در حال تایپ دلنوشته نیم جنوب | یمنا

به نام خدا

نام دلنوشته: نیم‌ جنوب
نویسنده: یمنا
ژانر: تراژدی، اجتماعی


مقدمه:
منتقدی می‌گفت: نوشتن نوعی شکستن حرف‌های مانده است، حرف‌هایی که در چشم‌ها به دام افتاده ولی مثل یک چای سرد، بیات شده. من هم الآن دقیقا در همان نقطه‌ام؛ آنقدر منتظر مانده‌ام که امیدم بیات شده و از دهان افتاده!
 
آخرین ویرایش:
•○°●‌| به نام خالق واژگان ‌|●°○•°

do.php


نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!

‌‌


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.
‌‌

قوانین تایپ دلنوشته


شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.



درخواست جلد برای آثار

‌‌
پس از گذشت حداقل 15 پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.


درخواست نقد دلنوشته

‌‌
پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.



درخواست تگ برای دلنوشته


همچنین پس از ارسال 20 پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود..


اعلام اتمام آثار ادبی

‌‌
اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود..



درخواست انتقال به متروکه

‌‌‌

● قلمتان سبز و ماندگار●○

«مدیریت تالار ادبیات»
‌‌‌‌‌

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

یمنایمنا عضو تأیید شده است.

مدیر تالار گالری زندگی
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
نوشته‌ها
نوشته‌ها
2,068
پسندها
پسندها
4,454
امتیازها
امتیازها
328
سکه
1,452
یک چیزی بگویم!
روزگار شبیه گذشته‌ی درختی صد ساله است! تو نمی‌دانی چه شده و چه گذشته. فقط می‌توانی راجع به آن بشنوی؛
اغراق هایی که می‌کنند،
سختی‌هایی که درباره‌اش می‌گویند،
نشده‌ها و ای کاش‌ها را افسوس گویی،
آثار غم را روی زبریِ تنه‌اش حس کنی،
سبز ماندنش را که نشانه‌ی حضور خوشی‌هایی در حیاتش بوده را ببینی.
اما باور نکنی!
اینطوری نیست؟
جوری می‌شود که حتی نمی‌دانی می‌توانی به این حرف‌ها اعتماد کنی، یا نه!
برای همین از تو می‌خواهم برای خودت زندگی بسازی؛ دور از حاشیه، دور از فکر. چون که این حرف‌ها فقط ذهنت را پُر می‌کند و نفسِ اُمیدت را می‌گیرد، پناهی برای چشمان پُر از ندانستن‌ و خستگی‌ات نمی‌شوند!
 
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
عقب
بالا پایین