها دو نفر هستن، باید فعل رو به صورت جمع به‌کار ببری. ببری.
اصلاح شده:

ل*ب‌های هردویمان حین حرف زدن می‌
لرزیدند.


پاراگراف هفتم:

مردد نگاهم کرد و کودکش را محکم‌تر به سینه‌اش فشرد؛ مثل کسی که می‌خواست با تمام وجود از آخرین داراییش در این دنیا حفاظت کند.

نکته: این‌جا هم نقطه‌ویرگول به‌جای اینکه ارتباط معنایی درست رو نشون بده، باعث توقف غیرضروری شده. بهتره از ویرگول استفاده کنی.



> دختربچه‌ی در آغوشش، با صورتی که قطرات اشک رویش یخ زده‌بود نگاهم می‌کرد. شاید هنوز پنج سالش هم نشده‌ بود.

نکته: این جمله کمی گتگه باید کمی ساختار جمله رو مرتب‌تر کنیم و ترکیب زمان‌ها رو اصلاح کنیم.


اصلاح شده:
دختربچه‌ای که در آغوشش بود؛ با صورتی که قطرات اشک روی آن یخ زده بود نگاهم می‌کرد. شاید هنوز پنج سالش هم نشده بود.


اینم از این جانم girl11-smiley_a03y

 
مقدمه و پارت اول بررسی شدن، هر زمان که دسترسی ویرایش به من دادن من علائم نگارشی و غلط‌های املایی رو ویرایش می‌زنم.
مراقب خودت باش دالسین جان، قلمت‌ موندگار عزیزم.🌱🤍
 
مقدمه و پارت اول بررسی شدن، هر زمان که دسترسی ویرایش به من دادن من علائم نگارشی و غلط‌های املایی رو ویرایش می‌زنم.
مراقب خودت باش دالسین جان، قلمت‌ موندگار عزیزم.🌱🤍
ممنونم خسته نباشیی-8-{}\"
فعلاً تا وقتی که بهت دسترسی بدن خودم ویرایش میزنم عزیزم نگران نباش
 
سلام دالسین جان، امیدوارم حالت خوب باشه و بتونم توضیحات موثری بهت بدمgirl11-smiley_a03y

نام اثر: پادزهر مهلک
نویسنده: دال‌.سین
ژانر: روان‌شناختی، عاشقانه

خلاصه: او روزی دخترکی بود با چشمانی(چشم‌هایی) بی‌گناه. او روزی مردی بود که قول داد همیشه بماند،(نقطه) قولی که از او بُتی برای پرستش دخترک ساخت؛ اما آن‌گاه که گذشته‌ی خونین پرسه‌زنان بازمی‌گردد، قول‌ها شکسته می‌شوند. هیولایی زاده می‌شود از دل معصومیت، و قربانی که زمانی قبله‌گاه همان هیولا بود.


مقدمه: روی خرده‌ شیشه‌ها راه رفت. خرده‌ شیشه‌های قولی که زمانی به او هویت بخشیده‌بود
( بخشیده بود)،(حرف واو قبلش ویرگول نمیاد.) و حالا داشت زخمی‌اش می‌کرد. یادگاری بی‌رحمانه از سوی معشوقه‌ی بی‌وفایش. انتهای راه، برگشت و به ردِ خون روی زمین نگاه کرد. خونی که خرده‌های شیشه را براق و درخشان‌تر کرده بود.(نقطه ویرگول) به طرز دردناکی زیبا بود. می‌شد(میشد) با خونِ معشوقِ نالایق، زیباترش هم کرد!


مقدمه و خلاصه خوانش رو دچار مشکل می‌کنن عزیز دلم چون جملات سخت و پیچیده هستن.
پیشنهاد می‌کنم جملات رو به چند جمله‌ی کوتاه‌تر تقسیم کنید تا درک بهتری از مقدمه و خلاصه انجام بشه، اما بازهم میل شماست که تمایل داشته باشین جملات توی این سبک باقی بمونه یا نه.

مثلاً به این قسمت خلاصه دقت کن عزیزکم:
«او روزی مردی بود که قول داد همیشه بماند، قولی که از او بُتی برای پرستش دخترک ساخت؛ اما آن‌گاه که گذشته‌ی خونین پرسه‌زنان بازمی‌گردد، قول‌ها شکسته می‌شوند.»

این جمله یکم‌ پیچیده‌ست که ممکنه برای برخی خوانندگان دشوار باشه. «بُتی برای پرستش دخترک ساخت» هم استعاره‌ای قویه، اما ممکنه کمی گیج‌کننده باشد، بهتره این جملات طوری نوشته بشن که خوندنشون راحت‌تر باشه.

برای ساده‌تر کردن جمله، می‌تونیم اون رو به دو جمله تقسیم کنیم: «او روزی مردی بود که قول داد همیشه بماند. قولی که به او قدرتی داده بود تا برای دخترک قابل پرستش باشد؛ اما زمانی که گذشته‌ی خونین بازمی‌گردد، قول‌ها شکسته می‌شوند.»


«هیولایی زاده می‌شود از دل معصومیت، و قربانی که زمانی قبله‌گاه همان هیولا بود.»

ساختار جمله کمی پیچیده‌ و ناخواناست، برای روان‌تر شدنش میشه این‌طور نوشت که:

«هیولایی از دل معصومیت زاده می‌شود و کسی
قربانی‌ می‌شود که روزی، قبله‌گاه همان هیولا بود.»

پس در نتیجه پیشنهاد من برای مقدمه:

«او روزی مردی بود که قول داد همیشه بماند. قولی که به او قدرتی داده بود تا برای دخترک قابل پرستش باشد؛ اما زمانی که گذشته‌ی خونین بازمی‌گردد، قول‌ها شکسته می‌شوند. سپس هیولایی از دل معصومیت زاده می‌شود و کسی قربانی‌ می‌شود که روزی، قبله‌گاه همان هیولا بود.»


خلاصه : «خرده‌ شیشه‌های قولی که زمانی به او هویت بخشیده‌بود، و حالا داشت زخمی‌اش می‌کرد.»
"خرده‌ شیشه‌های قول" استعاره‌ی جالبی هستش عزیزم ولی ساختار جمله پیچیده‌ست. « داشت زخمی‌اش می‌کرد» فعل در زمان گذشته‌ست، اما استفاده از «داشت» در این ساختار به نوعی به زمان حال و پیوستگی لحظه‌ای اشاره داره.
معمولاً در زبان فارسی از یک زمان ثابت برای توصیف اتفاقات در یک جمله استفاده می‌کنیم، تا هماهنگی زمانی وجود داشته باشه.
پیشنهاد:
شکل یک: «خرده‌ شیشه‌هایی که زمانی به او هویت داده بودند، و حالا زخمی‌اش می‌کردند.»

شکل دو: «خرده‌ شیشه‌هایی که زمانی به او هویت بخشیده‌ بودند، و حالا زخمی‌اش می‌کردند.»

گلم درسته که استفاده از زمان‌های متفاوت می‌تونه تاثیر زیبایی‌شناسی خاصی داشته باشه اما، برای وضوح بیشتر، بهتره که در یک جمله از زمان واحدی استفاده کنیم.
«می‌شد با خونِ معشوقِ نالایق، زیباترش هم کرد!»(خوندنش سخته)
پیشنهاد: «میشد با خونِ معشوقه‌ی نالایق، آن را زیباتر کرد!»


