-
-
ZZeinabHdm به موضوع اختصاصی پرسش و پاسخِ کارگاه گويندگي پاسخ داده‌است.سلام عزیزم من توی گفت و گوی تبلیغاتی با خبری مشکل دارم، چطور باید یک متن رو خبری و تبلیغاتی بگیم؟
-
ZZeinabHdm به موضوع نقد و بررسی نقد اولیه رمان کالویت | منتقد: Zeinab پاسخ داده‌است.متن، احساس عاشقانه بین اهورا و مهتاب، توصیفات و... همگی خوب بودند؛ نمیگم قلم شما قوی نیست، اتفاقا بلدید کلمات را در جای مناسب به کار...
-
ZZeinabHdm به موضوع نقد و بررسی نقد اولیه رمان کالویت | منتقد: Zeinab پاسخ داده‌است.سلام و وقت به خیر خدمت شما نویسنده گرامی در مورد شخصیت پردازی: - ببینید شخصیت پردازی فقط در پرداختن توصیفات ظاهری نیست، کاراکتر وقتی به...
-
ZZeinabHdm به یاسمن بهادری نوشته در موضوع در حال تایپ رمان آپارتمان 52 | گروه چهارم مسابقه با
Like واکنش نشان داد.
در دل آن فاصله‌ی چند قدمی هیچ‌کس جلو نیامد اما چیزی میانشان حرکت کرد که نه جسم بود و نه صدا، بلکه حسِ تحمل‌شدن بدون نیاز به توضیح دادن... -
ZZeinabHdm به حسام.ف نوشته در موضوع در حال تایپ رمان آپارتمان 52 | گروه چهارم مسابقه با Like واکنش نشان داد.
صدایی نیامد اما هیچ‌چیز ساکت نبود. در آن فاصله‌ی باقی‌مانده، در همان سکوتی که مایکل برایش جا باز کرده بود لحظه‌ای شکل گرفت که واژه‌ای...
-
ZZeinabHdm به یاسمن بهادری نوشته در موضوع در حال تایپ رمان آپارتمان 52 | گروه چهارم مسابقه با Like واکنش نشان داد.
هردو روبهروی یک‌دیگر ایستاده بودند؛ مایکل در آستانه‌ی در، الیسا در قاب در و هوا بی‌جهت میانشان پرسه می‌زد، انگار دنبال واژه‌ای می‌گشت...
-
ZZeinabHdm به یاسمن بهادری نوشته در موضوع در حال تایپ رمان آپارتمان 52 | گروه چهارم مسابقه با Like واکنش نشان داد.
صدای قفل، آهسته اما واقعی در ساختمان پیچید. نه بلند و نه ناهنجار، فقط کافی بود تا هوا بفهمد یکی از دیوارها دیگر دیوار نیست. مایکل چند...
-
ZZeinabHdm به حسام.ف نوشته در موضوع در حال تایپ رمان آپارتمان 52 | گروه چهارم مسابقه با Like واکنش نشان داد.
انگار هوا شکل عوض کرده بود؛ نه خنک، نه گرم بلکه آن‌قدر معلق که تنفس در آن شبیه گفت‌وگویی بی‌زبان شده بود. مایکل کنار پنجره ایستاده بود،...
-
ZZeinabHdm به حسام.ف نوشته در موضوع در حال تایپ رمان آپارتمان 52 | گروه چهارم مسابقه با Like واکنش نشان داد.
ظهر از شیشه فاصله گرفته بود، نه به‌خاطر تاریکی بلکه انگار خودش هم می‌خواست اجازه بدهد تا نورِ تازه‌ای از دل آدم‌ها بدرخشد. مایکل پشت...
-
ZZeinabHdm به یاسمن بهادری نوشته در موضوع در حال تایپ رمان آپارتمان 52 | گروه چهارم مسابقه با Like واکنش نشان داد.
ظهر، اندک‌اندک خودش را از خطوط دیوارها عقب می‌کشید؛ مثل کسی که فهمیده باشد گفت‌وگوی تازه‌ای قرار است آغاز شود و دیگر جای تماشای خاموشی...
-
ZZeinabHdm به حسام.ف نوشته در موضوع در حال تایپ رمان آپارتمان 52 | گروه چهارم مسابقه با Like واکنش نشان داد.
نیم‌روز روی دیوارهای خسته‌ی ساختمان سایه انداخته و هیچ‌کس در راهرو نبود، صدای پله‌ها که صبح با بی‌اعتنایی کوبیده میشد حالا ناپدید شده...
-
ZZeinabHdm به یاسمن بهادری نوشته در موضوع در حال تایپ رمان آپارتمان 52 | گروه چهارم مسابقه با Like واکنش نشان داد.
ظهر در امتداد دیوارها نه با هیاهو بلکه با خستگی خاموش نور کش آمد. مایکل هنوز پشت پنجره نشسته بود؛ نه بی‌قرار و نه آسوده، فقط با نگاهی که...
-
ZZeinabHdm به حسام.ف نوشته در موضوع در حال تایپ رمان آپارتمان 52 | گروه چهارم مسابقه با Like واکنش نشان داد.
آن روز، دیگر فقط برگه‌ها حرف نمی‌زدند بلکه نگاه‌ها، حرکت‌ها و سکوت‌ها همه به زبان تبدیل شده بودند. زبانی تازه! نه رسمی، نه آموزنده، فقط...
-
ZZeinabHdm به یاسمن بهادری نوشته در موضوع در حال تایپ رمان آپارتمان 52 | گروه چهارم مسابقه با Like واکنش نشان داد.
وقت از ظهر گذشته بود اما حسش مثل صبحی خسته بود که هنوز بیدار نشده. دو پنجره، روبهروی هم با دو برگه که روی شیشه خشک شده بودند. واژه‌هایی...
-
ZZeinabHdm به حسام.ف نوشته در موضوع در حال تایپ رمان آپارتمان 52 | گروه چهارم مسابقه با Like واکنش نشان داد.
او برگه را به‌آرامی بلند کرد و به سمت شیشه برد. با دقت صافش کرد تا الیسا بتواند نوشته را بخواند؛ لحظه‌ای صبر کرد، چشم‌هایش که منتظر هیچ...
-
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
بازدیدهای نمایه
160
آخرین بازدیدکنندگان
- 160 بازدیدهای نمایه
