تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,568
15,439
218
میان ستاره‌ای
گر نبود خنگ مطلا لگام

زد بتوان بر قدم خویش گام


ور نبود مشربه از زر ناب

با دو کف دست، توان خورد آب


ور نبود بر سر خوان، آن و این

هم بتوان ساخت به نان جوین


ور نبود جامه اطلس تو را

دلق کهن، ساتر تن بس تو را


شانه عاج ار نبود بهر ریش

شانه توان کرد به انگشت خویش


جمله که بینی، همه دارد عوض

در عوضش، گشته میسر غرض


آنچه ندارد عوض، ای هوشیار

عمر عزیزیست، غنیمت شمار


~~~
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,568
15,439
218
میان ستاره‌ای
همه روز روزه رفتن، همه شب نماز کردن

همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن


ز مدینه تا به مکه، به برهنه پای رفتن

دو ل*ب از برای لبیک، به وظیفه بازکردن


به معابد و مساجد، همه اعتکاف جستن

ز مناهی و ملاهی، همه احتراز کردن


شب جمعه‌ها نخفتن، به خدای راز گفتن

ز وجود بی‌نیازش، طلب نیاز کردن


به خدا قسم که آن را، ثمر آن قدر نباشد

که به روی ناامیدی در بسته بازکردن


~~~
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,568
15,439
218
میان ستاره‌ای
آتش به جانم افکند، شوق لقای دلدار

از دست رفت صبرم، ای ناقه! پای بردار


ای ساربان! خدا را، پیوسته متصل ساز

ایوار را به شبگیر، شبگیر را به ایوار


در کیش عشقبازان، راحت روا نباشد

ای دیده! اشک می‌ریز، ای سینه! باش افگار


هر سنگ و خار این راه، سنجاب دان و قاقم

راه زیارت است این، نه راه گشت بازار


با زائران محرم، شرط است آنکه باشد

غسل زیارت ما، از اشک چشم خونبار


ما عاشقان مستیم، سر را ز پا ندانیم

این نکته‌ها بگیرید، بر مردمان هشیار


در راه عشق اگر سر، بر جای پا نهادیم

بر ما مگیر نکته، ما را ز دست مگذار


در فال ما نیاید جز عاشقی و مس*تی

در کار ما بهائی کرد استخاره صد بار
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,568
15,439
218
میان ستاره‌ای
ساقیا! بده جامی، زان شر*اب روحانی

تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی


بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را

آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی


بی‌وفا نگار من، می‌کند به کار من

خنده‌های زیر ل*ب، عشوه‌های پنهانی


دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم

در قم*ار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟


ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی‌خواهیم

حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی


رسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتن

آستین این ژنده، می‌کند گریبانی


زاهدی به میخانه، سرخ روز می‌دیدم

گفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانی


طره پریشانش دیدم و به دل گفتم

این همه پریشانی بر سر پریشانی


خانه دل ما را از کرم، عمارت کن!

پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی


ما سیه گلیمان را جز بلا نمی‌شاید

بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی


~~~
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,568
15,439
218
میان ستاره‌ای
یک گل ز باغ دوست، کسی بو نمی‌کند

تا هرچه غیر اوست، به یک سو نمی‌کند


روشن نمی‌شود ز رمد، چشم سالکی

تا از غبار میکده، دارو نمی‌کند


گفتم: ز شیخ صومعه، کارم شود درست

گفتند: او به دردکشان خو نمی‌کند


گفتم: روم به میکده، گفتند: پیر ما

خوش می‌کشد پیاله و خوش بو نمی‌کند


رفتم به سوی مدرسه، پیری به طنز گفت:

تب را کسی علاج، به طنزو نمی‌کند


آن را که پیر عشق، به ماهی کند تمام

در صد هزار سال، ارسطو نمی‌کند


کرد اکتفا به دنیی دون خواجه، کاین عروس

هیچ اکتفا، به شوهری او نمی‌کند


آن کو نوید آیه «لا تقنطوا» شنید

گوشی به حرف واعظ پرگو نمی‌کند


زرق و ریاست زهد بهائی، وگرنه او

کاری کند که کافر هندو نمی‌کند


~~~
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,568
15,439
218
میان ستاره‌ای
ای خاک درت سرمه ارباب بصارت

در تأدیت مدح تو خم، پشت عبارت


گرد قدم زائرت، از غایت رفعت

بر فرق فریدون ننشیند ز حقارت


در روضه تو خیل ملایک، ز مهابت

گویند به هم مطلب خود را به اشارت


هر صبح که روح القدس آید به طوافت

در چشمه خورشید کند غسل زیارت


در حشر، به فریاد بهائی برس از لطف

کز عمر، نشد حاصل او غیر خسارت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,568
15,439
218
میان ستاره‌ای
مخمس؛ تا کی به تمنای وصال تو یگانه




تا کی به تمنای وصال تو یگانه

اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه؟

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه


جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه


رفتم به در صومعه عابد و زاهد

دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد

در میکده رهبانم و در صومعه عابد

گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد


یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه


روزی که برفتند حریفان پی هر کار

زاهد سوی مسجد شد و من جانب خم*ار

من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار

حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار


او خانه همی جوید و من صاحب خانه


هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو

هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو

در میکده و دیر که جانانه تویی تو

مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو


مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه


بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید

پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید

عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید

یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید


دیوانه منم من که روم خانه به خانه


عاقل به قوانین خرد راه تو پوید

دیوانه برون از همه آیین تو جوید

تا غنچه بشکفته این باغ که بوید

هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید


بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه


بیچاره بهائی که دلش زار غم توست

هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست

امید وی از عاطفت دم به دم توست

تقصیر خیالی به امید کرم توست


یعنی که گنه را به از این نیست بهانه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,568
15,439
218
میان ستاره‌ای
دل جور تو، ای مهر گسل، می‌خواهد

خود را به غم تو متصل می‌خواهد

می‌خواست دلت که بی‌دل و دین باشم

باز آی، چنان شدم که دل می‌خواهد


~~~
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا