مشاوره مشاوره‌ی ارتقای قلم

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع مینِرا
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
مقدمه:
قلبی شکسته، پر از خشم و درد
دختری با گیسوانی چو شبگرد
او،اربابِ غرور و سکوت
من،طوفانی از ناز و هبوط
نقشه کشیدم، برای انتقام
با لبخندی، پنهان پشت کلام
اما در بازیِ چشمانِ تو
دل من باخت، شد اسیرِ تو
این داستانِ ماست، شعله و دود
جنگی میانِ دلبری و غرور
 
نام اثر:ببعی ارباب
نام نویسنده:حورا
ژانر:طنزعاشقانه معمایی
خلاصه: پناه دختری موفرفری،باهوش‌وزیبا که‌ شیطونی‌هاش،ارباب مغرور و بی‌رحم و معذب و آسی کرده بدون اینکه بدونه قضیه از چه قراره که به اون روستا رفتن،ارباب هم که می‌دونه چی در انتظار دختر خانوم ما هست بهش هیچی نمی‌گه،اما این تصمیم پناه بود و حقیقت تلخ گذشته که شعله انتقام برافروخت و تمامی داستان را دگرگون کرد...
 
خب عزیزم ببین این ایده شما کلیشه ای هست یعنی ما رمانی با این ایده جدا نمیتونیم قبول کنیم
چون کلیشه تا یه حدی پذیرا هستیم و ده ها رمان بیشتر با همین ایده همین اتفاقات وجود داره
و به نظرم ایده رمانتون تغیر بدید
میتونید کافه نویسندگان دیگه در ژانر معمایی و عاشقانه طنز بگین ولی با ایده متفاوت تر و جدید
 
خب عزیزم ببین این ایده شما کلیشه ای هست یعنی ما رمانی با این ایده جدا نمیتونیم قبول کنیم
چون کلیشه تا یه حدی پذیرا هستیم و ده ها رمان بیشتر با همین ایده همین اتفاقات وجود داره
و به نظرم ایده رمانتون تغیر بدید
میتونید کافه نویسندگان دیگه در ژانر معمایی و عاشقانه طنز بگین ولی با ایده متفاوت تر و جدید
سلام وقتتون بخیر
باشه تغییر میدم
 
میتونید همینجا وقتی ایده تغیر دادید بگین
همین داستان و یکم تغییرمیدم پناه که بعد از کنکوربخاطر مشکلات و سرکوفت دیگران مجبور به فرار میشه ازون روستا اما چون ارباب عاشقشه دنبالشه اما به این زودیا پیداش نمیکنه پناه هم میره زندگی خودشو میسازه و سر کار میره و دوباره درس میخونه چند بار میخاد خود کشی کنه اما متوجه میشه فایده نداره بعد ازین ترجیح میده همون پناه شر و شیطون بشه با دوستای جدید و زندگی جدید بعدش بخاطر باشگاه و دفاع شخصی که یاد میگیره و خیلی پیشرفت میکنه. یه مرد که کارای پناه و کتک کاری‌اش و جربزشو میبینه به اون پیشنهاد کار میده اونم بادیگاردی ،اما بعد ها متوجه میشهکه این آقا یه خلافکار خیلی بزرگه و دشمن سر سخت خانواده ارباب یزدان فتحی پناه که متوجه میشه میخاد استعفا بده اما چون این خلافکاران حقایق زندگی مادرشو میگن این هم برای اونا با رضایت قلبی کار میکنه اما بعد ها رئیس باند خلافکار عاشق پناه میشه و متوجه سرطانش میشه میخواد پناه و ازین مخمصه نجات بده چون می‌دونه خیلی دوام نمیاره و گیر میوفته پناه بعد ریختن پلیس توی پناهگاه فرار میکنه و تصادف میکنه و توی بیمارستان رفیق یزدان بستری میشه وقتی بعد دو هفته از کما در میاد هیچی یادش نمیاد و یزدان وقتی مادر پناه که بخشیده شده و میاره بیمارستان رفیقش بستری کنه پناه و میبینه اما پناه نمیشناسه بعد ها اتفاقاتی میوفته که اوضاع درست میشه
 
همین داستان و یکم تغییرمیدم پناه که بعد از کنکوربخاطر مشکلات و سرکوفت دیگران مجبور به فرار میشه ازون روستا اما چون ارباب عاشقشه دنبالشه اما به این زودیا پیداش نمیکنه پناه هم میره زندگی خودشو میسازه و سر کار میره و دوباره درس میخونه چند بار میخاد خود کشی کنه اما متوجه میشه فایده نداره بعد ازین ترجیح میده همون پناه شر و شیطون بشه با دوستای جدید و زندگی جدید بعدش بخاطر باشگاه و دفاع شخصی که یاد میگیره و خیلی پیشرفت میکنه. یه مرد که کارای پناه و کتک کاری‌اش و جربزشو میبینه به اون پیشنهاد کار میده اونم بادیگاردی ،اما بعد ها متوجه میشهکه این آقا یه خلافکار خیلی بزرگه و دشمن سر سخت خانواده ارباب یزدان فتحی پناه که متوجه میشه میخاد استعفا بده اما چون این خلافکاران حقایق زندگی مادرشو میگن این هم برای اونا با رضایت قلبی کار میکنه اما بعد ها رئیس باند خلافکار عاشق پناه میشه و متوجه سرطانش میشه میخواد پناه و ازین مخمصه نجات بده چون می‌دونه خیلی دوام نمیاره و گیر میوفته پناه بعد ریختن پلیس توی پناهگاه فرار میکنه و تصادف میکنه و توی بیمارستان رفیق یزدان بستری میشه وقتی بعد دو هفته از کما در میاد هیچی یادش نمیاد و یزدان وقتی مادر پناه که بخشیده شده و میاره بیمارستان رفیقش بستری کنه پناه و میبینه اما پناه نمیشناسه بعد ها اتفاقاتی میوفته که اوضاع درست میشه
اصلا ببین این زندگی اربابی تو روستا
ازدواج اجباری
کرکتر دختری با این شخصیت کلیشه هست
 
اصلا ببین این زندگی اربابی تو روستا
ازدواج اجباری
کرکتر دختری با این شخصیت کلیشه هست
خب یعنی میگین کلا زندگی اربابی و اینجور چیزا کلا نباشه؟
 
عزیزم؟
@HOORA8
لطفا تو همه مراحل پاسخگو باشید وگرنه پایان مشاوره میخوره
 
عقب
بالا پایین