به نام خدا
نام دلنوشته: نیم جنوب
نویسنده: یمنا
ژانر: اجتماعی
مقدمه:
یک چیزی بگویم!
روزگار شبیه گذشتهی درختی صد ساله است! تو نمیدانی چه شده و چه گذشته. فقط میتوانی راجع به آن بشنوی؛
اغراق هایی که میکنند،
سختیهایی که دربارهاش میگویند،
نشدهها و ای کاشها را افسوس گویی،
آثار غم را روی زبریِ تنهاش حس کنی،
سبز ماندنش را که نشانهی حضور خوشیهایی در حیاتش بوده را ببینی.
اما باور نکنی!
یعنی، چه طوری بگویم؟!
طوری میشود که حتی نمیدانی میتوانی به این حرفها اعتماد کنی، یا نه!
برای همین از تو میخواهم برای خودت خاطره بسازی؛ دور از حاشیه، دور از فکر. چون که این حرفها فقط ذهنت را پُر میکند و نفسِ اُمیدت را میگیرد، پناهی برایت نمیشوند!
نام دلنوشته: نیم جنوب
نویسنده: یمنا
ژانر: اجتماعی
مقدمه:
یک چیزی بگویم!
روزگار شبیه گذشتهی درختی صد ساله است! تو نمیدانی چه شده و چه گذشته. فقط میتوانی راجع به آن بشنوی؛
اغراق هایی که میکنند،
سختیهایی که دربارهاش میگویند،
نشدهها و ای کاشها را افسوس گویی،
آثار غم را روی زبریِ تنهاش حس کنی،
سبز ماندنش را که نشانهی حضور خوشیهایی در حیاتش بوده را ببینی.
اما باور نکنی!
یعنی، چه طوری بگویم؟!
طوری میشود که حتی نمیدانی میتوانی به این حرفها اعتماد کنی، یا نه!
برای همین از تو میخواهم برای خودت خاطره بسازی؛ دور از حاشیه، دور از فکر. چون که این حرفها فقط ذهنت را پُر میکند و نفسِ اُمیدت را میگیرد، پناهی برایت نمیشوند!
آخرین ویرایش: