تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

داستان مشهور عروسک ترسناک آنابل | Qazaleh.t.h کاربر انجمن کافه‌ی ‌نویسندگان

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Aug
4,560
7,698
173
MIDDLE OF THE NIGHT

مرد جواب جواب داد: «نه». «آیا قبل یا بعد از حمله بیهوش شدی؟». او دوباره جواب داد: «نه». لورین پرسید: «چقدر طول کشید تا زخم‌ها بهبود پیدا کنن؟». لـو گفت: «اونا تقریبا بلافاصله خوب شدن. اونا تا روز بعد تقریبا از بین رفته بودن و تا روز بعدش کاملا ناپدید شدن». اِد پرسید: «آیا از اون موقع تا حالا اتفاقِ دیگه‌ای افتاده؟». همگی با هم جواب دادند: «نه». «بعد از این اتفاق، اول از همه با کی تماس گرفتین؟». دانـا به اِد و لورین گفت: «من با یه کشیش اسقفی به اسمِ پدر کوینز تماس گرفتم».
لورین پرسید: «چرا تصمیم گرفتین به‌جای دکتر با اون تماس بگیرین؟». دانـا خیلی رُک پرسید: «فکر می‌کنین یه نفر از تو خیابون همین‌طوری باور می‌کرد که جای چنگال‌های روی سینه‌ی لـو از کجا اومدن؟ تازه، ما به این نتیجه رسیدیم که چگونگی به وجود اومدنِ بُریدگی‌ها از خودِ بُریدگی‌ها مهم‌تر بودن. می‌خواستیم بفهمیم آیا باز همچین چیزی اتفاق می‌افته. مشکل‌مون این بود که اینو باید از کی بپرسیم؟». لورین سؤال کرد: «دلیلی داشت که شما مشخصا با پدر کوینز تماس گرفتین؟». دانـا گفت: «آره، ما بهش اعتماد داریم. اون همین‌جا تو یه آموزشکده درس می‌ده و من و اَنجی هم می‌شناسیمش». اِد پرسید: «چی به کشیش گفتین؟». دانـا جواب داد: «تموم داستان رو گفتیم؛ درباره‌ی آنابل و اینکه چطوری خودش حرکت می‌کرد و مخصوصا بُریدگی‌های لـو. اولش می‌ترسیدیم که نکنه حرف‌مون رو باور نکنه، اما مشکلی نبود؛ اون حرف‌‌هامون رو باور کرد. بااین‌حال، اون گفت که تا حالا نشنیده بود که چنین اتفاقی این روزها بیافته. اون موقوع همه‌مون زهره‌ترک شده بودیم و من ازش پرسیدم که فکر می‌کنه چه بلایی سرمون اومده؟». اِد از او پرسید: «چی بهتون گفت؟».
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Aug
4,560
7,698
173
MIDDLE OF THE NIGHT
دانـا جواب داد: «گفت که نمی‌خواد گمانه‌زنی کنه، اما احساس می‌کرد که قضیه، یه مسئله‌ی روحیه؛ احتمالا یه مسئله‌ی روحی مهم. و گفت که می‌خواد ماجرا رو با یه نفر ارشدتر تو کلیسا، فردی به اسمِ پدر اِورت در میون بزاره». اِد به او گفت: «اونم همین کار رو کرد». اَنجی با نگرانی از وارن‌ها پرسید: «فکر می‌کنین چه چیزی این کار رو با سینه‌ی لـو کرده بود؟». اِد پاسخ داد: «الان درباره‌اش بحث می‌کنیم. ولی قبلش، اول بیایید صحبت‌مون رو تموم کنیم؛ بزارید چندتا سؤال ازتون بپرسم. تا حالا قبلا چنین اتفاقی برات افتاده؛ برای هرکدومتون؟». آن‌ها به وارن‌ها گفتند: «نه». «آیا اسمِ آنابل یا آنابل هیگینز قبل از این اتفاق، معنای خاصی تو زندگی‌تون داشته؟». آن‌ها دوباره جواب دادند: «نه». «با اینکه شما تا حالا چیزی شبیه به روح در اینجا ندیدین، اما لـو گفت که اون قبل از آسیب دیدن، حضورِ یه چیزی رو تو اتاق احساس کرده...».

29854f56-a88d-4874-b67f-8a84b3a7bb57.jpg

انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان
اَنجی قاطعانه تاکید کرد: «آره، یه چیزی اینجا هست. درواقع، من حتی دیگه نمی‌تونم اینجا بودن رو تحمل کنم. ما تصمیم گرفتیم یه آپارتمان جدید بگیریم. قراره نقل‌مکان کنیم!». اِد با جدیت گفت: «متاسفانه این کار کمکِ زیادی بهتون نخواهد کرد». دانـا با حیرت‌زدگی پرسید: «منظورتون چیه؟». «به‌طور خلاصه، بچه‌ها شما ناخواسته یه روح رو به آپارتمان‌تون راه دادین؛ به داخلِ زندگی‌هاتون راه دادین. شما به این راحتی نمی‌تونین ازش فرار کنین». حرفِ اِد به‌طرز قابل‌درکی نگران‌کننده بود. او و لورین با دلسوزی ساکت ماندند و اجازه دادند این سه جوان، کمی به افکارِ آشفته‌شان، نظم بدهند. بعد از مدتی طولانی، اِد مجددا صحبت کرد: «ما قراره بهتون کمک کنیم که از همین حالا شروع می‌شه. همین امروز. اولین کاری که باید انجام بدم اینه که با پدر اِورت تماس بگیرم و ازش بخوام که بیاد اینجا. بعدش باید متوجه بشین که چه اتفاقی افتاده و دلیلِ زخم‌های زشتِ روی سینه‌ی لـو چیه. می‌تونم از تلفن استفاده کنم؟». از آنجایی که پدر اِورت منتظر تماس او بود، اِد مشکلی در زمینه‌ی ارتباط برقرار کردن با او نداشت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Aug
4,560
7,698
173
MIDDLE OF THE NIGHT
در همین حین، لورین به اتاقِ پذیرایی قدم گذاشت تا حضورِ روحی را که در آپارتمان بود بررسی کند. بعد از تماسِ تلفنی، وارن‌ها هر دو به آشپزخانه کنارِ دیگران بازگشتند. اِد با جدیت گفت: «خیلی خب، وقتی پدر اِورت اینجا بیاد، یه‌جور مراسمِ متبرک‌سازی اجرا می‌کنه... یه‌جور مراسمِ جن‌گیری از محیط». لـو جار زد: «می‌دونستم! می‌دونستم به اینجا می‌کشه». اِد بهش گفت: «بله، فکر کنم می‌دونستی. اما مطمئن نیستم که هیچکدومتون دلیلش رو بدونین. برای شروع باید بگم هیچ آنابلی وجود داره! هیچ‌وقت هم وجود نداشته. شماها فریب خوردین. بااین‌حال، ما اینجا با یه روح طرفیم. حرکتِ عروسک از اتاقی به اتاقی دیگه وقتی که شما خونه نبودین، ظاهر شدن یادداشت‌های نوشته شده روی کاغذِ پوستی؛ شکل گرفتن سه قطرهِ خون سمبلیک روی عروسک؛ به‌علاوه‌ی تمام حالت‌هایی که عروسک می‌گرفت، همه معنادار هستن. همه‌ی اینها بهم می‌گن که قصد و غرضی وجود داشته و این یعنی این فعالیت‌ها از چیزی هوشمند سرچشمه می‌گیره. اما اشباح، ارواحِ انسان‌ها قادر به اجرای پدیده‌هایی به این شکل و با این قدرت نیستن. اونا قدرتش رو ندارن. در عوض، چیزی که اینجا رو تسخیر کرده، چیزی غیرانسانیه».
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Aug
4,560
7,698
173
MIDDLE OF THE NIGHT
لـو با بهت‌زدگی گفت: «غیرانسانی؟». ادِ بلافاصله جواب داد: «چیزی شیطانی. در حالت عادی مردم هرگز توسط ارواحِ شیطانیِ غیرانسانی اذیت نمی‌شن. مگر اینکه اونا کاری برای واردِ کردنِ اون نیرو به زندگی‌هاشون انجام بدن. و متاسفانه باید بگم که شما دخترا کاری انجام دادین که اون چیزِ شیطانی رو وارد زندگی‌هاتون کردین». دانـا فورا می‌خواست بداند: «مثلا چه کاری؟». اِد پاسخ داد: «خب، شما مرتکبِ اشتباهات سهوی شدین، اما در این یه نمونه، شما مرتکبِ اشتباهاتِ غلط شدین. اولین اشتباه‌تون این بود که این‌قدر عروسک رو به رسمیت شناختین. می‌دونین، هدفِ روح از حرکت دادنِ عروسک از همون اولش جلب توجه بود. اون به محض اینکه توجه‌تون رو جلب کرد، ازتون سوءاستفاده کرد. به‌جای اینکه دلسوزی و نگرانی‌تون رو با دلسوزی و نگرانی متقابل پاسخ بده، پاسخ‌تون رو با ترسوندن و حتی زخمی کردنتون داد. این طبیعتِ یه روحِ غیرانسانیه: اون منفیه؛ اون از وارد کردن درد به دیگران لذ*ت می‌بره. شما از همون اول باید دربرابر این فعالیت‌های غیرطبیعی مقاومت می‌کردین.
بااین‌حال، شما به‌جای اینکه اون رو در نطفه خفه کنین، اون موفق شد که حسِ کنجکاوی‌تون رو برانگیزه. دومین اشتباه‌تون این بود که با یه میانجی تماس گرفتین. هرکسی که نقشِ میانجی رو داشت، ناخواسته توسطِ این موجود به‌عنوانِ ابزارِ ارتباطی مورد سوءاستفاده قرار می‌گیره. این روحِ غیرانسانی در جریانِ جلسه‌ی ارتباطی، اطلاعاتِ غلط به خوردتون می‌ده. ارواحِ شیطانی دروغگو هستند. اونا حتی به‌عنوان پدرِ دروغ‌ها هم مشهور هستن. خب، یه روحِ فریبکار بهتون دروغ می‌گه و شما هم ندونسته باورش می‌کنین. اما بدترین اشتباه‌تون این بود که اجازه‌ای رو که روح برای تسخیر کردنِ عروسک نیاز داشت بهش دادین. این چیزیه که اون می‌خواست و اون از نادانی شما نسبت به وجودش برای رسیدن به هدفش استفاده کرد». اَنجی پُرسید: «چرا؟». «چون تا واقعا بتونه تو زندگی‌تون دخالت کنه؛ شیاطین برای این کار به اجازه‌تون نیاز دارن. متاسفانه، شما هم با آزادی اراده‌ی خودتون، بهش اجازه دادین. مثل دادنِ یه تفنگِ پُر به دست یه روانی می‌مونه».
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Aug
4,560
7,698
173
MIDDLE OF THE NIGHT
انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان

«ارواح اشیا رو تسخیر نمی‌کنن: ارواح، انسان‌ها رو تسخیر می‌کنن. در عوض، اون روح فقط عروسک رو حرکت می‌داد تا باعثِ ایجاد توهمِ زنده‌بودنش بشه»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Aug
4,560
7,698
173
MIDDLE OF THE NIGHT
انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان

دانـا سؤال کرد: «پس، الان عروسک تسخیر شده؟». «نه، عروسک تسخیر نشده. ارواح اشیا رو تسخیر نمی‌کنن: ارواح، انسان‌ها رو تسخیر می‌کنن. در عوض، اون روح فقط عروسک رو حرکت می‌داد تا باعثِ ایجاد توهمِ زنده‌بودنش بشه. فقط به خاطر اینکه شما باور کرده بودین چیزی که عروسک رو حرکت می‌ده، روحِ دختربچه‌ای به اسم آنابله. خلاصه اینکه شما خودتون رو آزاد گذاشتین و یه روحِ منفی و فریبکار با اجازه‌ی خودتون ازتون سوءاستفاده کرد».

اِد صبر کرد تا ببیند آیا سوالاتِ دیگری وجود دارد یا نه، اما چیزی پرسیده نشد. او ادامه داد: «حالا اتفاقی که اوایل این هفته برای لـو افتاد، دیر یا زود اتفاق می‌افتاد. درواقع همه‌ی شما در خطرِ تسخیر شدن توسط این روح هستین و هدفِ واقعی اون هم همینه. اما از اونجایی که لـو این فریبکاری رو باور نکرده بود، پس اون از نگاهِ موجودِ شیطانی، حکم یه عنصرِ تهدیدبرانگیز رو در مسیرِ رسیدن به هدفش داشت. دیر یا زود درگیری رخ می‌داد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Aug
4,560
7,698
173
MIDDLE OF THE NIGHT
انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان

وقتی تلفنِ منزلِ وارن‌ها به صدا در می‌آید و کشیشی با صدای نگران از آن طرف می‌خواهد با اِد وارن صحبت کند، به احتمال قریب به یقین یک اتفاق جدی افتاده است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Aug
4,560
7,698
173
MIDDLE OF THE NIGHT

اون در ابتدا سعی کرد لـو رو خفه کنه. وقتی این کار شکست خورد، اون رو با چنگال‌های سمبلیکش بُرید. ما این جای چنگال‌ها رو تو پرونده‌های دیگه هم دیدیم: این یکی از اون نشونه‌هاست که حضورِ یه موجود غیرانسانی رو تضمین می‌کنه. تو این‌دفعه رو راحت قسر در رفتی. اگر این روح یکی-دو هفته‌ی دیگه فرصت پیدا می‌کرد، شاید همه‌تون رو می‌کُشت».
اَنجی با وحشت‌زدگی پُرسید: «آیا این... این روح شیطانی الان توی آپارتمانه؟». لورین جواب داد: «بله، متاسفانه. فقط یه موجود در اینجا احساس می‌شه، اما رفتارش کاملا غیرقابل‌پیش‌بینیه». حرف‌های وارن‌ها آن‌ها را تحت‌تاثیر قرار داد؛ دانـا با ناباوری پرسید: «شما واقعی هستین دیگه، مگه نه؟». زنگِ درِ خانه به صدا درآمد. پدر اِورت رسیده بود. همین که دانـا بلند شد تا در را باز کند، جلسه‌ی مصاحبه در آشپزخانه به پایان رسید. درحالی‌که خورشید تا یک ساعتِ دیگر غروب می‌کرد، اِد اصرار داشت که آپارتمان را هرچه زودتر متبرک‌سازی کنند، عروسک را بردارند و به خانه برگردند.

8a96b0a4-3efd-4dcf-866f-741c64434017.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Aug
4,560
7,698
173
MIDDLE OF THE NIGHT
درحالی‌که وارن‌ها مشغولِ جمع‌آوری وسائلشان بودند، پدر اِورت (که نه اِد و نه لورین تاکنون او را از نزدیک ندیده بودند) واردِ آشپزخانه شد. یک مردِ میانسالِ قدبلند که به‌طرز واضحی در نقشش به‌عنوانِ جن‌گیر احساسِ راحتی نمی‌کرد. بعد از احوالپرسی‌های ابتدایی، اِد به کشیش گفت که طبقِ نتیجه‌گیری‌اش، روحی که مسئولِ فعالیت‌های خبیثانه بوده، یک روحِ غیرانسانی است؛ اینکه آن هنوز در آپارتمان حضور دارد و تنها راهی که می‌توانند آن را مجبور به ترک کردنِ محیط کنند، به وسیله‌ی قدرتِ کلماتِ نوشته‌شده در دفترچه‌ی متبرک‌سازی و جن‌گیری است. پدر اِورت اعتراف کرد: «من خیلی با شی*طان‌شناسی آشنایی ندارم. چطور شما به این نتیجه رسیدین که چنین روحی مسئولِ این آزار و اذیت‌هاست؟». اِد جواب داد: «خب، در این نمونه، تشخیصش زیاد سخت نبود. نحوه‌ی فعالیتِ این ارواح، خصوصیاتِ مشخصی داره. چیزی که اینجا شاهدش هستیم، درواقع مرحله‌ی لانه‌سازی حساب میشه. یه روح که در این نمونه یه روحِ شیطانیِ غیرانسانیه، شروع به حرکت دادن عروسک در اطرافِ خونه می‌کنه.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Aug
4,560
7,698
173
MIDDLE OF THE NIGHT
به محض اینکه کنجکاوی دختران رو برمی‌انگیزه، اونا مرتکبِ اشتباهِ آوردن یه میانجی به داخل خونه می‌شن. میانجی در حالتِ خلسه بهشون گفته که کسی که عروسک رو حرکت می‌ده، دختربچه‌ای به اسمِ آنابله. این موجود که به وسیله‌ی میانجی ارتباط برقرار می‌کرد، از نقاطِ ضعفِ احساسی دختران سوءاستفاده می‌کنه و در جریانِ جلسه‌ی احضارِ روح از اونا اجازه می‌گیره تا به کارش ادامه بده. از اونجایی که روحِ شیطانی، یه روحِ منفیه، شروع به ایجادِ پدیده‌های منفی می‌کنه: اون به وسیله‌ی حرکاتِ عجیب عروسک باعث ایجاد ترس شد؛ باعثِ ایجاد یادداشت‌های دست‌نویسِ نگران‌کننده شد؛ باعثِ ایجاد پس‌مانده‌ی خون به روی عروسک شد و درنهایت حتی به اون مرد جوان حمله می‌کنه و روی سینه‌اش جای چنگال‌های خون‌آلود به جا میزاره. همچنین منهای این فعالیت‌ها، لورین حضور یه روحِ غیرانسانی رو اینجا در کنارمون تشخیص داده. لورین یه روشن‌بینِ بی‌نظیره و اون تا حالا درباره‌ی ماهیتِ ارواحِ حاضر اشتباه نکرده. بااین‌حال، اگه می‌خوای مطمئن بشی، ما می‌تونیم این موجود رو همین الان با تحریکاتِ مذهبی به چالش بکشیم. اون وقت خودت می‌تونی ببینی که...». پدر اِورت جواب داد: «نه، لازم نیست. به‌گمونم من همون کاری که باید انجام بشه رو انجام میدم؟».
به این ترتیب، روخوانی متنِ متبرک‌سازی و جن‌گیری توسط کشیش، برای اجرا در هرکدام از اتاق‌های آپارتمان، حدود پنج دقیقه به طول انجامید. متنِ کلیسای اسقفی برای متبرک‌سازی یک خانه، یک دفترچه‌ی هفت صفحه‌ای پُرلغت و پُراطناب است که ماهیتِ مثبتی دارد. این متن به‌جای اینکه مشخصا با هدفِ بیرون راندنِ موجوداتِ شرور از مکان نوشته شده باشد، در عوض تاکیدش روی پُر کردنِ خانه با قدرتِ نیروهای مثبت، با قدرتِ خدا است. هیچ مشکل یا حادثه‌ای در جریانِ مراسم نبود. وقتی که کارِ کشیش تمام شد، او افرادِ حاضر را نیز متبرک‌سازی کرد و سپس، لورین هم تایید کرد که آپارتمان و ساکنانش از تهاجمِ روحِ غیرانسانی نجات پیدا کرده‌اند. وقتی کارِ اِد و لورین به پایان رسید، آن‌ها محل را به سمتِ خانه ترک کردند. همچنین وارن‌ها به درخواستِ دانـا و به منظورِ اطمینان حاصل کردن از جلوگیری از وقوعِ دوباره‌ی فعالیت‌های غیرطبیعی در آپارتمان، عروسکِ پارچه‌ای بزرگ را همراه‌با خودشان بُردند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا