میدانی؟!
من عادت کردم.
خیالم تو را میهمان است.
روزمره من از مرور شروع تا انتهای بینهایت ماست.
از پرواز فراز آسمان به الوار های کهنهی غرق در گِل به انتظار بنا شدن.
از درخت های سر به فلک کشیده به پیچ تاب توپ:گلللل
از نگاه ها به انکار ها
از نگرانی ها به بی قراری ها
به دیروز
به امروز
به فردا
من...