خیلی ممنون از اینکه هر دو تمرین رو با این همه احساس و دقت نوشتیتمرین یک
باران آمد،آرام آرام می چکید،
به همراه من می گریست.
تا اشک هایم را پنهان کند
در دل آسمان از، خم من و غم
کاشته شده، در جانم با دستان تو
طوفانی سهمگین بر پاشد.
اما تو چشمان بارانی مرا ندیدی و
با من همراه نشدی،تنها آسمان بود
که در فراق تو بارید و صورت مرا،
از بارش اشک هایش شست.
تو هر دو متن فضا و حس رو خوب منتقل کردین و میشه دید که به زبان تصویری نزدیک میشین. فقط یه نکتهی کوچیک برای اینکه کارها بیشتر «شعر» بشه تا «دلنوشته»: سعی کنین توضیحها رو کمتر و تصویرها رو دقیقتر و فشردهتر کنین. هرجا تونستین یک صحنهی کوچیک بسازین که خودش حرف بزنه؛ مثلاً بهجای گفتن «چشمانم سالهاست منتظر تو مانده»، بزارین «پنجره هر روز گرد بیشتری میگیرد، مثل چشمهایی که منتظر ماندهاند.». همین مسیر رو ادامه بدین؛ تو فقط چند تراش کوچیک لازم داری تا جملههات برق شاعرانه پیدا کنن. منتظر ادامهی تمرینهات هستم
