تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

داستان مشهور عروسک ترسناک آنابل | Qazaleh.t.h کاربر انجمن کافه‌ی ‌نویسندگان

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Aug
4,560
7,698
173
MIDDLE OF THE NIGHT
اِد بعد از اینکه آنابل را در صندلی عقبِ ماشین گذاشتند، تصمیم گرفت که بهتر و امن‌تر است که از بزرگراه استفاده نکنند؛ چرا که او نگران بود که نکند روحِ خبیث از عروسکِ پارچه‌ای جدا نشده باشد. حدسِ او درست از آب درآمد. خیلی زود، اِد و لورین وارن احساس کردند که به هدفِ نفرتِ شریرانه‌ی عروسک تبدیل شده‌اند. ماشینشان سر هرکدام از پیچ‌های تند و خطرناکِ جاده، از کنترل خارج می‌شد؛ ماشین با چرخاندنِ فرمان به درستی نمی‌چرخید و ترمزها کار نمی‌کردند. ماشین بارها تا سر حدِ تصادف و چپ کردن پیش می‌رفت. البته که آن‌ها می‌توانستند ماشین را کنار بزنند و عروسک را در جنگل بیاندازند، اما اگر این شی شرور به‌راحتی خودش را به آپارتمانِ دختران تله‌پورت نمی‌کرد، زندگی هرکسی که آن را پیدا می‌کرد به خطر می‌انداخت. سومین‌باری که ماشین به کناره‌ی جاده کشیده شد، اِد دست در کیفِ سیاهش کرد، یک بطری کوچک بیرون آورد و پس از پاشیدنِ آب مقدس به روی عروسکِ پارچه‌ای، نشانِ صلیب را به روی او ترسیم کرد. بلافاصله آزار و اذیت‌های ماشین متوقف شد و وارن‌ها سالم به خانه رسیدند.

a127bff7-1daf-4cc2-a988-ca68eceedaa6.jpg

انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان
اِد در چند روز نخست، عروسک را در صندلی کنار میزِ کارش نشانده بود. در ابتدا عروسک چند باری روی هوا متعلق شد، اما پس از مدتی به نظر می‌رسید که دیگر ساکن و فاقدِ جنبش شده است. بااین‌حال، در طولِ هفته‌‌های بعد، عروسک در اتاق‌های مختلفی از خانه ظاهر می‌شد. اگرچه وارن‌ها عروسک‌ را پیش از ترک کردنِ خانه، در دفترِ ساختمانِ خارجی زندانی می‌کردند، اما وقتی به خانه بازمی‌گشتند، آن را درحالی‌که روی صندلی راحتی اِد نشسته است پیدا می‌کردند. همچنین خیلی زود معلوم شد که آنابل از کشیش‌ها متنفر است. وارن‌ها در ادامه‌ی پروسه‌ی بررسی این پرونده‌، باید با کشیش‌هایی که در اتفاقاتِ آپارتمانِ پرستارانِ جوان نقش داشتند مشورت می‌کردند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Aug
4,560
7,698
173
MIDDLE OF THE NIGHT

لورین یک روز عصر تنها به خانه بازمی‌گردد و از شنیدنِ صدای خرخر کردن و غُریدن‌های بلندی که در سراسرِ خانه می‌پیچیدند وحشت‌زده می‌شود. مدتی بعد، لورین در حال گوش دادن به پیغام‌های صوتی‌ِ تلفنشان، با دو پیغامِ متوالی از پدر کوینز مواجه می‌شود. بینِ دو تماسِ کشیش، صدای غُرشی که او کمی قبل‌تر در خانه شنیده بود ضبط شده بود. یک روز دنیل میلز، یک جن‌گیرِ کاتولیک که مشغولِ کار با اِد بود، سراغِ آنابل، آیتمِ جدیدِ دفترش را از او می‌گیرد. اِد داستانِ پرونده را برای پدر دنیل تعریف می‌کند و مدارک لازم برای مرورِ آن را به او می‌دهد.
پدر دنیل پس از اینکه داستانِ اتفاقاتی که افتاده را از زبانِ اِد می‌شنود، عروسکِ پارچه‌ای را برمی‌دارد و همین‌طوری بدونِ فکر قبلی می‌گوید: «تو فقط یه عروسکِ پارچه‌ای هستی، آنابل. نمی‌تونی به کسی صدمه بزنی». سپس، کشیش عروسک را روی صندلی پرتاب می‌کند. اِد با خنده به او هشدار می‌دهد: «این چیزیه که بهتره دیگه به زبون نیاری». بااین‌حال، وقتی پدر دنیل حدود یک ساعت بعد، رفت تا از لورین خداحافظی کند، لورین به او التماس کرد که بیشتر از همیشه در هنگام رانندگی دقت کند و اصرار کرد که او به محض رسیدن به خانه، با او تماس بگیرد. لورین در این‌باره می‌گوید: «من فاجعه‌ای که قرار بود برای اون کشیشِ جوان اتفاق بیافته رو تشخیص دادم، اما نمی‌شد جلوش رو گرفت». چند ساعت بعد، تلفن به صدا درآمد؛ پدر کونیز گفت: «لورین، چرا بهم گفتی که هنگام رانندگی مراقب باشم؟». او جواب داد: «چون ماشینت از کنترل خارج می‌شد و تصادف می‌کردی». کشیش با جدیت گفت: «خب، حق داشتی. ترمزِ ماشینم از کار افتاد؛ نزدیک بود تو تصادف کشته بشم. ماشینم داغون شده».
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Aug
4,560
7,698
173
MIDDLE OF THE NIGHT
چند وقت بعد در همان سال، لورین و پدر دنیل در جریان یک گردهمایی بزرگ در منزلِ وارن‌ها، به اتاقِ اد می‌روند تا چند لحظه‌ای با هم گپ بزنند. از قضا، آنابل روز قبل به این اتاق تغییرمکان داده بود. درحالی‌که کشیش مشغولِ صحبت با لورین بود، متوجه می‌شود که تکان خو*ردنِ سریعِ دکورِ زینتی روی دیوار می‌شود. ناگهان گردنبدِ دندانِ گرازِ بلندِ ۷۰ سانتی‌متری بالای سرشان با نیروی کوبنده‌ای منفجر می‌شود. دیگر مهمانان بلافاصله با شنیدنِ صدای انفجار در اتاق حاضر می‌شوند و در همان لحظه یک نفر در جمع با هوشمندی از این صحنه عکس‌برداری می‌کند. وقتی عکس ظاهر شد، تصویر عادی بود؛ همه‌چیز به غیر از دو نورِ درخشان در بالای سرِ عروسک که به سمتِ پدر دنیل میلز نشانه رفته بودند، عادی بود.
اِد تعریف می‌کند: «یک بار هم من در دفترم همراه‌با یک کاراگاهِ پلیس مشغولِ کار روی یک پرونده‌ی قتلِ محلی که مربوط‌به جادوگری می‌شد کار می‌کردم. او به‌عنوان یه پلیس، هرجور جنایتی دیده است؛ او از اون مردانی نیست که به‌راحتی بترسد. در حین گفت‌وگو، لورین من رو برای جواب دادن به یه تلفنِ راه دور، به پایین صدا کرد. من به کاراگاه گفتم که می‌تواند نگاهی به اطرافِ دفترم بیاندازد، اما مراقب باشد و به هیچکدام از اشیا دست نزد. چون آن‌ها به پرونده‌هایی که ارواحِ شیطانی در اونا دخیل بودند مربوط می‌شن». اِد درحالی‌که لبخند می‌زند به خاطر آورد: «خب، وقتی من در کمتر از پنج دقیقه به دفترم برگشتم، کاراگاه را درحالی‌که صورتش مثل گچ سفید شده بود پیدا کردم. وقتی ازش پرسیدم چه اتفاقی افتاده، از پاسخ دادن امتناع کرد. فقط من‌من‌کنان می‌گفت که اون عروسکه، اون عروسکِ پارچه‌ای واقعیه... . البته که منظورش آنابل بود. اون عروسکِ کوچولو باعث شد اون ایمان بیاره! درواقع حالا که یادم میاد، از اون روز به بعد تموم جلساتم با اون کاراگاه همیشه تو دفترِ اون بوده».
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Aug
4,560
7,698
173
MIDDLE OF THE NIGHT

لورین اضافه می‌کند: «همین هفته‌ی گذشته، اتفاقِ مشابه‌ای همین‌جا افتاد. درحالی‌که اِد به اسکاتلند رفته بود، یه نجار اومده بود تا برای کتابخونه‌ی دفترش، قفسه‌های اضافه بسازه. وقتی نجار اومد بالا، ازم خواست که اگه میشه عروسکِ پارچه‌ای رو به یه جای دیگه منتقل کنم تا بتونه راحت کارش رو انجام بده. راستش رو بخوایین، عروسکه منو می‌ترسونه. ولی چون ادِ نبود، مجبور شدم خودم جابه‌جاش کنم. اشیای نامقدسی مثل عروسکِ آنابل، هاله‌های خاصِ خودشون رو دارن. وقتی لم*س‌شون می‌کنی، هاله‌ی انسانی‌ خودمون با مالِ اونا درآمیخته میشه. این تغییر بلافاصله ارواح رو به خود جذب می‌کنن؛ تقریبا مثل به صدا در اومدنِ صدای آژیرِ حریق می‌مونه. برای همین خودم رو برای محافظت، با آبِ مقدس متبرک کردم و سپس، عروسکِ پارچه‌ای رو هم با آبِ مقدس و نشانِ صلیب متبرک کردم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Aug
4,560
7,698
173
MIDDLE OF THE NIGHT
وقتی از نجار پرسیدم که آیا اون هم می‌خواد که خودش رو متبرک کنه، اون با لبخندی مهربانانه گفت که به ارواح یا دین اعتقاد نداره و بهم گفت که از متبرک‌سازی صرف‌نظر می‌کنه. در همین حین، مارسی، گربه‌مون مثل همیشه تو دفترِ اِد دراز کشیده بود. به محض اینکه آنابل رو برداشتم تا اون رو به اون سمتِ اتاق منتقل کنم، موهای مارسی سیخ شد و حیوون با وحشتِ دردناکی شروع به جیغ کشیدن کرد. اون به سمتِ در خروجی رفت و شروع به درآوردنِ صداهای عجیبی از خودش کرد که تا حالا از یه گربه نشنیده بودم. مارسی تا وقتی که درِ دفتر رو باز کردم و گذاشتم که به زیر نور خورشید بره به کارش ادامه داد. نجار تمام اینها رو با حیرت‌زدگی تماشا کرد. سپس، بدون اینکه حرفی بزند، بطری آبِ مقدس را از دستم گرفت و خودش رو با اون متبرک کرد. همان‌طور که همیشه گفتم؛ تو حوزه‌ی کاری ما، من هیچ‌وقت ندیدم که یه نفر تو یه خونه‌ی جن‌زده، آتئیست باشه».
درنهایت، تمام این اتفاقات باعث شدند وارن‌ها، به فکر چاره‌ای برای کاهش یا متوقف کردنِ آزار و اذیت‌های آنابل بیافتند؛ آن‌ها آنابل را درونِ یک جعبه‌ی شیشه‌ای که چارچوبش در آب مقدس خیس شده است محبوس کردند؛ جعبه‌ای که تا به امروز در گوشه‌ای از موزه‌ی ماوراطبیعه‌ی وارن‌ها در معرضِ بازدیدِ عموم قرار گرفته است. اگرچه از زمانی‌که آنابل محبوس شده، دیگر تغیرمکان نداده است، اما گفته می‌شود که او مرگبارترین انتقامش را در دورانِ اسارتش گرفته است. شاید پدر دنیل میلز از تصادفِ اتوموبیلش به‌دلیل بی‌احترامی کردن به آنابل جان سالم به در بُرده باشد، اما گفته می‌شود این تنها تصادفِ اتوموبیلی که توسط آنابل صورت گرفته، نیست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Aug
4,560
7,698
173
MIDDLE OF THE NIGHT

یک بار مردِ جوانی همراه‌با نامزدش که از موزه‌ی وارن‌ها دیدن می‌کردند، با دست به جعبه‌ی شیشه‌ای آنابل می‌کوبد و آن را دست می‌اندازد و به عروسک متلک می‌گوید و از عروسک می‌خواهد تا با خراشاندنِ او ثابت که واقعا تسخیر شده است. بعد از اینکه اِد وارن از مرد می‌خواهد که موزه را ترک کند، او همراه‌با نامزدش سوارِ موتورسیکلتش می‌شود و می‌رود. طبقه‌ی گفته‌ی لورن، نامزدِ مرد بعدا به وارن‌ها می‌گوید که او و مرد در حال مسخره کردن عروسک و خندیدن به او بودند که ناگهان مردِ کنترلِ موتورسیکلتش را از دست می‌دهد و با یک درخت تصادف می‌کند؛ مرد در جا می‌میرد، اما زنِ جوان جان سالم به در می‌برد و بیش از یک سال در بیمارستان بستری می‌شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Aug
4,560
7,698
173
MIDDLE OF THE NIGHT
انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان


فیلم‌های آنابل چقدر شبیه به واقعیت هستند؟

اما چقدر از اتفاقاتِ حول و حوشِ عروسک آنابل که گفته می‌شود واقعی هستند، به سه فیلم «آنابل» (Annabelle)، «آنابل: خلقت» (Annabelle: Creation) و «آنابل به خانه برمی‌گردد» (Annabelle Comes Home) راه پیدا کرده‌اند؟ اگر فیلم‌های «آنابل» را دیده باشید، با مقایسه‌ی آن‌ها حتما می‌توانید به سرعت متوجه‌ی جدا کردنِ خیال از حقیقت شوید. در اولین فیلمِ «آنابل» که داستانش پیش از اتفاقاتِ «احضار» جریان دارد، دکتری به اسم جان فُرم (با بازی اِریک لیدن)، عروسک آنابل را به همسرِ باردارش میا (آنابل والیس) هدیه می‌دهد. کاراکترهای جان و میا خیالی هستند. همان‌طور که خواندیم، پرستارِ ۲۸ ساله‌ای به اسم دانا، عروسک آنابلِ واقعی را به مناسبتِ تولدش از مادرش هدیه می‌گیرد. مادرِ دانا، عروسک پارچه‌ای آنابل را از یک مغازه‌ی اسباب‌بازی‌فروشی در سال ۱۹۷۰ می‌خرد.
احتمالا عروسکِ خریده‌داری‌شده باتوجه‌به نوعش، یک عروسکِ تازه‌ساز بوده است. تاریخِ ساختِ این نوع عروسکِ پارچه‌ای با لباسِ طرح‌دار به پیش از دهه‌ی هفتاد میلادی بازنمی‌گردد. اکثرِ زمان فیلم به سرگذشتِ عروسک پیش از خریداری شدنِ آن توسط مادر دانا اختصاص دارد. فیلم یک داستانِ خیالی درباره‌ی نحوه‌ی تسخیرشدگی عروسک توسط ارواحِ شیطانی روایت می‌کند. در طولِ فیلم می‌بینیم که جان و میا مورد حمله‌ی همسایه‌‌شان که اعضای یک فرقه‌ی شیطانی هستند قرار می‌گیرند؛ یکی از آن‌ها توسط پلیس کشته می‌شود و دیگری درحالی‌که واردِ خانه‌ی این زوج شده است و عروسک آنابل را در دست دارد، خودکشی می‌کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Aug
4,560
7,698
173
MIDDLE OF THE NIGHT
انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان

مدارکِ واقعی برای اثباتِ اینکه عروسک آنابل توسطِ یک روحِ شیطانی و غیرانسانی تسخیر شده است، خیلی اندک هستند و تازه همان مدارکِ اندک هم مدارکِ متزلزلی هستند که خیلی قابل‌اعتماد نیستند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Aug
4,560
7,698
173
MIDDLE OF THE NIGHT

در دنیای واقعی اما دانا و اَنجی، صاحبانِ آنابل مورد حمله‌ی اعضای یک فرقه‌ی شیطانی قرار نمی‌گیرند. این بخش از داستان از خیال‌پردازی نویسندگان برای توضیح دادنِ چگونگی تسخیر شدنِ عروسک سرچشمه می‌گیرد. در پایان فیلم، جان و میا عروسک را بیرون می‌اندازند. ۶ ماه بعد، سروکله‌ی عروسک در یک عتیقه‌فروشی پیدا می‌شود و یک مادر آن را به‌عنوانِ هدیه‌ی تولدِ دخترش، خریداری می‌کند.
در داستانِ اصلی، یک روحِ شیطانی خودش را به‌جای یک دختربچه‌ی معصوم جان می‌زند. این موضوع با چیزی که در «آنابل: خلقت» می‌بینیم، همخوانی دارد. داستانِ این فیلم که نقشِ پیش‌درآمدِ قسمت اول را دارد، با یک عروسک‌ساز و همسرش آغاز می‌شود که در اندوهِ از دست دادن دختر هفت ساله‌شان آنابل بر اثرِ تصادف با اتوموبیل به سر می‌برند. دو سال بعد، این زوج به خواهر شارلوت و شش دخترِ یتیم که به خاطر بسته شدنِ یتیم‌خانه‌شان آواره شده‌اند، در خانه‌شان پناه می‌دهند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا