آخرین محتوا توسط HADIS.HPF

  1. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور

    نویسنده‌ی عزیز؛ ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود، خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید: [قوانین جامع تایپ رمان] برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ رمان، به این تاپیک مراجعه کنید: [اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی] برای...
  2. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان تاکسیدرمی | نویسنده hadis hpf

    آرش آقای رحیمی را تا اتاق بازجویی هدایت کرد. بوی تلخ قهوه‌ی مانده و دود سیگار فضا را پر کرده بود. نور چراغ سقفی درست روی صورت پدر مهتاب افتاده بود. دست‌هایش روی میز قفل شده بود و بی‌قرار انگشت‌ها را به هم می‌فشرد. فرهاد پرونده را ورق می‌زد، نگاهش بین کاغذها و مرد در رفت و برگشت بود. - خب،...
  3. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان تاکسیدرمی | نویسنده hadis hpf

    نزدیک عصر بود، فلش‌های دوربین یکی پس از دیگری پشت سر هم می‌درخشید. صدای شاترها مثل باران ریز و بی‌وقفه روی فضای جلوی اداره پلیس می‌بارید. خبرنگارها میکروفن‌ها را جلو می‌بردند، سیم‌های درهم گره خورده زیر پاها کشیده میشد و هر کس تلاش می‌کرد جمله‌ای بیشتر از دهان مرد شکسته بگیرد. پدر مهتاب، با...
  4. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    بعد نوبت بچه رسید. صدای رقت‌انگیز و ضعیفش با حجم فوق‌العاده‌ای به گوش می‌رسید و کل اتاق با آن صدا به لرزه افتاد. مادر گیج، خسته و ناامید بود که از خواب بیدار شده بود. به بچه گفت ساکت شود، سپس آن را روی شانه‌اش گذاشت و جلو و عقب تکان داد. بچه بلندتر گریه کرد و دیگر ساکنین نیز غرغر کردند. با...
  5. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    چمباتمه کنار او زدم و یک کوکی به دستش دادم. چشمانش برق زد و آن را گرفت. با دقت دیدم هر لقمه را خورد، بعد دوباره خواست. او کوچک و استخوانی، حداکثر چهار ساله بود. سر مادر به جلو افتاد و او را تکان داد. با چشم‌هایی خسته و غمگین به من نگاه کرد، بعد متوجه شد که من نقش «مرد کوکی‌ها» را بازی می‌کنم...
  6. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    شانه بالا انداخت. بستگی داره. وقتی چند صد نفر مثل این‌ها تو یه اتاق جمع باشن، معمولاً یه چیزی اتفاق میفته. کشیش احساس بهتری داره اگه من بمونم. تمام شب؟ خیلی وقت‌ها این کارو کردم. من برنامه‌ای نداشتم که با این آدم‌ها بخوابم و برنامه‌ای هم نداشتم که بدون مردخای ساختمان را ترک کنم. مردخای: هر...
  7. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    مطمئن بودم که لکسوسم دیگر رفته و یقین داشتم که نمی‌توانم پنج دقیقه بیرون از ساختمان دوام بیاورم. با خودم عهد کردم هر وقت و هرطور که مردخای تصمیم به رفتن گرفت، به او بچسبم. - این سوپ خیلی خوبه. مردخای اعلام کرد و بعد توضیح داد: - متغیره. بستگی داره چی در دسترس باشه. دستورش هم از جایی به جای دیگه...
  8. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    مردخای من را از پله‌ای تاریک بالا برد تا به سرسرا رسیدیم. - مواظب قدمت باش. تقریباً زمزمه کرد، وقتی از میان درهای دولنگه‌ی تاب‌دار گذشتیم و وارد شبستان کلیسا شدیم. فضا کم‌نور بود، چون همه‌جا مردم سعی می‌کردند بخوابند. روی نیمکت‌ها دراز کشیده و خُر و پف می‌کردند. زیر نیمکت‌ها وول می‌زدند؛...
  9. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    کمک‌آشپز باید می‌رفت و از آنجا که من نزدیک‌ترین داوطلبی بودم که در آن لحظه مشغول نبود، مأموریتم شد. در حالی که مردخای مشغول درست کردن ساندویچ‌ها بود، من به مدت یک ساعت کرفس، هویج و پیاز خرد کردم. همه تحت نظر دقیق خانم دالی، یکی از اعضای مؤسس کلیسا، که یازده سال بود مسئول تغذیه بی‌خانمان‌ها بود...
  10. HADIS.HPF

    دنباله دار من نویسنده‌ام اما...

    من یه نویسنده‌ام آف کورس که باید خودم جای قاتل بذارم و فامیل‌هام رو تصور کنم🤣
  11. HADIS.HPF

    نقد کاربر نقد دلنوشته‌ی نجوای پنهان | سونیا

    سلام عزیزم من انچنان طرفدار دلنوشته نیستم الخصوص ژانرهای مذهبی و موقع خوندنش به این بعد مذهبی نگاه نکردم به نظرم عاشقانه ولی زمینی اومد😅 توصیفاتت قشنگ بود خسته نباشی😘
  12. HADIS.HPF

    نقد کاربر نقد داستان کوتاه جنایت در کتابخانه | حدیثه ادهم

    سلام هم نام جان😘🌷 حدیثه عزیزم خسته نباشید بهت میگم بابت ایده جالب خب عزیزم در مورد جلد داستان یکم نظرم منفی بود، از اونجایی که کتابخونه یه جای نرمال بود دوست داشتم جلد یکم طبیعی تر باشه یعنی مثل جلد رمان‌های ترسناک نباشه بعضی از جاها شکسته نویسی داشتی و لحن مونولگ محاوره ای میشد در کل این ایده...
  13. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    داوطلب برای ساندویچ‌ها آمد. مردخای به من کمک کرد و دوباره دوازده ساندویچ درست کردیم. بعد مکث کردیم و جمعیت را تماشا کردیم. در باز شد و مادری جوان به آرامی وارد شد، در حالی که نوزادی را در آغو*ش داشت و سه کودک کوچک پشت سرش می‌آمدند؛ یکی از آن‌ها شلوارک پوشیده بود و جوراب‌هایش جفت نبودند و کفشی...
  14. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    - ما به ساندویچ‌های بیشتری با کره بادام‌زمینی نیاز داریم. مردخای وقتی به آشپزخانه برگشت اعلام کرد. او دستش را زیر میز برد و یک ظرف دو گالنی کره بادام‌زمینی معمولی برداشت. - می‌تونی از پسش بر بیای؟ با خنده گفتم: - کارشناسشم. او مشغول کارم را تماشا کرد. صف کمی کوتاه شده بود؛ او می‌خواست صحبت کند...
  15. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    اتاق گرم بود و بوی گاز، عطر غذا و گرمای بخاری، عطری غلیظ اما خوشایند ساخته بود. مردی بی‌خانمان، پیچیده در لباس‌های گرم مانند آقا، به من برخورد کرد و وقت حرکت رسیده بود. مستقیماً به سراغ مردخای رفتم، که دیدنم او را خوشحال کرد. دست دادیم مثل دوستان قدیمی و او من را به دو داوطلب معرفی کرد که اسمشان...
  16. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    قدم‌به‌قدم وارد زیرزمین کلیسا شدم. گرما و شلوغی آنجا به جانم خورد. صدای آرام مردخای در پس‌زمینه بود، که با جذبه و آرامش، به داوطلبان دستور می‌داد. بوی نان تازه و خوراک داغ، بعد از بوی خشک و رسمی دفترم، سرم را گیج کرده بود؛ میز ماهاگونی، کاغذهای سفید و مرتب، همه انگار محو شده بودند. با تردید...
  17. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    دهانم خشک شد و تردید کردم. برای اولین بار در چند هفته، از کار و پول و موقعیت و دفترم فاصله گرفته بودم و چیزی کاملاً متفاوت پیشنهاد شده بود: کارِ واقعی، با مردم واقعی، نه پرونده‌ها و ارقام و قراردادها! - باشه، من میام. آدرس را تکرار کرد و قطع کرد. کت بلندم را پوشیدم، کلاه را روی سرم کشیدم و شال...
  18. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    البته وقتی جمعه شب به آپارتمان برگشتم، خالی بود، ولی با یک پیچش تازه در زندگی ما! روی پیشخوان آشپزخانه یادداشتی بود. طبق معمول، کلر برای چند روز به پراویدنس رفته بود. توضیحی نداده بود و خواسته بود وقتی رسیدم، تلفن بزنم. با والدینش تماس گرفتم و شامشون رو قطع کردم. پنج دقیقه با زحمت گفتم و شنیدم...
  19. HADIS.HPF

    اطلاعیه درخواست تگ انحصاری برای رمان | تالار رمان

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/24370/ با سلام درخواست تگ دارم🥰
  20. HADIS.HPF

    نقد و بررسی نقد حرفه‌ای رمان تاکسیدرمی | منتقدان: saya و marym

    مرسی مریم جان بابت نقد دقیقت و وقتی که برام گذاشتی واقعا ممنونم🥰
  21. HADIS.HPF

    اطلاعیه ✅درخواست تایید رمان✅

    با درخواست شما موافقت شد ناظر ارشد: @دیـوا با ناظر مربوطه گفتگویی ایجاد کنید و اطلاعات رمان اعم از [عنوان، ژانر،خلاصه،مقدمه،پیرنگ، سه پارت اول] ارسال کنید
  22. HADIS.HPF

    در حال ترجمه ترجمه رمان برنامه ریزی شده |hadis hpf

    - و اما جنفر و جیمز… خانم کوهن با لحنی رویایی گفت و لبخند زد: - در مورد عروسی شما هم از حالا شروع می‌کنم به فکر کردن. نفس عمیقی کشید و دست‌هاش رو به هم قلاب کرد. - خب عزیزم، حالا برگرد به کارت، باشه؟ راستی… این خبر خوب بود. این رو گفت و قبل از این که بره بیرون، برگشت و نگاهم کرد. - ونسا، لطفاً...
  23. HADIS.HPF

    در حال ترجمه ترجمه رمان برنامه ریزی شده |hadis hpf

    «دخترها و پسرها!» خانم کوهن گفت و با جیسن و جن که پشت سرش بودند، وارد سالن غذاخوری شد. صدای تق‌تق پاشنه‌ی ده سانتی‌اش روی کف مرمر پیچید. جیسن و جن روی صندلی نشستند و کمی معذب و ناراحت بودند. من به جیسن نگاه کردم تا بفهمم چی شده و همون لحظه، نگاهش مستقیم سمت گردنم رفت. انگار چشماش می‌خواست از...
  24. HADIS.HPF

    در حال ترجمه ترجمه رمان برنامه ریزی شده |hadis hpf

    با ذوق گفتم: - من عاشق پارفه‌ام! یکی دیگه هم بیار، لطفاً. این رو با صدای بلند از پشت شونه جیمز داد زدم. از آشپزخونه بیرون زدم و سر میز ناهارخوری نشستم. با لبخند پرسیدم: - خب، کدوم رقص رو بیشتر دوست داری؟ دختر پیشخدمت چنگال و قاشق‌ها رو جلو ما گذاشت. جیمز گفت: رومبا! من که تانگو رو دوست...
  25. HADIS.HPF

    در حال ترجمه ترجمه رمان برنامه ریزی شده |hadis hpf

    - آره، ازش لذت ببر و یادت نگه دار. - خب، حالا که قدم‌ها رو بلدی، ریتمش اینه که تَ – آ – ن – گو روی “گو” هنوز باید حرکت کنی، اگه نکنی یعنی یه جای کار رو اشتباه رفتی. با هیجان سر تکون دادم. - آماده‌ای تمرین کنیم؟ جیغ کوچیکی زدم: -آره! با لحجه‌ی غلیظ بریتانیایی گفت: - آیا افتخار می‌دید امشب با من...
  26. HADIS.HPF

    اطلاعیه ✅درخواست تایید رمان✅

    با درخواست شما موافقت شد ناظر ارشد: @malihe با ناظر مربوطه گفتگویی ایجاد کنید و اطلاعات رمان اعم از [عنوان، ژانر،خلاصه،مقدمه،پیرنگ، سه پارت اول] ارسال کنید
  27. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    تقریباً مرحله‌ی اول رو با ضربه‌ی فنی برد. وقتی وسط چمن‌های بلند دنبال توپش می‌گشتیم، گفت: می‌خوای کارت رو عوض کنی؟ بهش فکر می‌کنم. کجا می‌خوای بری؟ نمی‌دونم. هنوز زوده. حتی دنبال کار دیگه‌ای نگشتم. پس چطور می‌دونی اون طرف چمن‌ها سبزتره وقتی حتی نگاه نکردی؟ توپش را برداشت و راه افتاد. من تنها...
  28. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    با وحشت پرسید: حالت خوبه؟؟ آره. گلوله بهم نخورد. من اینجام. خدایا شکر، منظورم اینه که از نظر روحی حالت خوبه؟ آره، مامان. همه‌چیزم سر جاشه. هیچ تیکه شکسته‌ای ندارم. شرکت گفت چند روزی مرخصی بگیرم، واسه همین اومدم خونه. الهی فدات بشم، هم قضیه کلر، هم این یکی… من خوبم. دیشب کلی برف اومد، وقت خوبی...
  29. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    - خسته به نظر میرسی پسرم. مادرم بعد از ب*غل و بوسه گفت. این همیشه سلام و احوالپرسی معمولش بود. - ممنون مامان. تو ولی عالی به نظر می‌رسی. و واقعاً همین‌طور بود. لاغر و برنزه، این نتیجه‌ی تنیس روزانه و عادت آفتاب گرفتنش در باشگاه بود. برای من چای سرد هلویی درست کرد و رفتیم روی ایوان نشستیم. از...
  30. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    پدر و مادرم اوایل دهه‌ی شصت زندگی‌شان بودند؛ هر دو سالم و سلامت بودند و تلاش می‌کردند با بازنشستگی اجباری کنار بیایند. پدرم سی سال خلبان هواپیمای مسافربری بود. مادرم مدیر یک بانک، سخت کار کردند، خوب پس‌انداز کردند و برای ما خانه‌ای راحت و در سطح بالای طبقه متوسط فراهم کردند. من و دو برادرم در...
  31. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    برف بالاخره بند آمده بود. من و کلر کنار پنجره‌ی آشپزخانه قهوه‌مان را مزه‌مزه می‌کردیم. من روزنامه را زیر نور آفتاب درخشان صبح می‌خواندم. موفق شده بودند فرودگاه ملی را باز نگه دارند. - بیا بریم فلوریدا، همین الان. با نگاه تحقیرآمیزی جواب داد: فلوریدا؟ باشه، باهاما هم میشه رفت، می‌تونیم تا...
  32. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    در گرما و راحتی اتاق زیبایم نشسته بودم و به مردخای گرین فکر می‌کردم؛ همان لحظه‌ای که او داوطلبانه وقتش را در یک پناهگاه شلوغ می‌گذراند، به آدم‌های گرسنه و یخ‌زده غذا می‌داد، بی‌شک لبخندی گرم و کلامی دلنشین داشت. هر دوی ما مدرک حقوق داشتیم، هر دو در همان آزمون وکالت قبول شده بودیم، هر دو زبان...
  33. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان کوتاه خیابان چهاردهم | حدیثه ادهم

    نویسنده‌ی عزیز؛ ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود، خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید: [قوانین جامع تایپ رمان] برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ رمان، به این تاپیک مراجعه کنید: [اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی] برای...
  34. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    شروع کردم به مرتب کردن کاغذها و اشیاء روی میزم و با دقت سعی می‌کردم به ردیف منظم ده پرونده‌ی فعالی که روی میزم بود نگاه نکنم. من همیشه فقط ده پرونده روی میزم داشتم، روشی که از رودولف یاد گرفته بودم و هر روز زمانی را با هر پرونده می‌گذراندیم. صورتحساب‌ها عامل مهمی بود. ده پرونده‌ی برترم همیشه...
  35. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    باز هم لبخند زدم و با سر موافقت کردم. یک آدم نفهم و یک احمق. اگر چنس خوش‌رفتار بود و توضیح می‌داد که آرتور یا یکی از مدیران بالاتر دستور داده‌اند پرونده مهر و موم شود، آن‌وقت من به این اندازه مشکوک نمی‌شدم. اما واضح بود که در پرونده چیزی پنهان است. دریافت آن پرونده چالش اصلی بود. با تمام...
  36. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    در کمال تعجب، چنس پشت میزش بود و ظاهر یک وکیل بسیار پرمشغله را داشت. از مزاحمتی که ایجاد کرده بودم ناراحت شد و حق داشت. پروتکل درست این بود که از قبل تماس می‌گرفتم و وقت ملاقات می‌گرفتم، اما من نگران پروتکل نبودم. او از من نخواست که بنشینم. با این حال نشستم و این کار هم حالش را بهتر نکرد. با...
  37. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    برای ریوراوکس چهل‌ودو پرونده وجود داشت، تقریباً همه مربوط به معاملات املاک بودند که شرکت در آن‌ها ملک خریداری کرده بود. چنس وکیل ثبت‌شده در همه پرونده‌ها بود. چهار پرونده مربوط به اقدامات تخلیه بود که سه مورد از آن‌ها در سال گذشته رخ داده بود. مرحله اول جستجو آسان بود. در ۳۱ ژانویه، ریوراوکس...
  38. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    تا ساعت چهار، شهر تقریباً خالی بود. آسمان تاریک شده بود و بارش برف شدید بود. چند اینچ برف زمین را پوشانده بود و پیش‌بینی میشد که مقدار بیشتری هم بیاید. البته حتی طوفان برف هم نمی‌توانست دفتر دریک و سوینی را تعطیل کند. من وکلایی را می‌شناختم که نیمه‌شب و یکشنبه‌ها را دوست داشتند، چون تلفن‌ها زنگ...
  39. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    من در حالی که برف می‌بارید، در شهر سرگردان شدم. آخرین باری که بدون تأخیر برای جلسه‌ای در خیابان‌های واشینگتن رانندگی کرده بودم، یادم نمی‌آمد. در ماشین لوکس و سنگینم گرم و خشک بودم و فقط با جریان ترافیک حرکت می‌کردم. هیچ مقصد مشخصی نداشتم. دفتر مدتی از دسترس خارج بود، مخصوصاً با عصبانیت آرتور از...
  40. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    مردی کوتاه قد و پرانرژی، حدود چهل ساله، که از سر و وضعش داد می‌زد یک وکیل مدافع حقوق عمومی است. یهودی، ریش مشکی، عینک قاب‌شاخی، بلیزر چروک، شلوار کتان مچاله، کفش ورزشی کثیف و هاله‌ای سنگین از کسی که می‌خواهد دنیا را نجات دهد. من را که اصلاً تحویل نگرفت و گرین هم اهل تعارف نبود. گرین به او گفت...
  41. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    - روز بدی داشتی، نه؟ صدایش بم و خش‌دار، ولی کمی مهربان بود. نه به بدی هاردی. اسمت رو توی روزنامه دیدم، برای همین اومدم. و الان نمی‌دونی باید چی کار کنی؟ فکر می‌کنی خانواده‌اش شکایت می‌کنند؟ اگه آره، شاید بهتر باشه برم. خانواده‌ای در کار نیست، دعوایی هم نه چندان بزرگ رخ میده. می‌تونم کمی سروصدا...
  42. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    اسمش، طبق پلاکی که به کنار میزش وصل شده بود، سوفیا مندوزا بود و فهمیدم که او بیش از یک منشی ساده است. صدای غرش بلندی از یکی از اتاق‌های کناری آمد که من را ترساند، اما برای سوفیا چندان عجیب نبود. مودبانه گفتم: - دنبال مردخای گرین هستم. در همان لحظه، او بعد از غرش خود، از اتاقش بیرون آمد و با...
  43. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    رانندگی کردم و دور شدم. این یک فرصت نادر برای انجام کاری احمقانه بود. من دچار شوک و آسیب روحی شده بودم. باید می‌رفتم. آرتور و بقیه‌ی اعضای شرکت مجبور بودند کمی به من مهلت بدهند. به طور کلی به سمت جورج‌تاون حرکت کردم، اما مقصد خاصی نداشتم. ابرها تیره بودند؛ مردم با عجله در پیاده‌روها حرکت...
  44. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان نابود کرد، نابود شد | نویسنده hadis hpf

    آرین بالاخره ل*ب از ل*ب باز کرد: - می‌دونم سخته دیدن این همه وسیله‌ها به این شکل، خونه پر از خاطراته. سعی کردم لبخندی بی‌روح بزنم و گفتم: - آره، همشون یادآور گذشته‌ و مامانمه. چند دقیقه بعد، یک گارسون کروسان شکلاتی تزیین شده با پسته را روی میز گذاشت. بوی کره و عطر قهوه آرین، لحظه‌ای ذهنم را از...
  45. HADIS.HPF

    اطلاعیه ✨اعلام درخواست نقد رمان در حال ترجمه✨

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/41508/ درخواست نقد دارم با تچکر😍😅
  46. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان نابود کرد، نابود شد | نویسنده hadis hpf

    وقتی تاکسی پیچید توی کوچه‌ی باریک محله‌ی قدیمی، هنوز مطمئن نبودم که کار درستی می‌کنم یا نه!؟ خاطرات ناگهان مثل موجی از ذهنم گذشتند؛ مامانم روی پله‌های ورودی نشسته بود، با لبخند آرامش‌بخش اما کمی خسته منتظر من بود تا از دانشگاه برگردم. یادم اومد اون روزهایی که سرفه‌های خونی‌اش، باز هم تلاش...
  47. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان نابود کرد، نابود شد | نویسنده hadis hpf

    چند دقیقه گوشی توی دستم موند. شبنم توی آشپزخونه رفت، ولی نگاه سنگینش هنوز روی شونه‌هام حس میشد. نگاه شادی مثل وزنه‌ای نامرئی که مدام منو به زمین فشار می‌داد، بود. نفس عمیقی کشیدم و بالاخره شماره‌ی آرین رو گرفتم. بوق اول که خورد، دلم می‌خواست قطع کنم. بوق دوم که رسید، صدای آرین اومد؛ کوتاه و...
  48. HADIS.HPF

    اطلاعیه درخواست نقد اولیه شورا | قصه

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/13219/#post-129234 سلام درخواست نقد ا‌ولیه دارم
  49. HADIS.HPF

    اطلاعیه درخواست تگ برای رمان مترجمین

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/41508/ با سلام درخواست تگ دارم
  50. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    بهش گفتم حالم خوبه. از شجاعت و وقارم در برابر فشار تعریف کرد و برای لحظه‌ای تقریباً احساس قهرمان بودن داشتم! با خودم فکر کردم از کجا فهمیده؟ احتمالاً اول با ملامود حرف زده و حالا داشت از بالا به پایین لیست می‌آمد. بعد شایعه‌ها شروع میشد و بعد هم شوخی‌های زیاد می‌خندیدم. ماجرای امستد و گلدان...
  51. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    بر اساس گفته‌های مردخای گرین، مدیر کلینیک حقوقی خیابان چهاردهم، دِوون هاردی سال‌ها به‌عنوان سرایدار در باغ ملی گیاه‌شناسی کار کرده بود. او به دلیل کاهش بودجه، شغلش را از دست داد. مدتی به جرم سرقت از خانه به زندان افتاد و بعد از آزادی سر از خیابان‌ها درآورد. او با اعتیاد به الکل و مواد مخدر...
  52. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    هیچ اتفاقی انگار نیفتاده بود. میز کنفرانس و صندلی‌ها کاملاً مرتب بودند. فرش شرقی‌ای که «آقا» روی آن مرده بود، با فرشی حتی زیباتر جایگزین شده بود. یک لایه رنگ تازه دیوارها را پوشانده بود. حتی سوراخ گلوله‌ای که در سقف بالای محل نشستن رفتر بود، دیگر وجود نداشت! مدیران ارشد شرکت «دریک و سوئینی» شب...
  53. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    هیچ نظری از طرف ما داده نشد و داستان به خاموشی رسید. بعد نوبت هواشناسی بود. پیش‌بینی میشد عصر امروز برف سنگینی ببارد. دوازدهم فوریه بود و تا همین حالا هم رکوردی در میزان بارش برف ثبت شده بود. کلر من را به محل کار رساند. ساعت شش و چهل دقیقه، از دیدن لکسوسم که بین چند خودروی وارداتی دیگر پارک شده...
  54. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    دارو‌هایی که خورده بودم تا ساعت چهار صبح روز بعد اثر داشتند، وقتی که با بوی تند و زننده مایع چسبناک مغز «آقا» که از میان بینی‌ام عبور می‌کرد بیدار شدم. برای لحظه‌ای در تاریکی دستپاچه شدم. بینی و چشم‌هایم را مالیدم و روی مبل به خودم پیچیدم تا اینکه صدای حرکتی را شنیدم. «کلر» روی صندلی کنارم...
  55. HADIS.HPF

    اطلاعیه ✅درخواست تایید رمان✅

    با درخواست شما موافقت شد ناظر ارشد: @HADIS.HPF با ناظر مربوطه گفتگویی ایجاد کنید و اطلاعات رمان اعم از [عنوان، ژانر،خلاصه،مقدمه،پیرنگ، سه پارت اول] ارسال کنید
  56. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    ای کاش همه‌چیز را جور دیگری پیش برده بودم. زمانی عاشق هم بودیم، اما گذاشتیم از دست برود. وقتی وارد آپارتمان تاریک شدم، برای اولین بار بعد از سال‌ها به «کلر» نیاز داشتم. وقتی با مرگ رودررو میشوی، نیاز داری درباره‌اش حرف بزنی. نیاز داری کسی تو را بخواهد، نوازشت کند، بهت بگوید که برایش مهم هستی...
  57. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    من و «کلر» یک هفته بعد از اینکه به واشینگتن دی‌سی نقل‌مکان کردم، آشنا شدیم. تازه از دانشگاه ییل فارغ‌التحصیل شده بودم، با یک شغل عالی در یک شرکت حقوقی ثروتمند و آینده‌ای درخشان، درست مثل پنجاه تازه‌کار دیگر هم‌دوره‌ام وارد عرصه‌ی موفقیت شدم. کلر در آن زمان داشت تحصیلاتش را در رشتهٔ علوم سیاسی در...
  58. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان تاریک‌ترین قلب‌ها| یاسمین فتحی

    نویسنده‌ی عزیز؛ ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود، خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید: [قوانین جامع تایپ رمان] برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ رمان، به این تاپیک مراجعه کنید: [اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی] برای...
  59. HADIS.HPF

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ] ۱۴۰۴

    https://www.forum.cafewriters.xyz/threads/40838/ سلام درخواست جلد دارم
  60. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    پالی گفت: - دنبالم بیا، می‌برمت تا خونه. خیلی ممنون بودم که کسی داشت بهم می‌گفت چه کار کنم. افکارم کند و سنگین بود، مثل عکس‌هایی که یکی‌یکی ورق می‌خوردند، بدون اینکه طرح یا داستانی پشتشان باشد. از در خدماتی طبقهٔ همکف بیرون رفتیم. هوای شب تیز و سرد بود و آن را آن‌قدر با ولع نفس کشیدم تا...
  61. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    در طبقهٔ اول، تا جایی که می‌شد از “آقا” دور شدیم، خانواده‌ها و دوستان منتظر بودند. ده‌ها نفر از همکاران و هم‌رده‌های ما در دفترها و راهروها جمع شده بودند و منتظر نجاتمان بودند. وقتی ما را دیدند، صدای تشویق بلندی بلند شد. چون تمام بدنم پر از خون بود، من را به سالن ورزشی کوچکی در زیرزمین بردند...
  62. HADIS.HPF

    اطلاعیه ✅درخواست تایید رمان✅

    با درخواست شما موافقت شد ناظر ارشد: @سایهـ سٰـار با ناظر مربوطه و @HADIS.HPF گفتگویی ایجاد کنید و اطلاعات رمان اعم از [عنوان، ژانر،خلاصه،مقدمه،پیرنگ، سه پارت اول] ارسال کنید
  63. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    آقا ناگهان به عقب افتاد بدون اینکه حتی صدایی از خودش در بیاورد، و صورت من فوراً پر از خون و مایعات شد. فکر کردم خودم هم هدف قرار گرفته‌ام و یادم می‌آید از شدت درد فریاد کشیدم. امستد جایی در راهرو فریاد می‌زد. هفت نفر دیگر مثل سگ‌های سوزان از روی میز پریدند، همه جیغ می‌زدند و به سمت در هجوم...
  64. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    بعد از پنج ساعت ایستادن، رافتر و بقیه خوشحال شدند که بالاخره توانستند بنشینند. به امستد و من گفته شد روی صندلی‌ها بنشینیم و آقا هم در انتهای میز نشست. ما منتظر بودیم. زندگی در خیابان‌ها حتماً صبر را به آدم یاد می‌دهد. او به نظر می‌رسید که راضی است ساعت‌ها سکوت کند، چشمانش پشت عینک پنهان و سرش...
  65. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    رودولف با صدایی پر از ناباوری پرسید: - مگه آشپزخانه‌ی خیریه غذا بیرون‌بر هم میده؟ صدایش از اسپیکر اتاق طنین‌انداز شد. - فقط انجامش بده، رودولف! با قاطعیت جواب دادم. - و به اندازه‌ی ده نفر سفارش بگیر. آقا به من گفت گوشی را قطع کنم و دوباره خطوط تلفن را در حالت انتظار قرار داد. می‌توانستم ببینم...
  66. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    او ناگهان از جا پرید و ما را بهت‌زده کرد، میله‌های قرمز زیر چسب نقره‌ای کاملاً نمایان بودند. صندلی‌اش را با لگد به عقب پرتاب کرد. - کلینیک‌ها چی؟ ما این کلینیک‌های کوچیک رو داریم که دکترها و آدم‌های خوب و شریف که قبلاً پول زیادی درمی‌آوردند، وقت‌شون رو داوطلبانه می‌ذارن برای کمک به بیماران. هیچ...
  67. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    - اگر جمع کنیم، حدود سه میلیون دلار میشه. به آقا گزارش دادم که به نظر می‌رسید دوباره نیمه‌ خواب است و انگشتانش هنوز روی سیم قرمز مانده بود. او آرام سرش را تکان داد. - چقدر برای فقرا؟ ـ کل کمک‌ها صد و هشتاد هزار دلار است. ـ من کل کمک‌ها را نمی‌خوام. من و مردمم رو در یک رده با سمفونی و کنیسه و...
  68. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان کوتاه لکنت لحظه‌ها | سایـه‌سار

    نویسنده‌ی عزیز؛ ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود، خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید: [قوانین جامع تایپ رمان] برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ رمان، به این تاپیک مراجعه کنید: [اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی] برای...
  69. HADIS.HPF

    در حال تایپ فن فیکشن مُغرم رهایی | هادی کریمیان

    ‌ نویسنده‌ی عزیز؛ ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود، خواهشمندیم قبل از تایپ وانشات، قوانین تایپ وانشات را مطالعه فرمایید: قوانین تایپ وانشات | کلیک کنید برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ وانشات، به این تاپیک مراجعه کنید: [اتاق پرسش و پاسخ ]...
  70. HADIS.HPF

    همگانی معرفی کاربران کافه

    سلام من حدیث پورحسن هستم ۲۷ سالمه و اردیبهشتی هستم😁 مهرشهر کرج هستم ۹ ساله که مهماندار هواپیما هستم و بیشتر تو مسیرهای خارجی میرم مترجم و نویسنده رمان‌های جنایی/ معمایی و عاشقانه هستم😅❤️ مامان یه هاپو خوشگلم که از ۲ ماهگی بزرگش کردم🥹 سه ماه بود که انجمن تازه تاسیس شده بود و حتی تیم مدیریت...
  71. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    دوباره سکوت. یک هلیکوپتر نزدیک بود و من فقط می‌توانستم حدس بزنم در پارکینگ چه نقشه‌ای می‌کشند. طبق دستور آقا، خطوط تلفن در حالت انتظار بودند، پس تماسی برقرار نبود. او هیچ علاقه‌ای به صحبت یا مذاکره با کسی نداشت. مخاطبانش در اتاق کنفرانس بودند. - کدوم‌ یکی از این‌ها بیشترین درآمد رو داره؟ از من...
  72. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    - چقدر به فقرا کمک کردی؟ شک داشتم پول ییل واقعاً به تغذیه دانشجویان نیازمند رسیده باشد!؟ - خب، یونایتد وی پول را در سراسر شهر پخش می‌کنه، و مطمئنم بخشی از آن به کمک به فقرا اختصاص یافته. -چقدر به گرسنگان دادید؟ ـ من پنجاه و سه هزار دلار مالیات دادم، بخش خوبی از آن صرف رفاه اجتماعی، درمان، کمک...
  73. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    تازه به عنوان منشی گروه منصوب شده بودم، همان جایی نشستم که آقا با تفنگ اشاره کرده بود و فکس‌ها را در دست گرفتم. رفقایم نزدیک به دو ساعت بود که ایستاده بودند، پشت به دیوار، هنوز به هم چسبیده و تقریباً قادر به حرکت نبودند و داشتند کم‌کم خمیده و ناراحت به نظر می‌رسیدند. اما سطح ناراحتی‌شان قرار بود...
  74. HADIS.HPF

    نظرسنجی نظر سنجی دیالوگ برتر هفته| دوره اول

    شما برای من مونولوگ فرستادید و متن من دیالوگ می‌خواستم پس خودم جاهایی که دیالوگ بود جدا کردم
  75. HADIS.HPF

    نظرسنجی نظر سنجی دیالوگ برتر هفته| دوره اول

    پارتی بازی نیست خودم انتخاب کردم به عنوان مخاطب
  76. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    چیز کمی می‌تواند یک وکیل شرکت بزرگ را از لذت گرفتن دستمزد ساعتی بازدارد. خواب یکی از آن‌هاست، گرچه بیشتر ما کم می‌خوابیدیم. خوردن در واقع باعث میشد درآمد بیشتری داشته باشیم، به‌خصوص ناهار که مشتری پول را می‌پرداخت. با گذشت دقیقه‌ها، خودم را دیدم که فکر می‌کنم چطور چهارصد وکیل دیگر در ساختمان این...
  77. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    دقیقاً همان کشتار بی‌معنی که یک روز تیتر اخبار را پر می‌کند و مردم سرشان را تکان می‌دهند. بعد هم جوک‌های وکیل‌های مرده شروع می‌شود. می‌توانستم تیترها را ببینم و صدای گزارشگران را بشنوم، اما حاضر نبودم باور کنم اتفاق بیافتد. صدای کسانی را در لابی شنیدم، آژیرها بیرون؛ رادیوی پلیس جایی در راهرو...
  78. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    اولین آژیرها شنیده شدند و آقا به من گفت پرده پنجره‌های بزرگ را پایین بکشم. این کار را با دقت انجام دادم و پارکینگ زیر را اسکن کردم، انگار دیده شدن بتواند من را نجات دهد. یک ماشین پلیس تنها با چراغ‌های روشن پارک بود؛ پلیس‌ها داخل ساختمان بودند. و ما اینجا بودیم، نه مرد آمریکایی سفیدپوست و آقا! در...
  79. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    تلفن زنگ خورد و لحظه‌ای فکر کردم می‌خواهد شلیک کند. اما آن را سمت من تکان داد و من گوشی را جلو روی میز گذاشتم. او با دست چپ گوشی را برداشت؛ دست راستش تفنگ را نگه داشت و تفنگ هنوز به سمت رافتر بود. اگر رأی می‌دادیم، رافتر اولین قربانی بود. هشت به یک! - سلام. آقا کمی گوش داد و گوشی را گذاشت. به...
  80. HADIS.HPF

    نظرسنجی نظر سنجی دیالوگ برتر هفته| دوره اول

    با سلام خدمت همگی😁 با توجه به نتایج نظر‌سنجی نفر اول انتخاب شد، اما به طرز عجیبی بقیه‌ی دیالوگ‌ها همگی ۳ رای گرفته بودند😅 پس مجبور شدم نفر دوم رو خودم انتخاب کنم و نفرات سوم مشترک انتخاب شوند. برنده دیالوگ چهارم: @HADIS.HPF رمان تاکسیدرمی خونسرد مثل همیشه ل*ب زد: ــ عدالت، اون‌جوری نیست که...
  81. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    با صدای خرناس و فشار تفنگ، او هشت وکیل را کنار دیوار ردیف کرد و وقتی جای آن‌ها را پسندید، توجهش را به من معطوف کرد. چه می‌خواست؟ می‌توانست سؤال کند؟ اگر می‌توانست، هر چیزی که دلش می‌خواست می‌گرفت. من نمی‌توانستم چشمانش را ببینم چون عینک آفتابی داشت، اما او چشمان من را می‌دید. تفنگ به سمت آن‌ها...
  82. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    مادام دوویر پشت میز خود ایستاده بود، خشکش زده بود، به لوله‌ی یک تفنگ بسیار بلند که توسط دوست خیابانی‌مان در دست داشت خیره شده بود. چون من اولین کسی بودم که کمکش کردم، مرد با ادب تفنگ را به سمت من گرفت و من هم مثل مجسمه خشک شدم. دستانم را بالا بردم. به اندازه کافی فیلم دیده بودم که دقیقاً بدانم...
  83. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    مردی با چکمه‌های لاستیکی پشت سرم وارد آسانسور شد، اما اول او را ندیدم. بویش را حس کردم. بوی تند دود، نوشیدنی انگور ارزان و زندگی در خیابان بدون صابون مشامم را پر کرد. وقتی آسانسور بالا می‌رفت، تنها بودیم. بالاخره که نگاهی انداختم، دیدم چکمه‌هایش سیاه و کثیف و خیلی بزرگ‌ هستند. یک پالتوی بارانی...
  84. HADIS.HPF

    در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن

    نام اثر : the street lawyer مترجم: حدیث پورحسن ژانر: معمایی، جنایی نویسنده: جان گریشم ناظر: @زهرا سلطانزاده خلاصه: مایکل برای پیشرفت عجله داشت. از نردبان‌ها تند تند بالا می‌رفت در شرکت حقوقی بزرگ در واشنگتن دی‌سی به نام دریک و اسونی، شرکتی با هشتصد وکیل استخدام شده بود. حقوقش خوب بود و روز...
  85. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان نابود کرد، نابود شد | نویسنده hadis hpf

    چند ساعت بعد دم خونه‌ی عمو رضا رسیدیم. از کیارش و لاله تشکر کردیم و وارد خونه شدیم. همه چیز همون‌طور آشنا و سنگین بود؛ بوی چای تازه‌دم خاله سیما و حرف‌های بی‌وقفه‌ی شادی که وسط جمع سعی می‌کرد شور و نشاط تزریق کنه، اما ذهن من جای دیگه بود. نگاهی به نسیم انداختم و گفتم: - عصر باید برم خونه قدیمی…...
  86. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان نابود کرد، نابود شد | نویسنده hadis hpf

    صبح، بوی نان تازه و قهوه توی آشپزخونه پیچیده بود، ولی برای من طعم هیچ‌کدومش مثل همیشه نبود. صدای خنده‌های پراکنده بچه‌ها می‌اومد، ولی من حواسم فقط به این بود که چطور از آرین فاصله بگیرم. من هیچ وقت ‏آدم امنی نداشتم، آدم امنی که وقتی جای زخم‌هام بهش نشون بدم، همیشه مراقب من باشه و از روی همون...
  87. HADIS.HPF

    نقد کاربر رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    سلام سینا جان وقتت بخیر❤️ اول از همه بهت بابت این ایده جذاب تبریک میگم😁 بسیار پسندیدم و برام جالب بود. ۱- شروع رمان جالب بود اما ترجیحم این بود شخصیت خودش رو معرفی نکنه و به مروز زمان بشناسیمش و در مورد خانواده‌اش اطلاعات بگیریم. ۲- تو بعضی از پارت‌ها می‌شه رو جدا نوشتی، چون خودم همیشه یادم میره...
  88. HADIS.HPF

    نقد کاربر نقد دلنوشته معشوق خاکی

    سلام هم اسم جان😅🩷 درسته توی اسم از معشوقه با مضمون عشق استفاده کردی اما به نظرم انتخاب خوبی بود برای این دلنوشته‌ی عاشقانه! چرا که توصیفات و نحوه‌ی بیانت بسیار زیبا بود
  89. HADIS.HPF

    اختصاصی ایده یاب با Hadis

    ژانر وحشت: خب من قبلاً راجع به ژانر ترسناک صحبت کرده بودم، اما بنا بر درخواست یکی از نویسنده‌های عزیزمون... یک سری نکات دیگه می‌خوام بگم. ۱- لحن داستان برای ایجاد یک اتمسفر تاریک، بی‌احساس و پر از ترس و وحشت باید باشه. مثل این می‌‌‌مونه که نویسنده با تشریح نکردن یک موقعیت خاص، خواننده را حرص...
  90. HADIS.HPF

    اختصاصی ایده یاب با Hadis

    کلیشه‌ای ننویسیم (۳) وجدان لعنتی…! سلام! من بازم برگشتم برای نجات رمان‌ها 😏 #حدیث_قهرمان امروز می‌خوام راجع به یکی از چرت‌ترین و رو اعصاب‌ترین بخش‌های رمان‌های نویسنده‌های تازه‌کار با شما صحبت کنم. (ببخشید، ولی اینجا قراره رک حرف بزنم!) چند وقتیه متوجه شدم یک موجود نسبتاً واقعی در رمان‌ها شدم...
  91. HADIS.HPF

    اختصاصی ایده یاب با Hadis

    کلیشه‌ای ننویسیم (۲) چهره‌پردازی کارکترها: یه چیز دیگه‌ای که خیلی تکراری شده، خوشگلی بیش از حده! من به عنوان یه نویسنده خودم دچار این سندروم بودم؛ من بهش میگم سندروم خوشگل‌پسند 😄 سندروم خوشگل‌پسند یعنی: اگه شخصیت داستانت چشم آبی یا موی طلایی نداشته باشه، حس می‌کنی اصلاً ارزش عاشق شدن نداره...
  92. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان سِریْت | جانان.م

    نویسنده‌ی عزیز؛ ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود، خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید: [قوانین جامع تایپ رمان] برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ رمان، به این تاپیک مراجعه کنید: [اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی] برای...
  93. HADIS.HPF

    اختصاصی ایده یاب با Hadis

    کلیشه‌ای ننوسیم (۱) سلامی دوباره❤️ از اسم موضوع امروز منظورم رو کاملاً می‌فهمید. امروزه خیلی از نوجوان‌ها علاقه به نوشتن دارند و چون اکثرا به دنبال راحت نوشتن هستند و دوست دارند با مسائل خلاف قوانین ارشاد بنویسند به اینستاگرام روی میارند. چند وقته دارم دنبال نویسنده‌های با استعداد توی فضای خارج...
  94. HADIS.HPF

    اختصاصی ایده یاب با Hadis

    ژانر فانتزی: اسمش روشه، فانتزی! نمی‌‌دونم از کی و کجا تو ذهن نویسنده‌ها شکل گرفت اما باعث شد نویسنده‌های معروفی مثل: جی.کی رولینگ، جی آر آر تالکین پدیدار بشند. تو ژانر فانتزی باز محدودیتی نیست، شما به عنوان نویسنده می‌تونید تفکرات و آرزوهای خودتون رو روی برگه بیارید. دنیاهای عجیب و غریب بسازید...
  95. HADIS.HPF

    اختصاصی ایده یاب با Hadis

    ژانر طنز (۳) خب میریم برای ادامه راه حل نوشتن طنز خوب😎 ۹- نقش‌های سنتی و همیشگی رو عوض کنید خب همه‌ی ما از غافلگیر شدن خوشمون میاد و گاهی برامون خنده دار هم هست پس یه لطفی در حق خودت به عنوان نویسنده و خواننده بکن خاص باش تا اسمت رو همه بشناسن! نویسنده می‌تونه باید عوض کردن چیزهای تکراری رمان...
  96. HADIS.HPF

    اختصاصی دفتر تمرین نویسندگی| marym

    به نام خدا نویسنده‌ی محترم @marym در این تاپیک، تمرینات محول شده از سمت کارگاه آموزش رمان نویسی را قرار دهید. امید است که روند کار مورد رضایت شما قرار گیرد. مدرس دوره: @Azaliya از ارسالِ پست اسپم خودداری نمایید. با تشکر |مدیریت بخش کتاب|
  97. HADIS.HPF

    اختصاصی دفتر تمرین نویسندگی| مینرا

    به نام خدا نویسنده‌ی محترم @مینِرا در این تاپیک، تمرینات محول شده از سمت کارگاه آموزش رمان نویسی را قرار دهید. امید است که روند کار مورد رضایت شما قرار گیرد. مدرس دوره: @Azaliya از ارسالِ پست اسپم خودداری نمایید. با تشکر |مدیریت بخش کتاب|
  98. HADIS.HPF

    اختصاصی دفتر تمرین نویسندگی| tiam

    به نام خدا نویسنده‌ی محترم @Tiam.R در این تاپیک، تمرینات محول شده از سمت کارگاه آموزش رمان نویسی را قرار دهید. امید است که روند کار مورد رضایت شما قرار گیرد. مدرس دوره: @Azaliya از ارسالِ پست اسپم خودداری نمایید. با تشکر |مدیریت بخش کتاب|
  99. HADIS.HPF

    اختصاصی دفتر تمرین نویسندگی | malihe

    به نام خدا نویسنده‌ی محترم @malihe در این تاپیک، تمرینات محول شده از سمت کارگاه آموزش رمان نویسی را قرار دهید. امید است که روند کار مورد رضایت شما قرار گیرد. مدرس دوره: @Azaliya از ارسالِ پست اسپم خودداری نمایید. با تشکر |مدیریت بخش کتاب|
  100. HADIS.HPF

    اختصاصی دفتر تمرین نویسندگی| blue lady

    به نام خدا نویسنده‌ی محترم @blue lady در این تاپیک، تمرینات محول شده از سمت کارگاه آموزش رمان نویسی را قرار دهید. امید است که روند کار مورد رضایت شما قرار گیرد. مدرس دوره: @Azaliya از ارسالِ پست اسپم خودداری نمایید. با تشکر |مدیریت بخش کتاب|
  101. HADIS.HPF

    اختصاصی دفتر تمرین نویسندگی | arezoo

    به نام خدا نویسنده‌ی محترم @arezoo در این تاپیک، تمرینات محول شده از سمت کارگاه آموزش رمان نویسی را قرار دهید. امید است که روند کار مورد رضایت شما قرار گیرد. مدرس دوره: @Azaliya از ارسالِ پست اسپم خودداری نمایید. با تشکر |مدیریت بخش کتاب|
  102. HADIS.HPF

    اختصاصی دفتر تمرین نویسندگی| ballerina

    به نام خدا نویسنده‌ی محترم @ballerina در این تاپیک، تمرینات محول شده از سمت کارگاه آموزش رمان نویسی را قرار دهید. امید است که روند کار مورد رضایت شما قرار گیرد. مدرس دوره: @Azaliya از ارسالِ پست اسپم خودداری نمایید. با تشکر |مدیریت بخش کتاب|
  103. HADIS.HPF

    اختصاصی دفتر تمرین نویسندگی | سارا مرتضوی

    به نام خدا نویسنده‌ی محترم @سارا مرتضوی در این تاپیک، تمرینات محول شده از سمت کارگاه آموزش رمان نویسی را قرار دهید. امید است که روند کار مورد رضایت شما قرار گیرد. مدرس دوره: @Azaliya از ارسالِ پست اسپم خودداری نمایید. با تشکر |مدیریت بخش کتاب|
  104. HADIS.HPF

    اختصاصی تمرین نویسندگی| سایه مولوی

    به نام خدا نویسنده‌ی محترم @سایه مولوی در این تاپیک، تمرینات محول شده از سمت کارگاه آموزش رمان نویسی را قرار دهید. امید است که روند کار مورد رضایت شما قرار گیرد. مدرس دوره: @Azaliya از ارسالِ پست اسپم خودداری نمایید. با تشکر |مدیریت بخش کتاب|
  105. HADIS.HPF

    اختصاصی دفتر تمرین نویسندگی | emily

    به نام خدا نویسنده‌ی محترم @Emily در این تاپیک، تمرینات محول شده از سمت کارگاه آموزش رمان نویسی را قرار دهید. امید است که روند کار مورد رضایت شما قرار گیرد. مدرس دوره: @Azaliya از ارسالِ پست اسپم خودداری نمایید. با تشکر |مدیریت بخش کتاب|
  106. HADIS.HPF

    اختصاصی دفتر تمرین نویسندگی | حسام.ف

    به نام خدا نویسنده‌ی محترم @حسام.ف در این تاپیک، تمرینات محول شده از سمت کارگاه آموزش رمان نویسی را قرار دهید. امید است که روند کار مورد رضایت شما قرار گیرد. مدرس دوره: @Azaliya از ارسالِ پست اسپم خودداری نمایید. با تشکر |مدیریت بخش کتاب|
  107. HADIS.HPF

    اختصاصی دفتر تمرین نویسندگی| EMMA

    به نام خدا نویسنده‌ی محترم @EMMA. در این تاپیک، تمرینات محول شده از سمت کارگاه آموزش رمان نویسی را قرار دهید. امید است که روند کار مورد رضایت شما قرار گیرد. مدرس دوره: @Azaliya از ارسالِ پست اسپم خودداری نمایید. با تشکر |مدیریت بخش کتاب|
  108. HADIS.HPF

    اختصاصی دفتر تمرین نویسندگی | حدیثه

    به نام خدا نویسنده‌ی محترم @حدیثه🫧 در این تاپیک، تمرینات محول شده از سمت کارگاه آموزش رمان نویسی را قرار دهید. امید است که روند کار مورد رضایت شما قرار گیرد. مدرس دوره: @Azaliya از ارسالِ پست اسپم خودداری نمایید. با تشکر |مدیریت بخش کتاب|
  109. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان رد پای زائر | سارا مرتضوی

    نویسنده‌ی عزیز؛ ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود، خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید: [قوانین جامع تایپ رمان] برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ رمان، به این تاپیک مراجعه کنید: [اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی] برای...
  110. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان تمنای عشق | نویسنده hadis hpf

    آروم در اتاق رو باز کردم. نور ملایمی از لا‌به‌لای پرده‌ی گیپور روی صورت ونوس افتاده بود. موهاش رو بالش پخش شده بودند. نزدیک‌تر رفتم و کنارش نشستم. – بیدار شو دختر جون، نون تازه گرفتم و املت گوجه هم آماده‌اس. پلک‌هاش لرزیدند، با صدای گرفته‌ی خواب‌آلود گفت: – وای چه حس خوبیه یکی صبحونه‌تو آماده...
  111. HADIS.HPF

    چالش [تمرین نویسندگی] 11

    اولین بار که تو ۱۶ سالگی مواد رو مصرف کردم، فقط یه بازی برام بود. یه کنجکاوی بی‌ضرر اما هیجان انگیز! فکر می‌کردم کنترل دستِ منه، اما حالا؟ دیگه نمی‌دونم این سقفه یا زمین!؟ با وعده‌ی رهایی، سرخوشی و شفا وارد زندگی من شد، اما چیزهایی که ازم گرفت، خیلی بیشتر از چیز‌هایی بود که بهم داد. توهم، دروغی...
  112. HADIS.HPF

    اختصاصی ایده یاب با Hadis

    ژانر طنز (۲) خب توی پست قبل از نباید های ژانر طنز گفتم حالا میخوام اطلاعات رو تکمیل کنم. ۱- شخصیت های عادی رو توی شرایط غیر عادی بزارید: شخصیت عادی رمانتون عین همه‌ی آدم ها باید معمولی باشه ولی خب مثلاً تو شرایط خنده دار قرارش بدید. مثلا پسر اقای احمدی دیشب بعد از دیدن خواب ترسناک جای خودشو...
  113. HADIS.HPF

    اختصاصی ایده یاب با Hadis

    ژانر طنز: خب من به شخصه ترجیح میدم فیلم کمدی ببینم تا کتاب طنز بخونم ولی خب سلیقه‌ها متفاوته😅 چارچوب اصلی این ژانر اینه که نویسنده با استفاده از کمدی و خندوندن خواننده مشکلات جامعه رو روی کاغذ میاره. می‌تونه با بزرگنمایی، یا مسخره کردن داستانی این‌کار رو بکنه، یا مثلا با جملات بانمک سعی به...
  114. HADIS.HPF

    اختصاصی ایده یاب با Hadis

    ژانر معمایی: یکی از بهترین ژانر‌های رمان‌نویسی ژانر معمایی هست. ژانری که تا لحظه آخر تو رو سرکار می‌ذاره. خب برای نوشتن این نوع رمان باید یه ایده پر از پیچ و خم داشته باشید. جوری که خواننده برای هر پارت منتظر باشه. شخصیت‌های رمان رو عجیب و غریب انتخاب کنید، سعی کنید مثل بقیه رمان‌ها یک جور...
  115. HADIS.HPF

    اختصاصی ایده یاب با Hadis

    ژانر: تخیلی وقتی از رمان تخیلی صحبت می‌کنیم یعنی داریم وارد یه دنیای عجیب و غریب میشیم پس نباید توقع باور پذیری داشته باشیم. ژانر تخیلی، ژانر جالبیه و نویسنده هیچ محدودیتی نداره و با یک ایده جدید و دقت می‌تونه یه رمان خوب تحویل خواننده بده. اولین کار تا میتونید رمان های تخیلی بخونید تا ذهنتون...
  116. HADIS.HPF

    نظرسنجی نظر سنجی دیالوگ برتر هفته| دوره اول

    با سلام خدمت نویسندگان عزیز و کاربران محترم انجمن کافه نویسندگان نظر سنجی برترین دیالوگ هفته از امروز تا پایان جعمه شب باز است و منتظر رای و بررسی شما هستیم❤️ دیالوگ اول همه‌ی حرف‌ها رو لازم نیست جواب بدی؛ گاهی رد شدن خودش جوابه.» قدم به قدم، با اشک تو چشم و صدایی تو دلش که می‌گه: - ساکت...
  117. HADIS.HPF

    اختصاصی ایده یاب با Hadis

    ژانر عاشقانه (۲): سبک‌های تکراری و راهکارها تو پست‌های قبلی راجع به ژانر عاشقانه صحبت کردم. حالا می‌خوام دو سه تا سبک خیلی تکراری که تو این ژانر زیاد استفاده میشن رو معرفی کنم و خواهش کنم سراغشون نرید: سبک هم‌خونه‌ای: وقتی این اسم رو می‌شنویم، سریع به یاد دختر و پسری می‌افتیم که تو یه خونه با...
  118. HADIS.HPF

    اختصاصی ایده یاب با Hadis

    ژانر ترسناک: وقتی این ژانر رو می‌شنوم، یاد نویسنده‌های بزرگی مثل استیفن کینگ و آر. ال. استاین می‌افتم که الگوی خیلی از نویسنده‌ها هستند. متأسفانه ژانر ترسناک توی رمان‌ها و فیلم‌نامه‌ها کمی تکراری شده؛ خیلی از نویسنده‌ها فقط چند فیلم ترسناک معروف رو انتخاب می‌کنند و ایده‌شون رو روی داستان خودشون...
  119. HADIS.HPF

    اختصاصی ایده یاب با Hadis

    ژانر عاشقانه: از اسمش پیداست؛ این ژانر درباره‌ی عشق دو نفر به همدیگه است. ژانری قشنگ و پرطرفداره، البته عده‌ای هم مخالفش هستند! 😅 قبل از اینکه بخوام درباره‌ی این ژانر و ایده‌هاش صحبت کنم، یه تحقیق کردم و دیدم اکثر مردم عاشقانه رو آبکی می‌دونند، به نظرتون چرا؟ اغلب رمان‌های عاشقانه یه خط داستانی...
  120. HADIS.HPF

    اختصاصی ایده یاب با Hadis

    ژانر اجتماعی: ژانر اجتماعی یکی از گسترده‌ترین ژانرهاست، اما متأسفانه خیلی وقت‌ها قربانی برداشت‌های سطحی شده🥲 بسیاری از نویسنده‌هایی که عاشقانه می‌نویسند، ژانر دوم یا سومشون اجتماعی هست، اما باید بدونیم که دو تا کل‌کل و دعوا یا رفتن به دانشگاه، رمان رو اجتماعی نمی‌کنه! ژانر اجتماعی به دردهای...
  121. HADIS.HPF

    اختصاصی ایده یاب با Hadis

    ژانر جنایی: توی ژانر جنایی خودم همیشه موفق عمل کردم. و ببخشیدا ولی توش ادعا دارم😛 @malihe @Melica دختر‌ها تایید می‌کنند😎 حالا برگردیم به نکات مهم: مهم‌ترین اصل تکراری نبودنه، اگه تو یه رمان قتل اتفاق بیافته دلیل بر این نمیشه رمان جنایی باشه! رمان جنایی می‌تونه راجع به یه قاتل زنجیره ای باشه...
  122. HADIS.HPF

    اختصاصی ایده یاب با Hadis

    با سلام خدمت نویسندگان با استعداد و کاربران محترم انجمن کافه نویسندگان❤️ اولین باری که دست به قلم شدم، ۱۳ سالم بود و عاشق سریال سوپرنچرال بودم، به حدی که وبلاگ طرفداری داشتم و اونجا بود که شروع کردم، داستان خودم رو نوشتن! حتی نمی‌دونستم اسم کاری که می‌کنم فن‌فیکشنه! کم کم تصمیم گرفتم شخصیت‌های...
  123. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان نابود کرد، نابود شد | نویسنده hadis hpf

    همین‌که همگی توی هال برگشتیم، کیارش فیلم رو پخش کرد. نور زرد چراغ سقفی، با سایه‌ی کمرنگ دودی‌رنگ پرده‌ها قاطی شده بود. گرمای پتوها و بوی کره‌ی پاپ‌کورن هنوز توی فضا موج می‌زد. آرین روی همون کاناپه‌ی دونفره خردلی نشست. انگار خودش رو بی‌صدا جا داد. بی‌حرف، دست من رو گرفت و کنار خودش نشوند...
  124. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان نابود کرد، نابود شد | نویسنده hadis hpf

    در حالی که هنوز دست‌هام رو رها نکرده بود، با صدایی کمی پایین‌تر از همیشه گفت: - چرا همیشه همین‌جوری فرار می‌کنی؟ هنوز فاصله‌‌ام باهاش کم بود. حتی نفس‌هام به‌زور رد می‌شدند. - فرار نمی‌کنم. فقط بلد نیستم نقش بازی کنم. لبخند تلخی زد و سرش رو به نشونه‌ی تأیید تکون داد. - اگه بلد بودی، شاید الان...
  125. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان نابود کرد، نابود شد | نویسنده hadis hpf

    صدای خنده‌ توی سکوت آشپزخونه می‌پیچید. برای فرار از جمع شستن ظرف‌ها رو بهونه کردم و توی ماشین ظرف‌شویی نذاشتم. بشقاب‌ها یکی‌یکی زیر کف و آب ناپدید می‌شدند‌ و من فقط داشتم دنبال یه بهونه می‌گشتم برای نفس کشیدن و برای تنها بودن! شادی با یک ذوق کودکانه از فیلم ترسناک تعریف می‌کرد. آوین هم وسط...
  126. HADIS.HPF

    همگانی پاتوق سریالی: تاپیک آزاد سریال سوئول نانوشته ما

    اره ماهی ۴۵ تومن زیر نویس چسبیده همین پرومویز بزنی میاره
  127. HADIS.HPF

    در حال تایپ داستانک شمارش معکوس | Azaliya

    نویسنده‌ی عزیز؛ ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار داستان خود، خواهشمندیم قبل از تایپ داستان، قوانین تایپ داستان کوتاه را مطالعه فرمایید: [قوانین جامع تایپ داستان] برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ داستان، به این تاپیک مراجعه کنید: [اتاق پرسش و پاسخ...
  128. HADIS.HPF

    اطلاعیه ✅درخواست تایید رمان✅

    با درخواست شما موافقت شد ناظر ارشد شما: @HADIS.HPF با ناظر مربوطه گفتگویی ایجاد کنید و مشخصات رمان اعم از عنوان، ژانر،خلاصه، مقدمه و سه پارت اول و پیرنگ ارسال کنید
  129. HADIS.HPF

    همگانی پاتوق سریالی: تاپیک آزاد سریال سوئول نانوشته ما

    از پرومویز سریال های کره ای میشه دانلود کرد
  130. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان هرشب، بی نام | گروه اول مسابقه

    برای آرام کردن اعصابم، اسکواش بهترین انتخاب بود. کفش‌های مخصوصم را پوشیدم و وارد زمین شدم. بوی لاستیک و چرمِ کهنه‌ی راکت، همراه با سرمای مطبوع هوای سالن، برای چند لحظه ذهنم را از هر چیزی خالی کرد. امیرسام، مربی پرانرژیم، از آن طرف زمین دستی برایم تکان داد و گفت: - امروز قیافه‌ت یه‌جور خاصیه…...
  131. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان هرشب، بی نام | گروه اول مسابقه

    مادرم ناهار را روی میز چیده بود. زرشک‌ها زینت قشنگی به برنج‌های زعفرانی مادر داده بود. کمی ماست و خیار برای خودم و پدرم در کاسه ریختم. مادرم هیچ‌وقت ماست یا ترشی کنار غذا نمی‌خورد؛ انگار همیشه عجله داشت غذا خوردن تمام شود، یا شاید هم طعم‌ها برایش مهم نبودند. در تمام طول غذا خوردن، نه مادرم چیزی...
  132. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان هرشب، بی نام | گروه اول مسابقه

    آرام از کنار مادرم گذشتم. او حتی نگاهم نکرد. نگاهش روی نقطه‌ای ثابت مانده بود، انگار هنوز منتظر بود تا صدای باز شدن در بیاید و دختری شش‌ساله با موهای بافته‌شده و پیراهن گل‌گلی لیمویی، از پله‌ها پایین بدود و با ذوق در مورد زرشک پلویش نظر بدهد و منتظر دسر بعد از ناهار باشد. درِ اتاق هلیا را باز...
  133. HADIS.HPF

    دفترکار دفتر کار ناظر ارشد Hadis hpf

    نام اثر: عجایب خلقت و شگفتی وحشت نویسنده : @ashkan _dhqany22 وضعیت: تایید شد✅ https://forum.cafewriters.xyz/threads/41405/unread
  134. HADIS.HPF

    دفترکار دفتر کار ناظر ارشد | Melica

    بسمه تعالی «دفتر کار ناظر ارشد @Melica » ناظر ارشد @Melica در این تاپیک رمان‌هایی که توسط او بررسی شده است را اعلام می‌کند. ضمن تشکر از حضور شما، تقاضا داریم نهایت همکاری را با ناظر به عمل بیاورید. با تشکر | مدیریت تالار رمان |
  135. HADIS.HPF

    در حال ترجمه Deep quotes

    Fatigue is like a woman who has returned from the dream of love Sometimes I feel like loneliness is just another name for me A woman who, in the silence of the night sips coffee with herself and writes poetry for a window no one has passed through in years I’m tired of calendars that repeat each...
  136. HADIS.HPF

    نقد کاربر دلنوشته یادت باشد | هورزاد اسکندری

    سلام عریز دلم من زیاد اهل دلنوشته خوندن نیستم و هر وقت که اثر زیبایی مثل دلنوشته شما بهم معرفی میشه، براش وقت میذارم. نمی‌دونم چجوری امکان داشت افکارت و چیزهایی که روی کاغذ نوشتی انقدر با حال روحی این روزهای من یکی باشه! انگار خودم نوشته بودم، یا ازت خواسته بودم برای من بنویسی🥺 غمگین بود و بغض...
  137. HADIS.HPF

    در حال ترجمه Deep quotes

    I gave too much of myself to people Handfuls of the electric energy in my heart, I offered freely hoping it would stir the dimmed chandeliers buried in their cores, let them flicker .back into motion I gathered armfuls of my truest smiles, offering them to lips that hadn’t known the geography...
  138. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان عجایب خلقت و شگفتی وحشت| اشکان دهقانی

    نویسنده‌ی عزیز؛ ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود، خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید: [قوانین جامع تایپ رمان] برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ رمان، به این تاپیک مراجعه کنید: [اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی] برای...
  139. HADIS.HPF

    مسابقه مسابقه‌ی دیالوگ برتر هفته | سری اول

    با سلام خدمت نویسندگان عزیز و کاربران گرامی انجمن کافه نویسندگان ضمن عرض خسته نباشید و تشکر از قلم و استعداد نویسنده‌های عزیز انجمن❤️ مفتخرم که اعلام کنم سری اول «مسابقه دیالوگ برتر هفته» از امروز آغاز می‌شود. 📌 در این مسابقه، از تمامی نویسندگان گرامی دعوت می‌شود تا یکی از دیالوگ‌های برتر یا...
  140. HADIS.HPF

    دفترکار دفتر کار ناظر ارشد Hadis hpf

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/41389/ نام اثر: خون درنا سرخ نیست نوبسنده: @دلبر که جان فرسود از او وضعیت: تایید شد✅ ایده جالب + قلم زیبا
  141. HADIS.HPF

    عالی رمان خون درنا سرخ نیست | جانان.م

    نویسنده‌ی عزیز؛ ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود، خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید: [قوانین جامع تایپ رمان] برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ رمان، به این تاپیک مراجعه کنید: [اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی] برای...
  142. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان تمنای عشق | نویسنده hadis hpf

    توی راه برگشت به ویلا، نسیم ملایمی از سمت بازارچه‌ی محلی می‌اومد. یه بوی آشنا توی هوا پیچید، بوی بربری تازه. چند قدم جلوتر، پیرمرد نانوا کنار تنور سفالی، بربری‌های داغ‌ رو یکی‌یکی از تنور بیرون می‌کشید و توی سینی مسی می‌چید. بخار بربری‌‌ها با بوی تند کنجد و بوی خاک خیس خورده قاطی شده بود...
  143. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان تمنای عشق | نویسنده hadis hpf

    آسمون هنوز کامل روشن نشده بود. ل*ب ساحل نسیم خنکی می‌وزید و صدای موج‌ها یه جور بی‌دغدغه با صدای جسی که پاهاش رو روی ماسه‌ها می‌کوبید، قاطی شده بود. کفش‌هام رو تو دستم گرفته بودم و با گام‌های آروم پشت سر جسی راه می‌رفتم. هوا بوی خنکیِ دریا و کمی دلتنگی می‌داد. دیشب تا نزدیک سحر خوابم نبرد. هنوز...
  144. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان تمنای عشق | نویسنده hadis hpf

    از نیمه‌شب کمی گذشته بود. صدای تنفس آروم ونوس توی تاریکی پخش شده بود. پتو رو تا زیر چونه‌اش کشیده بود و ل*ب‌هاش نیمه‌لبخند داشت. انگار هنوز توی خواب، صدای عماد توی گوشش زنگ می‌زد. من اما خیره‌ی سقف بودم، دل‌آشوب و با چشم‌های پر از اشک!‌‌ موبایلم توی دستم لرزید، ساعت نزدیک دو بود. به تماس عرفان و...
  145. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان نابود کرد، نابود شد | نویسنده hadis hpf

    در قبل از اینکه کامل باز بشه، نگاهم با نگاهش قفل شد. تعجب نکرد، عصبی هم نبود، بیشتر یه جور درماندگی توی چشم‌هاش بود. گوشی هنوز توی دستش بود، اما تماس قطع شده بود. – فالگوش بودی؟ از لحنش نیش نریخت، اما چیزی توی صداش بهم زخم زد. انگار با صدای خونسردش بیشتر سوختم. – نمی‌خواستم… فقط اومدم ببینم...
  146. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان نابود کرد، نابود شد | نویسنده hadis hpf

    شب با نسیمی نرم، بوی دود زغال و عطر گوشت مزه‌دار شده قاطی شده بود. خنده‌ی شادی و صدای لیوان‌ها که به هم می‌خورد، فضای حیاط ویلای رامتین رو پر کرده بود بوی دود و گوشت کباب‌زده، زیر دماغم می‌چرخید. آوین یه جور خاصی لبخند می‌زد، آروم، از اون مدل‌هایی که حس می‌کردی یه چیزی رو تو دلش نگه می‌داشت. –...
  147. HADIS.HPF

    نقد و بررسی نقد کاربر ترجمه آپارتمان کناری به ترجمه دیوا لیان

    سلام بر مترجم خوشگل ما🩷 خسته نباشی عزیزم بابت ترجمه روان و جذابت به خوبی اصطلاحات انگلیسی ترجمه شده بود و متن گیر و گور نداشت یا جوری نبود که ما متوجه نشیم. تنها ایرادی که چند بار به چشمم خورد این بود که چند جا غلط املایی دیدم و احتمالا مثلا دستت به کیبورد خورده😅 و دوم اینه فونت رمان رو عوض کنی...
  148. HADIS.HPF

    اطلاعیه ✅درخواست تایید رمان✅

    با درخواست شما موافقت شد ناظر ارشد شما @malihe با ناظر مربوطه و @HADIS.HPF گفتگویی ایجاد کنید و مشخصات رمان اعم از عنوان، ژانر،خلاصه، مقدمه و سه پارت اول و پیرنگ ارسال کنید
  149. HADIS.HPF

    اطلاعیه ✅درخواست تایید رمان✅

    با درخواست شما موافقت شد ناظر ارشد شما: @دیـوا با ناظر مربوطه و @HADIS.HPF گفتگویی ایجاد کنید و مشخصات رمان اعم از عنوان، ژانر،خلاصه، مقدمه و سه پارت اول و پیرنگ ارسال کنید
عقب
بالا پایین