تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

بیوگرافی فردوسی| شاعر برجسته ایرانی

Jul
12,190
58,174
270
سވހیܣ
وضعیت پروفایل
یه متن پاک شده...
1607796258078.png
IMG_۲۰۲۰۱۲۱۲_۲۱۳۶۱۰.jpg

ابوالقاسم فردوسی طوسی (زادهٔ ۳۲۹ هجری قمری – درگذشتهٔ ۴۱۶ هجری قمری)، شاعر حماسه‌سرای ایرانی و سرایندهٔ شاهنامه، حماسهٔ ملی ایران، است. برخی فردوسی را بزرگ‌ترین سرایندهٔ پارسی‌گو دانسته‌اند که از شهرت جهانی برخوردار است. فردوسی را حکیم سخن و حکیم طوس گویند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Jul
12,190
58,174
270
سވހیܣ
وضعیت پروفایل
یه متن پاک شده...
پژوهشگران سرودن شاهنامه را برپایهٔ شاهنامهٔ ابومنصوری از زمان سی سالگی فردوسی می‌دانند. تنها سروده‌ای که روشن شده از اوست، خود شاهنامه است. شاهنامه پرآوازه‌ترین سرودهٔ فردوسی و یکی از بزرگ‌ترین نوشته‌های ادبیات کهن پارسی است. فردوسی شاهنامه را در ۳۸۴ ه‍.ق، سه سال پیش از برتخت‌نشستن محمود، به‌پایان برد و در ۲۵ اسفند ۴۰۰ ه‍.ق برابر با ۸ مارس ۱۰۱۰ م، در هفتاد و یک سالگی، تحریر دوم را به انجام رساند. سروده‌های دیگری نیز به فردوسی منتسب شده‌اند، که بیشترشان بی‌پایه هستند. نامورترین آن‌ها به صورت مثنوی به نام یوسف و زلیخا است. سرودهٔ دیگری که از فردوسی دانسته شده، هجونامه‌ای در نکوهش سلطان محمود غزنوی است. برابر کتابشناسی فردوسی و شاهنامه، گردآوری ایرج افشار، با به‌شمارآوردن سروده‌های منسوب به فردوسی مانند یوسف و زلیخا تا سال ۱۳۸۵، تعداد ۵۹۴۲ اثر گوناگون در این سال‌ها نوشته شده‌است.

فردوسی دهقان و دهقان‌زاده بود. او آغاز زندگی را در روزگار سامانیان و هم‌زمان با جنبش استقلال‌خواهی و هویت‌طلبی در میان ایرانیان سپری کرد. شاهان سامانی با پشتیبانی از زبان فارسی، عصری درخشان را برای پرورش زبان و اندیشهٔ ایرانی آماده ساختند و فردوسی در هنر سخنوری آشکارا وامدار گذشتگان خویش و همهٔ آنانی است که در سده‌های سوم و چهارم هجری، زبان فارسی را به اوج رساندند و او با بهره‌گیری از آن سرمایه، توانست مطالب خود را چنین درخشان بپردازد. در نگاهی کلی دربارهٔ دانش و آموخته‌های فردوسی می‌توان گفت او زبان عربی می‌دانست، اما در نثر و نظم عرب چیرگی نداشت. در «پیشگفتار بایسنقری» نام فردوسی با «حکیم» همراه است، که از دید برخی اشاره به حکمت خسروانی دارد. فردوسی در شاهنامه، فرهنگ ایران پیش از اسلام را با فرهنگ ایران پس از اسلام پیوند داده‌است.
از شاهنامه برمی‌آید که فردوسی از آیین‌های ایران باستان مانند زروانی، مهرپرستی و مزدیسنا اثر پذیرفته، هرچند برخی پژوهشگران سرچشمهٔ این اثرپذیری‌ها را منابع کار فردوسی می‌دانند، که او به آن‌ها بسیار وفادار بوده‌است. همچنین، وی به‌سبب خاستگاه دهقانی، با فرهنگ و آیین‌های باستانی ایران آشنایی داشت و پس از آن نیز بر دامنهٔ این آگاهی‌ها افزود، به‌گونه‌ای‌که این دانسته‌ها، جهان‌بینی شعری او را بنیان ریخت. آنچه که فردوسی به آن می‌پرداخت، جدای از جنبهٔ شعری، دانشورانه نیز بود؛ او افسانه ننوشت. فردوسی خرد را سرچشمه و سرمایهٔ تمام خوبی‌ها می‌داند. او بر این باور است که آدمی با خرد، نیک و بد را از یکدیگر بازمی‌شناسد و از این راه به نیک‌بختی این جهان و رستگاری آن جهان می‌رسد. فردوسی با ریزبینی، منابع خود — که بیشترینِ آن‌ها شاهنامهٔ ابومنصوری بود — را بررسی می‌کرد. او توانست از میان انبوه دانسته‌هایی که در دسترس داشت، مطالبی را گزیده و گردآوری کند که در یاد ایرانیان، ترکان و هندیان زنده بماند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Jul
12,190
58,174
270
سވހیܣ
وضعیت پروفایل
یه متن پاک شده...
زمینهٔ تاریخی
220px-Statue_of_Ferdowsi_in_Tus%2C_Iran_3.jpg

پیکرهٔ فردوسی در آرامگاه فردوسی، طوس


در سده‌های دوم و سوم ه‍جری، افزون بر تودهٔ مردم، بسیاری از کسانِ برجستهٔ خاندان‌های کهن ایرانی برای زنده‌کردن فرهنگِ دیرینِ ایران و فرمانرواییِ مستقلِ ایرانی به‌پا خاستند. از سویی، خدای‌نامه و دیگر کتاب‌های پهلوی به‌دست ابن مُقَفَّع و دیگران و به‌تشویقِ بَرمَکیان و خاندان سَهْل در خلالِ نهضت ترجمه از زبان پهلوی به زبان عربی برگردانده و در درازنای یک سده در گوشه‌وکنار ایران پراکنده شده‌بود. به‌نوشتهٔ مرتضی راوندی، صَفّاریان و یعقوب لِیْث نقشی پررنگ در گسترش ادب پارسی داشتند. با پیدایش دولت سامانی — و به‌ویژه در روزگار فرمانروایی نصر بن احمد که به‌باور ریچارد فِرای دورانِ زرّینِ سامانیان بود— همهٔ این اندیشه‌ها در یک‌جا گرد آمدند و بخارا کانون مردانِ دارای اندیشه، خاندان‌های جِیهانیان، بَلعَمیان و دانشمندانی چون ابوطَیِّب مُصعَبی شد. فرای می‌گوید شمارِ سرایندگانِ این روزگار در تذکره‌هایی مانند یَتیمَةُالدَّهْرِ ثَعالِبی و لُباب‌ُالاَلبابِ محمد عوفی و دیگران تکان‌دهنده است و دانشمندان دینی، شاعران، تاریخ‌دانان و دیگر دانشمندانْ دربار نصر بن احمد را آراسته بودند. در آن هنگام، کتاب‌های فارسی و عربی در پایتخت و دیگر شهرها نوشته می‌شد و کتابخانهٔ بخارا شگفتیِ دانشمندانی چون ابن سینا را برانگیخته‌بود.برابریِ طبقات اجتماعی در جامعهٔ فرارود از پیش از اسلام برخلاف جامعهٔ طبقاتی ایران، زمینه را برای پیدایشِ جامعه‌ای برابرخواه در فرارود آماده کرد؛ و ازهمین‌رو نوزاییِ ایرانی نه در خود ایران، بلکه در آن‌جا آغاز شد. به‌نوشتهٔ فرای، این نوزایی، رُنِسانْسی اسلامی–ایرانی بود که در روزگار سامانی پرورش یافت و جنبهٔ ایرانی‌اش، بیش‌تر از جنبهٔ عربی آن بود. سامانیان با این کار اسلام را به فرهنگی جهانی تبدیل کردند و نشان دادند که اسلام می‌تواند به زبانِ عربی وابسته نباشد. ترجمهٔ نوشته‌های دینی و غیردینی از زبان عربی به فارسیِ دَری در این روزگار انجام می‌گرفت. بلعمی تاریخ طَبَری را از عربی به فارسی برگرداند. کتاب‌هایی دربارهٔ پزشکی و دارو نوشته شد؛ و خوارزمی دانشنامه‌ای گردآورد. در این روزگار، سرایندگان نیز شاید بیشتر جایگاه داشتند. دقیقی به‌فرمان نوح دوم، کار سرایش تاریخ ایران پیش از اسلام را آغاز کرد که با مرگش بی‌سرانجام ماند. کاری که فردوسی به انجام رساند و با این کار، تا اندازه‌ای ادب پارسی میانه را از نابودی رهانید.

در روزگار فردوسی اندکی از شور جنبش شعوبیه کاسته شده‌بود. بااین‌همه، هنوز برخی از ایرانیانِ میهن‌پرست در اندیشهٔ گذشتهٔ نیاکانیِ خویش بودند. راوندی می‌گوید بدین ترتیب، بسیاری از دانشمندان و نویسندگانِ ایرانی برای زنده‌کردنِ تاریخ ایران باستان گام برداشتند. برای این هدف، همهٔ نوشته‌های تاریخی، ادبی و اجتماعی که از دستبردِ یورش اعراب بی‌گزند مانده‌بود، گردآوری و برای نگارش تاریخ‌ها و شاهنامه‌ها آماده شدند. ابُوالْمُؤَیِّد بَلْخی شاهنامه‌ای را به نثر نوشت و مسعودیِ مَرْوَزی به نظم. فردوسی از همان روزگارِ کودکی، بینندهٔ کوشش‌های مردمِ پیرامونش برای پاسداریِ ارزش‌های دیرینه بود و خود نیز در چنان زمانه و زمینه‌ای پابه‌پای بالندگیِ جسمی به فرهیختگی رسید و رهرو سخت‌گام همان راه شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Jul
12,190
58,174
270
سވހیܣ
وضعیت پروفایل
یه متن پاک شده...
زبان و ادب پارسی در روزگار فردوسی

لازار بر این باور است که دوریِ خراسان و فرارود از خلافت بغداد و وجود فرمانروایی‌های ایرانی، — که در عمل مستقل از خلافت بودند — دلیل پیدایش ادب پارسی در خاورِ ایران و محدود بودن بالندگی آن تا اواخر سدهٔ چهارم ه‍.ق به این سرزمین‌ها بود. این فرمانروایان ایرانی و به‌ویژه امیرانِ سامانی در اندیشهٔ گسترش ادب ملی و میهنی بودند، اما نمی‌توان این اندیشه و خواسته را تنها انگیزه یا انگیزهٔ بنیادین دانست، چراکه این خواسته را جنبشِ همگانیِ ریشه‌دار در شرایط اجتماعی به‌وجود آورد. برخلاف ناحیه‌های فارس و جِبال — که نزدیک‌تر به بغداد و بیشتر زیرِ نفوذِ فرهنگ عرب بودند — در خاور ایران، طبقهٔ دهقانان هنوز وجود داشت و دست‌نخورده به‌جامانده‌بود و فرهنگ عرب در زندگی آنان اثری کوچک داشت؛ و گمان می‌رود آنان پیدایش و بالندگیِ شعری را پشتیبانی کردند، که از هر دو ویژگی ترکیب‌های شعر عربی رسمی و آیین‌های ایرانی نگاه‌داری‌شده در سروده‌های مردمی و نیمه‌مردمی بهره داشت. دلیل دیگر این موضوع این بود که هنوز ادبیات پارسی میانه در سدهٔ سوم ه‍جری در فارس کاربرد داشت و موبَدانِ زرتشتی از آن بهره می‌بردند و ازهمین‌رو — برخلاف خاور ایران که زبان دری یکه‌تازی می‌کرد — میدانی برای پیدایش زبانی نوین در غرب ایران نبود. هم‌چنین در شرق کاربرد و شناخت عربی گسترهٔ کمتری داشت و زبان ادبی هم، چنان توانی نداشت که از پیدایش زبان نوین جلوگیری کند. آیین مَزْدَیَسْنا در این ناحیه چندان ریشه نداشت. فرهنگ ایرانی در قالب روایت‌ها و سروده‌های شفاهیِ فراوانی به زبان دری وجود داشت. اما این فرهنگِ نیمه‌مردمی — که در برابر فرهنگ طبقهٔ اشرافِ اثرگرفته از عرب بود — نیاز به آثاری برتر داشت تا در کنار فرهنگِ عرب‌گرا قرار گیرد.

شعر حِماسی در ادب پارسی، در برابر شعر غِنایی جای داشت؛ گونه‌ای از شعر که در شعرِ عرب، ناشناخته و به‌طور کاملْ ایرانی و نشانگر پیوستگی ادبیات پیش و پس از اسلام بود. درون‌مایه‌های پیوندی مانند بینش اخلاقی، پند و اندرز برپایهٔ خرد، ناپایداری این جهانی این پیوستگی را برقرار می‌کرد. اثرگذاری اسلام بر این درون‌مایه‌ها بسیار کم بود و ریشه‌های ایرانی آن‌ها کهن و ژرف بودند. حتی برخی درون‌مایه‌های شعر غنایی چون وصفِ طبیعت ریشه در ادب پیش از اسلام داشتند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Jul
12,190
58,174
270
سވހیܣ
وضعیت پروفایل
یه متن پاک شده...
به‌باور ذَبیح‌ُالله صفا، یکی از ویژگی‌های شعر پارسی در سدهٔ چهارم و نیمهٔ نخست سدهٔ پنجم ه‍.ق، شمار فراوان سرایندگان است. این موضوع هنگامی اهمیت می‌یابد که به محدودبودن گسترهٔ شعر پارسی به شرق ایران در آن روزگار نگریسته شود. زِبَردستی سرایندگان و توانایی آنان در بیان مضمون‌های نو و رسایی سخن آنان از دیگر موارد این دوران است. چرایی این موضوع را باید افزون بر آمادگی محیط، طبیعی بودن زبان برای سرایندگان دانست؛ به‌گونه‌ای‌که شاعران نیاز بسیاری به یادگیری زبان پارسی نداشتند، آن‌چنان‌که سرایندگان سدهٔ ششم هجری در عراق و آذربایجان و دیگر جای‌ها به این فراگیری نیازمند بودند. از ویژگی‌های دیگر این روزگار، فزونی شعر است. شمارِ بیت‌هایی را که برای رودکی آورده‌اند، به گزارشی یک میلیون و سیصدهزار و به گزارشی قابل‌قبول‌تر، یکصدهزار بیت بوده و شاهنامه را هم شصت‌هزار بیت گزارش کرده‌اند. برای دیگر شاعرانِ این دوران نیز چنین بود. از سوی دیگر، علت ازمیان‌رفتن بیشتر سروده‌های این روزگار یکی کهن‌بودن زبان و ترکیب‌های آن و ناآشنابودن آن‌ها برای مردم در دوران‌های پسین، و دیگرْ یورشِ پیاپیِ قوم‌های همسایهٔ خاوری ایران به فرارود و خراسان و نابودی کتاب‌ها و کتابخانه‌های فراوانی در این یورش‌هاست. دیگر ویژگی‌های شعر پارسی در این روزگار، سادگی و روانیِ سخن و اندیشه، دگرگونیِ وزن‌های شعر و تکامل آن‌ها در سنجش با سدهٔ سوم هجری و تازه‌بودن مضمون‌ها و اندیشه‌هاست. بازتاب چگونگیِ زندگیِ سرایندگان و اوضاع اجتماعی و نظامی و سیاسی از دیگر ویژگی‌های شعر این دوران است. چراییِ این بازتاب، واقع‌بینی شاعران و آشنایی آنان با محیط پیرامون و نگرش اندک به نازک‌خیالی و وَهْم — مگر در سروده‌های غنایی و غزل‌گونه — است. زندگی مُرَفَّهِ بیشتر سرایندگان در این روزگار، سبب شده تا در شعرِ این دوران بیشتر از کامرانی و خوشی‌ها و آسایش سخن رود، آن‌چنان‌که خوانندهٔ این سروده‌ها از سرزندگی بیشتر بهره می‌برد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Jul
12,190
58,174
270
سވހیܣ
وضعیت پروفایل
یه متن پاک شده...
داستان‌های زندگی

افسانه‌های فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه پرداخته‌شده که بیشتر از شور و دلبستگیِ مردمِ دوستدارِ فردوسی و خیال‌پردازیِ شاهنامه‌خوانان پدید آمده و اغلب بی‌پایه است و با منابع تاریخی و متنِ شاهنامه نمی‌خواند. از این دست می‌توان داستانِ راه‌یافتنِ نسخهٔ پهلویِ شاهنامه از تیسفون به حجاز و حبشه و هند و سرانجام به ایران آمدنش به‌دست یعقوب لیث، رویارویی فردوسی با سه سرایندهٔ دربار غزنویان (عنصری، فَرُّخی، و عَسجَدی)، داستان فرارش به بغداد، هند، طبرستان، یا قُهِستان پس از نوشتن هَجوْنامه، داستان پیشکش کردنِ شاهنامه به سلطان محمود به‌سبب نیازمندی و تنگدستیِ وی در فراهم آوردنِ جهیزیه برای دخترش، داستان فرستادنِ پیشکشی که سلطان محمود به فردوسی نوید داده بوده‌است به‌سان پولِ سیمین به‌جای زر به‌پیشنهاد احمد بن حسن مِیْمَندی و بخشیدن آن پاداش به فُقاع‌فروش و حَمّامی به‌دست فردوسی و پشیمانی سلطان محمود و هم‌زمانیِ رسیدن پاداشِ زر با مرگ فردوسی را برشمرد. ازدیگرسوی، خالقی مُطلَق — با اشاره به این‌که دانسته‌ها دربارهٔ زندگی فردوسی پس از سال ۴۰۰ ه‍.ق فراتر از گزارش چهارمقاله نیست — می‌گوید هرچند که برخی گفته‌ها مانند آنچه که نظامیِ عَروضی آورده، جای تردید دارد، اما از سویی دلیل محکمی هم در رد آن‌ها نیست؛ و برخی از آن‌ها با سنجشِ منابعِ دیگر درست انگاشته می‌شوند. مانند داستانِ سفر فردوسی به غَزنه و رویارویی او با محمود در کتاب تاریخ سیستان، یا نمونهٔ دیگر این‌که نظامی گنجوی و عطّار نیز به کشمکش فردوسی با محمود و ناسپاسی محمود در حقِّ فردوسی و حتی فقاع‌نوشیِ فردوسی و بخشیدن پاداش محمود اشاره کرده‌اند. خالقی مطلق برپایهٔ چهارمقاله، فقاع‌نوشی و بخشیدن پاداش، گریختن از غزنه، رفتن به هرات و سفر به طبرستان نزد اسپَهبُد شهریار باوَند را گزارش می‌کند. اما سفر بغداد و رفتن به اصفهان را — که در برخی پیشگفتارهای دست‌نویس‌ها و بخش‌های الحاقی شاهنامه دیده می‌شود — افسانه می‌داند.

افزون بر این‌ها، در «پیشگفتار بایسُنقُری» داستانی از سفرنامهٔ ناصرخسرو آمده‌است که ناصرخسرو در سال ۴۳۷ ه‍.ق در راه سرخس به طوس کاروانسرای بزرگی در روستای چاهه می‌بیند که می‌گویند از پاداشی که محمود برای فردوسی فرستاده بوده‌است، ساخته شده و چون فردوسی در آن هنگام درگذشته بوده، وارثش آن پاداش را نپذیرفته‌است. این داستان در دست‌نویس‌های سفرنامه نیست، اما تقی‌زاده گمان بر درستی آن دارد. نُلدِکه هم در آغاز آن را برساخته می‌دانست ولی سپس‌تر از رأی خویش برگشت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Jul
12,190
58,174
270
سވހیܣ
وضعیت پروفایل
یه متن پاک شده...
در روزگار نو

در سدهٔ بیستم افسانهٔ زندگی فردوسی به کارِ سیاست‌پیشگان هم آمد. رضاشاه، که مرام ملی‌گرایی تبلیغ می‌کرد، شیفتهٔ فردوسی بود. عبدُالْحسین سِپَنتا نیز در زمان رضاشاه فیلمِ فردوسی را به‌سال ۱۳۱۳ ساخت و زندگی فردوسی را از نگاه خود به‌تصویر کشید، که یکی از نخستین نمونه‌های افسانه‌پردازیِ تصویری از زندگی فردوسی به‌شمار می‌رود. پیش از او علی نصر در سال ۱۳۰۰ نمایشنامهٔ فردوسی را تنظیم کرده‌بود. ازدیگرسو، افسانه‌های چپ‌گرایان دربارهٔ فردوسی نیز به کارِ مبارزهٔ سیاسی می‌آمد. ازراهِ‌نمونه، علی حصوری و احمد شاملو فردوسی را سخت نکوهیدند و او را تبلیغاتچیِ سرکوب و محافظه‌کاری در خدمتِ حفظِ نظام طبقاتی دانستند.

افسانه‌پردازی دربارهٔ فردوسی امّا ادامه یافت و خود هنری شد ستوده. در روزگاران بعدی سخنوران و هنرمندان فراوانی، زندگانیِ فردوسی را به‌داستان کشیده‌اند. ازاین‌دست، بهرام بیضایی در فیلمنامهٔ دیباچهٔ نوین شاهنامه (۱۳۶۵) فردوسی را غریبه‌ای خشمگین از زمانه نشان داده که برای زنده‌کردن میراثِ ایرانِ کهن ،دارایی خود را باخته و جز تهمت و دشنامش نداده‌اند. ساتِم اُلُغ‌زاده نیز در رمانِ تاریخی فردوسی (۱۳۶۹) فردوسی را چنان‌که خود دانسته به‌تصویر کشیده‌است.

ازسوی‌دیگر هم پژوهشگران در جستجوی زندگی واقعی فردوسی از میان انبوه داده‌های تاریخی و افسانه‌ای همواره تاحدودی کامیاب بوده‌اند. دانسته‌هایی ازاین‌دست در پی می‌آید:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Jul
12,190
58,174
270
سވހیܣ
وضعیت پروفایل
یه متن پاک شده...
زایش

برپایهٔ دیدگاه بیشترِ پژوهشگرانِ امروزی، فردوسی در سال ۳۲۹ ه‍.ق برابر با ۹۴۰ م، در روستای پاژ در شهرستان طوس در خراسان دیده به جهان گشود. نظامی عروضی (وفات ۵۶۰ ه‍.ق)، نخستین پژوهنده‌ای که دربارهٔ زندگی فردوسی جُستاری نوشته، زایش فردوسی را در روستای «باز» (پاژ) دانسته‌است. منابع تازه‌تر روستاهای «شاداب» و «رَزان» را نیز جایگاه زایش فردوسی دانسته‌اند، اما بیشتر پژوهشگران امروزی این گمانه‌ها را بی‌پایه می‌دانند.

سال زایش فردوسی در ۳۲۹ ه‍.ق از آن‌جا دریافته شده، که وی در سه پاره از سروده‌هایش، به سنِّ خود اشاره کرده‌است. نخست در داستان «جنگ بزرگ کیخسرو» از تهیدستی خود در شصت و پنج سالگی می‌گوید و پس از آن می‌افزاید که در پنجاه و هشت سالگی و زمانی که جوانی را گذرانده‌بود، فریدون دوباره زنده شده و جهان را به‌دست گرفت که منظور وی، به‌تخت‌نشستن محمود است:




بدانگه که بُد سال پنجاه و هشت

— نوان‌تر شدم چون جوانی گذشت —

خروشی شنیدم ز گیتی بلند

— که اندیشه شد تیز و تن بی‌گزند —

که‌ای نامداران و گردن‌کشان

که جُست از فریدونِ فرّخ نشان؟!

فریدونِ بیداردل زنده شد

زمان و زمین پیش او بنده شد



و از آن‌جا که زمان چیرگیِ سلطان محمود غزنوی بر شرق ایران در سال ۳۸۷ ه‍.ق بوده، می‌توان دریافت که سال زایش فردوسی ۳۲۹ ه‍.ق است؛ و هم‌چنین با درنگریستن به این‌که فردوسی در سال ۳۸۷ ه‍.ق، پنجاه و هشت ساله بوده، می‌توان درست بودن این گمان را پذیرفت. بار دوم در داستان «پادشاهی بهرام بهرامیان»، واژهٔ شصت و سه را برای سن خود می‌گوید و این تاریخ را در حدود ۷۳۰ بیت پسین‌تر دوباره می‌آورد و می‌افزاید که در آن هنگام، روز آدینه به هُرمُزْدِ بَهمِن، یعنی روز نخست بهمن، افتاده‌است. بنا بر پژوهش شاپور شهبازی، تنها در سال ۳۷۱ یزدگردی برابر با ۱۰۰۳ م، روز آدینه با روز نخست بهمن برابر افتاده‌است؛ و چنان‌چه ۶۳ سال از آن سال کاسته شود، سال زایش فردوسی ۳۲۹ ه‍.ق به‌دست می‌آید. سومین بار در پایان شاهنامه فردوسی سن خود را هفتاد و یک بیان می‌کند و سال خاتمه شاهنامه را ۴۰۰ ه‍.ق می‌گوید؛ و چنان‌چه ۷۱ از ۴۰۰ کاسته شود، برای بار سوم سال ۳۲۹ آشکار می‌شود.


بااین‌حال، شمار دیگری از فردوسی‌پژوهانْ سال‌های دیگری را برای سال زایش فردوسی آورده‌اند. نلدکه به این نتیجه می‌رسد که او اندکی پس از ۳۲۰ ه‍.ق زاده شده‌است. رُکن‌ُالدّین همایون‌فَرُّخ دیدگاه دیگری دارد و سال ۳۱۳ ه‍.ق را سال زایش فردوسی می‌داند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Jul
12,190
58,174
270
سވހیܣ
وضعیت پروفایل
یه متن پاک شده...
گاه‌شمار زندگی فردوسی

رویدادهای زندگی فردوسی

۳۲۹
زایش

۳۵۹
زایش پسر فردوسی

۳۷۰
آغاز به‌نظم در آوردن متن شاهنامهٔ ابومنصوری پس از مرگ دقیقی و در روزگار نوح دوم پسر منصور

۳۷۷
کشته‌شدن امیرک منصور

۳۸۴
پایان ویرایش نخست شاهنامه سه سال پیش از برتخت‌نشستنِ محمود


۳۸۷
برتخت‌نشستنِ محمود در جایگاه امیر

۳۹۶
درگذشت پسر فردوسی

۴۰۰
پایان ویرایش دوم شاهنامه در هفتاد و یک سالگی فردوسی

۴۰۱
برکناری ابوالعباس اسفراینی از وزارت محمود
وزارت احمد میمندی از سوی محمود

۴۰۴
کشته‌شدن اسفراینی از سوی محمود

پیش از ۴۰۹
سرایش هجونامه

۴۱۲ یا ۴۱۶
برکناری میمندی از وزارت و به‌زندان افتادنش از سوی محمود

۴۱۶
درگذشت​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Jul
12,190
58,174
270
سވހیܣ
وضعیت پروفایل
یه متن پاک شده...
کُنیهٔ وی «ابوالقاسم»، و تخلص و شهرتش «فردوسی» است، هیچ‌گونه آگاهی قطعی از نام و خانواده‌اش در دست نیست. در منابع گوناگون و در دیباچهٔ برخی نسخه‌های دست‌نویس شاهنامه، نام وی منصور، حسن یا احمد آمده و نام پدرش حسن، احمد یا علی و نام پدربزرگش شَرَفشاه یاد شده‌است. از میان این گفته‌های گوناگون، معتبرترین نامِ این شاعرِ ایرانی «ابوالقاسم فردوسی طوسی» است. این‌که چرا شاعر تخلص فردوسی را برای خود گزیده‌است، روشن نیست. شاید این موضوع به دیدار وی با سلطان محمود غزنوی بازگردد. گویا سلطان محمود چنین لقبی به فردوسی داده و منظور وی مردی بوده که از بهشت آمده‌است.

نام او همه جا ابوالقاسم فردوسی شناخته شده‌است. نام کوچک او را در منابع کهن‌تر مانند عَجایِب‌ُالْمَخلوقات و تاریخ گُزیدهٔ حَمدُالله مُستُوفی و «سومین پیشگفتار کهن شاهنامه»، «حسن» نوشته‌اند. منابع دیگر هم‌چون برگردانِ عربی بُنداری اصفهانی، «پیشگفتار دست‌نویس فِلُورانْس» و «پیشگفتار شاهنامهٔ بایسنقری» و نوشته‌های برگرفته از آن، نام او را «منصور» گفته‌اند. پیش از همهٔ این‌ها، کهن‌ترین منبعی که از فردوسی و نام و تخلص و شهر او یاد کرده، گَرْشاسْپ‌ْنامهٔ اسدی طوسی است. نام پدر او نیز در تاریخ گزیده و «سومین پیشگفتار کهن شاهنامه» «علی» گفته شده‌است. محمدامین ریاحی پس از بررسی کهن‌ترین منابع، نام «حسن بن علی» را پذیرفتنی و این نام را با قرینه‌های دیگری که وابستگی او را به یکی از شاخه‌های تشیع می‌رساند، سازگارتر دانسته‌است، هرچند که هم‌چون بیشتر پژوهندگان زندگانی فردوسی، او را از هرگونه تعصّبِ مذهبی برکنار می‌داند.

برای پدر فردوسی در منابع کم‌ارزش‌تر نام‌های دیگری نیز آورده‌اند، مانند: «مولانا احمد بن مولانا فرّخ» در «پیشگفتار شاهنامهٔ بایسنقری»، «فَخرُالدّین احمد» در هفت اِقلیم، «فخرالدین احمد ابن حکیم مولانا» در مَجالس‌ُالْمؤمنین و مَجمع‌ُالْفُصَحاء، و «حسن اسحاق شرفشاه» در تَذکِرَةُالشُّعَراء. تئودور نلدکه در کتاب حِماسهٔ ملی ایران دربارهٔ نادرست بودن نام «فخرالدین» نوشته که دادن لقب‌های مختوم به «الدین»، در زمان آغاز نوجوانی فردوسی کاربرد پیدا کرده و ویژهٔ «امیران مقتدر» بوده‌است، ازاین‌رو پدر فردوسی نمی‌توانسته چنین لقبی داشته‌باشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا