نام اثر: کینه
سرشناسه: بیصدا/محمد مهدی گودرزی
موضوع: دلنوشته، یاداشت ها و غیره
ژانر: عاشقانه، تراژدی
تعداد صفحه: به زودی ثبت میشود
سال نشر: یک هزار و چهارصد و چهار.۱۴۰۴
منتشر شده در: کافه نویسندگان، تالار ادبیات_ بخش تایپ دلنوشته
دیباچه:
تو بگو ای دل دیوانهی من
راه کجاست؟
از کجا آمدهام،...
بسمه تعالی
نام اثر: باوان
نام نویسنده: ژینا
ژانر: عاشقانه
مقدمه:
گاهی، در ازدحام روزهایی بینام، دل بیهوا دلتنگ میشود.
برای جایی که نه نشانی دارد، نه تقویم میشناسد. فقط تویی که در آن نفس میکشد.
باوانم…
ای آیهی مهرت بر قلبم نازل شده، برایم پناه باش.
پناهی بیمرز، که با نامت آغاز شد و اگر...
رمان ساقدوش
نویسنده: زینب هادی مقدم
ژانر: تراژدی، پلیسی، عاشقانه
ناظر: @سونی
جلد:
خلاصه:
مرد جوان خانواده با کوهی از مشکلات روبه روست؛ تصمیم میگیرد خود را در کار غرق کند و جوانی را در پشت در جا بگذارد؛ تصمیمی عجیب او را در دنیای جدیدی قرار میدهد و او را با چالش هایی مواجه خواهد کرد و در...
به وقت آذر ماهِ هفتاد و نه، شاید خانم آقای مهری یک چیزی میدانست که با ناخوشی نگاهمان میکرد.
شاید بچههای تابستان ندیدهی کوچهی خانهیتان میدانستند که این شیرینی دل را میزند و در همان روزهای اول پایم زیر دوچرخهی قرمز رنگ محمد، پسرِ حیدر آقا رفت.
در این میان به من بگو، منتظرت بمانم؟ یا تو...
میدانی؟!
من عادت کردم.
خیالم تو را میهمان است.
روزمره من از مرور شروع تا انتهای بینهایت ماست.
از پرواز فراز آسمان به الوار های کهنهی غرق در گِل به انتظار بنا شدن.
از درخت های سر به فلک کشیده به پیچ تاب توپ:گلللل
از نگاه ها به انکار ها
از نگرانی ها به بی قراری ها
به دیروز
به امروز
به فردا
من...
لحظهای که دل باختم، سقوط کردم یا غرق شدم؟
تفاوتی هم نمیکند، هردو در نهایت آدمی را به کام مرگ میکشاند
و عشق هم مرگِ روح و روان است
عشق، نابودگرِ جسم و جان است... .
عاشق چشمانت شده ام شب همه شب
به مستی میبرد فکر آن عشقه ناعاشق من
به فکرت بگو بردارد دست از سر من
دیوانه شدم بس همه شب از سر درد
ینی انقدر بی وفایی عشق من
که دل به دل داده ای جز دل من
پناه میبرم به تو
پناهِ قلب کوچکم
قرارمان نبود گریز
ز کوچههای ناگریز
دهکدهی پلکهای خیس
به نیستی میکشد مرا
پلاک کوچهها که نیست
چگونه میجویی مرا؟
ز تو پیغامی نیست که نیست
هرگز ننالم از رنج و محنت خلق
که هرچه به سرم آمد، از دست خالق بود
هرگز نگویم پیش غیر، شکایت کولی
که هرچه بهتان شنیدم، از دهان اغیار بود
خواستم روزی از تو و خیالت، میان جمعی اجنبی سخن گویم
شهرهی یک شهر بودی؛ چارهام سکوت بود
هرگز خرج نکنم مهر بر مترسکی
که هرچه محبت کردم، حرام مشتی پوشال بود
بسمتعالی
نویسنده عزیز از شما بابت انتقادپذیری و احترام به نظرات دنبالکنندگان رمانتون سپاسگذاریم.
خواهشمندیم پس از ایجاد تاپیک نقد کاربران مروری بر قوانین ساب نقد کاربران داشته باشید؛
?️قوانین ساب نقد کاربران
همچنین در صورت بروز هرگونه پرسش یا سوالی میتوانید در تاپیک زیر مطرح کنید؛
?️تاپیک...
he and his friend
انجمن کافه نویسندکان
انجمن کافه نویسندگان مرجع اصلی تایپ دلنوشته
خط نستعلیق شکسته
خوشنویسی اسلامی
دلنوشته
دلنوشته عاشقانهعاشقانه
کیاناز تربتی نژاد
گروه او و دوستانش
[ساحل]
ساده بودی، ساده اما پیچیده.
حرفهایت کوتاه و خلاصه بود و
صدایت حکایت موج های دریا؛ حرف که میزدی چشمهایم را میبستم و آرامش پشت پلک هایم را میبوسید.
بعضی از نگاه ها
صدایِ قشنگی دارند
بدون کلامی
جویایِ حالت می شوند
بدون کلامی
" دوستت دارم " را می گویند،
بدون کلامی
آرامش و اطمینان را
به قلبت بر می گردانند
بعضی از نگاه ها
صدایِ قشنگی دارند
دُرست مانندِ نگاهِ تو ...
Lidiya
موضوع
دلنوشته
دلنوشته عاشقانهعاشقانه
متن احساسی
متن عاشقانه و احساسی
متون و دلنوشته
من و تو
من و تو میشیم ما