سلام دالسین جان، امیدوارم حالت خوب باشه و بتونم توضیحات موثری بهت بدم
نام اثر: پادزهر مهلک
نویسنده: دال.سین
ژانر: روانشناختی، عاشقانه
خلاصه: او روزی دخترکی بود با چشمانی(
چشمهایی) بیگناه. او روزی مردی بود که قول داد همیشه بماند،(
نقطه) قولی که از او بُتی برای پرستش دخترک ساخت؛ اما آنگاه که گذشتهی خونین پرسهزنان بازمیگردد، قولها شکسته میشوند. هیولایی زاده میشود از دل معصومیت، و قربانی که زمانی قبلهگاه همان هیولا بود.
مقدمه: روی خرده شیشهها راه رفت. خرده شیشههای قولی که زمانی به او هویت بخشیدهبود
(
بخشیده بود)،(
حرف واو قبلش ویرگول نمیاد.) و حالا داشت زخمیاش میکرد. یادگاری بیرحمانه از سوی معشوقهی بیوفایش. انتهای راه، برگشت و به ردِ خون روی زمین نگاه کرد. خونی که خردههای شیشه را براق و درخشانتر کرده بود.(
نقطه ویرگول) به طرز دردناکی زیبا بود. میشد(
میشد) با خونِ معشوقِ نالایق، زیباترش هم کرد!
مقدمه و خلاصه خوانش رو دچار مشکل میکنن عزیز دلم چون جملات سخت و پیچیده هستن.
پیشنهاد میکنم جملات رو به چند جملهی کوتاهتر تقسیم کنید تا درک بهتری از مقدمه و خلاصه انجام بشه، اما بازهم میل شماست که تمایل داشته باشین جملات توی این سبک باقی بمونه یا نه.
مثلاً به این قسمت خلاصه دقت کن عزیزکم:
«او روزی مردی بود که قول داد همیشه بماند، قولی که از او بُتی برای پرستش دخترک ساخت؛ اما آنگاه که گذشتهی خونین پرسهزنان بازمیگردد، قولها شکسته میشوند.»
این جمله یکم پیچیدهست که ممکنه برای برخی خوانندگان دشوار باشه. «بُتی برای پرستش دخترک ساخت» هم استعارهای قویه، اما ممکنه کمی گیجکننده باشد، بهتره این جملات طوری نوشته بشن که خوندنشون راحتتر باشه.
برای سادهتر کردن جمله، میتونیم اون رو به دو جمله تقسیم کنیم:
«او روزی مردی بود که قول داد همیشه بماند. قولی که به او قدرتی داده بود تا برای دخترک قابل پرستش باشد؛ اما زمانی که گذشتهی خونین بازمیگردد، قولها شکسته میشوند.»
«هیولایی زاده میشود از دل معصومیت، و قربانی که زمانی قبلهگاه همان هیولا بود.»
ساختار جمله کمی پیچیده و ناخواناست، برای روانتر شدنش میشه اینطور نوشت که:
«هیولایی از دل معصومیت زاده میشود و کسی
قربانی میشود که روزی، قبلهگاه همان هیولا بود.»
پس در نتیجه پیشنهاد من برای مقدمه:
«او روزی مردی بود که قول داد همیشه بماند. قولی که به او قدرتی داده بود تا برای دخترک قابل پرستش باشد؛ اما زمانی که گذشتهی خونین بازمیگردد، قولها شکسته میشوند. سپس هیولایی از دل معصومیت زاده میشود و کسی قربانی میشود که روزی، قبلهگاه همان هیولا بود.»
خلاصه : «خرده شیشههای قولی که زمانی به او هویت بخشیدهبود، و حالا داشت زخمیاش میکرد.»
"
خرده شیشههای قول" استعارهی جالبی هستش عزیزم ولی ساختار جمله پیچیدهست
. « داشت زخمیاش میکرد» فعل در زمان گذشتهست، اما استفاده از «
داشت» در این ساختار به نوعی به زمان حال و پیوستگی لحظهای اشاره داره.
معمولاً در زبان فارسی از یک زمان ثابت برای توصیف اتفاقات در یک جمله استفاده میکنیم، تا هماهنگی زمانی وجود داشته باشه.
پیشنهاد:
شکل یک: «
خرده شیشههایی که زمانی به او هویت داده بودند، و حالا زخمیاش میکردند.»
شکل دو:
«خرده شیشههایی که زمانی به او هویت بخشیده بودند، و حالا زخمیاش میکردند.»
گلم درسته که استفاده از زمانهای متفاوت میتونه تاثیر زیباییشناسی خاصی داشته باشه اما، برای وضوح بیشتر، بهتره که در یک جمله از زمان واحدی استفاده کنیم.
«میشد با خونِ معشوقِ نالایق، زیباترش هم کرد!»(خوندنش سخته)
پیشنهاد: «میشد با خونِ معشوقهی نالایق، آن را زیباتر کرد!»
من علائم نگارشی و غلطهای املایی رو تصحیح میکنم و تو دوست عزیزم، میتونی پیشنهادات من رو برای ساختار جملات قبول کنی یا همینطور ادامه بدی و تو همین فضا بمونی.
الویت ما حرف نویسندهست.