دفتر تمرین تمرین | • کارگاه ژانرها؛ از شناخت تا نوشتن •

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع (SINA)
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

(SINA)

مدیر رسمی تالار شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
مـدرس
تدوینگر
مشاور
نویسنده رسمی رمان
نوشته‌ها
نوشته‌ها
1,327
پسندها
پسندها
5,808
امتیازها
امتیازها
438
سکه
4,242
•○°●‌| به نام خدای شاعران ‌|●°○•°

به اتاق تمرین خوش آمدید
اینجا جایی هست برای نوشتن، برای آزمون و خطا،
برای کشف این‌که هر ژانر چگونه صدای متفاوتی از ما بیرون می‌کشد.
در این تاپیک، تمرین‌های ژانرهای ادبی قرار می‌گیرد
و شما می‌توانید نوشته‌های خودتان را
بر اساس ژانر مشخص‌شده ارسال کنید.

اینجا دنبال «بی‌نقص نوشتن» نیستیم؛
دنبال آگاهانه نوشتن هستیم.
اشتباه کردن مجاز است، تمرین کردن ضروری‌ست.

اگر آماده‌اید
کلمه را به تمرین بسپارید،
این اتاق منتظر شماست 🌿

« مدیریت تالار شعر »
 
سلام علیکم dance-girl2-smiley_dut5 ژانر فلسفی

هستی، تنها خطِ نازکی است
میانِ دیروز و فردا.
ما گام بر این خط، می‌ایستیم،
و سایهٔ خود را
“واقعیت” می‌نامیم.
 
ژانر عاشقانه
چشمانت آغازِ جهان بود،

عشق، آتش در رگ‌های شک.

در تو، معنایِ هرچه بودم؛

نقطه‌ای که در آن، هستی شُدَم.
 
سلام علیکم dance-girl2-smiley_dut5 ژانر فلسفی

هستی، تنها خطِ نازکی است
میانِ دیروز و فردا.
ما گام بر این خط، می‌ایستیم،
و سایهٔ خود را
“واقعیت” می‌نامیم.
درود
خیلی عالی نوشتین 👏
کاملا مشخصه که برای هر ژانر حس و زبان متناسب رو انتخاب کردین.
چندتا نکته مثبت که به چشمم اومد و واقعا خوب بود
۱- ژانر فلسفی
تصویر «خط نازک هستی» خیلی جذابه و نگاه شک‌برانگیزی داره. فضای شعر کاملا با فلسفه سازگاره. اگر بخواین قوی‌تر بشه می‌تونین یه تصویر یا پرسش عمیق‌تر به پایان اضافه کنین تا ضربه‌ی پایانی بیشتر بشه.

ژانر عاشقانه
چشمانت آغازِ جهان بود،

عشق، آتش در رگ‌های شک.

در تو، معنایِ هرچه بودم؛

نقطه‌ای که در آن، هستی شُدَم.

۲- ژانر عاشقانه
این یکی خیلی برجسته هست -118-"{}
تصویرسازی، ریتم و بیان معنا خیلی خوبه و حس عاشقانه با عمق منتقل شده. فقط اگه خواستین کامل‌تر بشه می‌تونین یه سطر پایانی اضافه کنین تا ارتباط عاشقانه از حالت تاملی به احساسی برگرده.
در کل خیلی لذت‌بخش و حرفه‌ای بودن 🌿
بی‌صبرانه منتظر تمرین‌های بعدیتون هستم -118-"{}
 
۵- ژانر اجتماعی
موضوع: فقر، ظلم، آزادی، نابرابری، دردهای جامعه
ویژگی‌ها:
نگاه انتقادی و آگاهانه
زبان ساده و صریح
هدف: بیداری و اعتراض
بیشتر در شعر نو و معاصر دیده می‌شود.
نمونه:
شکم گرسنه و قانون، همیشه در خواب است
عدالت از نفس افتاد، شهر مرداب است

به نان اگر نرسیدیم، جرم ما این بود
که سهم سفره‌ی ما، فقط همین فریاد است


تمرین:
یکی از مشکلات جامعه مثل فقر، بی‌عدالتی، تبعیض، سکوت مردم را انتخاب کن.
در دو بیت شعر بدون شعار دادن، اعتراضت را بیان کن. زبان را ساده نگه دار؛ طوری که هر خواننده‌ای بفهمد.
سلامی دوبارهdance-girl2-smiley_dut5

ترازو کج است و سنگ‌ها فرق دارد،

یکی بار سبک، یکی دنیا به دوش.




نان به سفره نیست، اما امید هست،

کاش آن امید، کمی هم نان شود.




دروازه باز است، اما یکی را،

سایه‌اش اجازه عبور نمی‌دهد. -53-؟"_}
 
سلامی دوبارهdance-girl2-smiley_dut5

ترازو کج است و سنگ‌ها فرق دارد،

یکی بار سبک، یکی دنیا به دوش.




نان به سفره نیست، اما امید هست،

کاش آن امید، کمی هم نان شود.




دروازه باز است، اما یکی را،

سایه‌اش اجازه عبور نمی‌دهد. -53-؟"_}
درود
خیلی خوب به ژانر اجتماعی نزدیک شدین
شعر کاملا انتقادیه و بدون شعار مستقیم، بی‌عدالتی رو نشون میده و این دقیقاً نقطه‌ی قوت ژانر اجتماعیه.
نکات مثبت:
«ترازو کج است و سنگ‌ها فرق دارد» تصویر ساده ولی خیلی گویاست
تضاد «نان نیست / امید هست» عالیه و درد رو خوب منتقل میکنه
بیت آخر حس محدودیت و تبعیض رو به خوبی جمع‌بندی می‌کنه
فقط یه نکته‌ی کوچیک برای قوی‌تر شدن: اگه در پایان، یک ضربه‌ی احساسی یا تصویری تندتر اضافه کنین اثر موندگارتر می‌شه؛ مثلا طوری که خواننده لحظه‌ای مکث کنه.
در کل برای تمرین ژانر اجتماعی موفق و قابل تحسینه 🌿
منتظر نوشته‌های بعدی‌تون هستم -118-"{}
 
تمرین:۵


گیسوانم را کوتاه کردند

تا به جانِ زخمی‌ام

گزندی نرسد از نگاهِ نامردمان.

در خانه زندانی‌ام

میله‌ها، محرمِ رازِ تنهاییِ تکرار نشدنی

پژواکِ درد‌هایِ در گلو مانده منند.

دهانم را بستند

مهرِ سکوت بر زبانم نواختند

تا صدای خنده را

با فغانِ خفگی ببافم.

جای موهایِ از بیخ تراشیده

بردارم هر وقت نگاهش را روانه من می کند،

بوی خوشی به سایه رنج می‌تابد.

و هنگام باز شدن در خانه

همراه با او، بوی آزادی می‌آید.

بوی زندگی،

بوی تراوشِ رنگ‌ها…

راستی رنگ چیست؟

برای منی که در تاریکی

زندانِ افکارِ پوچ،

پدرم جز سیاهی هیچ ندیدم.
 
آخرین ویرایش:
تمرین:۵


گیسوانم را کوتاه کردند

تا به جانِ زخمی‌ام

گزندی نرسد از نگاهِ نامردمان.

در خانه زندانی‌ام

میله‌ها، محرمِ رازِ تنهاییِ تکرار نشدنی

پژواکِ درد‌هایِ در گلو مانده منند.

دهانم را بستند

مهرِ سکوت بر زبانم نواختند

تا صدای خنده را

با فغانِ خفگی ببافم.

جای موهایِ از بیخ تراشیده

بردارم هر کجا که برسم،

بوی خوشی به سایه رنج می‌تابد.

و هنگام باز شدن در خانه

همراه با او، بوی آزادی می‌آید.

بوی زندگی،

بوی تراوشِ رنگ‌ها…

راستی رنگ چیست؟

برای منی که در تاریکی

زندانِ افکارِ پوچ

پدرم جز سیاهی هیچ ندیدم.
درود
نوشته‌تون خیلی تاثیرگذار و سنگینه؛ از اون متن‌هایی که آدم بعد خوندنش مکث میکنه.
فضاسازی، تصویرها و جسارت بیان درد اجتماعی کاملا مشخصه و با ژانر اجتماعی هم‌خوانی بالایی داره.
فقط چند پیشنهاد کوچیک برای قوی‌تر شدن متن:
۱- بعضی سطرها خیلی فشرده و سنگین‌اند؛ اگه کمی ساده‌تر یا کوتاه‌تر بشن، ضربه‌شون بیشتر میشه.
۲- اگه هدفت نقد اجتماعیه، گاهی حذف استعاره‌های خیلی پیچیده باعث میشه پیام مستقیم‌تر به مخاطب برسه.
در مجموع، این نوشته فراتر از یه تمرین ساده هست و جسارت و نگاه اجتماعی عمیقی داره 🌿
ممنون که چنین متنی رو به اشتراک گذاشتین؛ منتظر ادامه‌ی کارهاتون هستیم ✍️
 
عقب
بالا پایین