من علائم نگارشی و غلط‌های املایی رو تصحیح می‌کنم و تو دوست عزیزم، می‌تونی پیشنهادات من رو برای ساختار جملات قبول کنی یا همین‌طور ادامه بدی و تو همین فضا بمونی.
الویت ما حرف نویسنده‌‌ست. Watermelon
نقره جانم مقدمه و خلاصه رو ویرایش کردم✅
یکی از پیشنهاداتت رو هم در نظر گرفتم
ولی دلم نیومد به بقیه‌شون دست بزنم🥲 چون اون لحظه‌ چیزی که از درونم اومده رو نوشتم و دوست دارم خلاصه و مقدمه‌م کمی مبهم و کنجکاو کننده بمونه
 
آخرین ویرایش:
پاهایم بی‌حس شده‌ بود، اما سوز یخ به طرز دردناکی داخل استخوان‌هایم می‌خزید.

نکته: ویرگول بین «بی‌حس شده‌ بود» و «اما» اضافه است چون جمله ناخوانا میشه، اکثر مواقع هم قبل حرف ربط ویرگول نمی‌‌زاریم مگه این‌که جمله خیلی طولانی باشه.

اصلاح شده:
پاهایم بی‌حس شده بود اما سوز یخ،(این‌جا به مکث کوتاه می‌تونیم داشته باشیم) به طرز دردناکی داخل استخوان‌هایم می‌خزید.


پاراگراف سوم:



نکته: در این جمله به‌جای استفاده از نقطه‌ویرگول، بهتره از ویرگول استفاده کنیم. چون جمله‌ها خودشون پشت‌هم هستن و مرتبطن.


اصلاح شده:
من فقط یک پسر بچه‌ی شانزده‌ساله بودم، اما شعورم آن‌قدری بود که مکث کنم و منتظر زنی بمانم که با کودکی در آغوشش بود، سعی داشت به سختی خود را به من برساند. ( دقت کردی؟ حرف ربط اومده ولی چون جمله طولانیه یه ویرگول برای مکث گذاشتیم)



> با حالی زار به من رسید. چهره‌‌ی رنگ‌ پریده‌‌اش، به سفیدی همان برفی بود که در طول راه زنجیروار دور پاهایمان پیچیده‌‌ بود.



نکته: ساختار جمله کمی به دلیل اشتباه گذاشتن ویرگول پیچیده شده.

اصلاح شده:
با حالی زار به من رسید. چهره‌ی رنگ‌پریده‌اش به سفیدی همان برفی بود که در طول راه، زنجیروار دور پاهایمان پیچیده بود.


> خسته بودم، نایی نداشتم؛ اما دست‌هایم را جلو بردم.

نکته: استفاده از نقطه‌ویرگول در اینجا زیاد ضروری نیست، چون دو جمله ارتباط مستقیم و ساده‌ای دارن. به‌جای نقطه‌ویرگول، می‌تونیم با اضافه به یک واو و ویرگول ساده جمله رو بهتر کنیم.

اصلاح شده:
خسته بودم و نایی نداشتم اما، دست‌هایم را جلو بردم
.


ل*ب‌های هردویمان حین حرف زدن می‌لرزید.

نکته: در این جمله، از اونجایی که فاعل‌ها دو نفر هستن، باید فعل رو به صورت جمع به‌کار ببری. ببری.
اصلاح شده:

ل*ب‌های هردویمان حین حرف زدن می‌
لرزیدند.


پاراگراف هفتم:



نکته: این‌جا هم نقطه‌ویرگول به‌جای اینکه ارتباط معنایی درست رو نشون بده، باعث توقف غیرضروری شده. بهتره از ویرگول استفاده کنی.


> دختربچه‌ی در آغوشش، با صورتی که قطرات اشک رویش یخ زده‌بود نگاهم می‌کرد. شاید هنوز پنج سالش هم نشده‌ بود.

نکته: این جمله کمی گتگه باید کمی ساختار جمله رو مرتب‌تر کنیم و ترکیب زمان‌ها رو اصلاح کنیم.


اصلاح شده:
دختربچه‌ای که در آغوشش بود؛ با صورتی که قطرات اشک روی آن یخ زده بود نگاهم می‌کرد. شاید هنوز پنج سالش هم نشده بود.


اینم از این جانم girl11-smiley_a03y
پارت اول هم ویرایش شد عزیزم✅
 
عقب
بالا پایین