به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان خوش آمدید!

در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید.

متون و دلنوشته |✖ ضـَـرَبــانِ مَعکـــ♥ـــوس✖|

  • شروع کننده موضوع Diako
  • تاریخ شروع
می نویسد قلمم بر صفحه‌ی تاریک روزگارم
که در کلبه‌ی قلبم یا تو یا هیچکس
#نازنین_اکبرزاده
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
می‌پرسی حاصلم چه آمد از عشق می‌گویم دردو رنجو تنهایی
#نازنین_اکبرزاده
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آدم وقتی کسی رو واقعا دوست داشته باشه، نمیتونه هیچ وقت ترکش کنه، مگر اینکه خودشو بذاره و بره و بشه یه آدم بی‌روح با حس‌ها و لبخندای ساختگی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
قبل این که عاشقم شوی
به من اعتماد کن!
بعد
سال ها فرصت داریم
قصه ی دوست داشتن هایمان را
برای هم تعریف کنیم!
.
#امیدصباغنو
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حیف! با این‌که دوستت دارم
سهمِ دستانم از تو پرهیز است

قسمتم نیستی و این یعنی:
زندگی، واقعا غم‌انگیز است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دست بکشم رو ته‌ریشات.بگم اینا منو اذیت میکنن.اخم کنی بگی قوی باش.از ادم ضعیف خوشم نمیادا.بدم بیاد از حرفت ناراحت شم بغض کنم.بغلم کنی بگی ولی تو دلبری.هرچقد میخای ضعیف باش.من پشتتم.ببین اذیتم میکنن اینا.تو درد رو درد نشو.تودرمون باش.من فقط تورو دارم.تو درمون باش.
-نژند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به زندگى چنگ مى‌زنم تا نيفتم...
زيرِ پايم تهى است!
انگار از لبه ‌ى بامى آويزانم...
در عبور از روزهاى سخت
زخمى شده ام
و اين خون بند نمى‌آيد!

#رسول_یونان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
طبیعتِ شب آن است که برود رو به صبح.
نمی تواند یک جا بماند. مجبور است بگذرد.
اما وقتی تو ذهنت را اسیر گذر لحظه ها می کنی، خودت گذر لحظه ها را سنگین و سنگین تر می کنی؛
بگذار شب هم راه خودش را برود!

#محموددولتآبادی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آه! آن روز که دادم به تو آیینه ی دل

از تو این سنگ دلی ها به گمانم نرسید...


#شفیعی_کدکنی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
لکنت فقط از کار ماندن زبان نیست!
چشم ها هم گاهی
روی یک چهره گیر می کنند...

#رسول_ادهمی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یک روز به شیدایی
در زلف تو آویزم
زان دو ل*ب شیرینت صد شور برانگیزم...

#سعدی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از پوستم
صدای تو می تراود
بر پاهای تو راه می روم
با چشم تو شعر می نویسم
من که ام
به جز تو
که در رگ و پوستم نهانی و
نام مرا به خود داده ای...

شمس_لنگرودی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
درد دل با کس نمی گویم به غير از یارِ خویش

کُشته را بنگر شکایت پیش قاتل می برد...

صراف_تبریزی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مثل یک زخمِ کهنه بر سینه
رفته‌ ای و نمی روی از یاد،
عاقبت مردِ قصه خورد زمین
«عشق»، کنجِ پیاده رو افتاد...

سیدمهدیموسوی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مغزم، مغزم درد می ‌کند از حرف زدن، چقدر حرف زده‌ ام، چقدر در ذهنم حرف زده ‌ام. خروار، خروار حرف با لحن و حالت‌ های مختلف، مغایر، متضاد و... گفته ‌ام و شنیده ‌ام، خاموش شده و باز بر افروخته ام، پرخاش کرده و باز خوددار شده‌ام، خشم گرفته‌ام و لحظاتی بعد احساس کرده‌ام چشمانم داغ شده‌اند و دارند گُر میگیرند؛ مثل وقتی که انسان بخواهد اشک بریزد و نتواند. اشک هرگز!

#محموددولتآبادی
سلوک
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باید آنقدر
در آغوشت بگیرم
که اگر روزی
دور بودیم از هم
عطر تنت در من مانده باشد...

عادل_دانتیسم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حتی یک نفر در این دنیا شبیهِ تو نیست...
نه در نفس کِشیدن،
نه در نفس نفس نفس زدن،
و نه از قشنگی، نفسِ مرا بند آوردن...

عباس_معروفی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
این كه می‌گویم می روی؛
یعنی:
می‌شود نروی؟
یعنی:
حالا كه می روی زود برمیگردی؟

علیرضا_روشن
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گفته بودم بعد از این باید فراموشش کنم

دیدمش وز یاد بردم گفته های خویش را...

مهدیاخوانثالث
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نبودی یا گمت کردم
نبودم یا گمم کردی
فقط این يادمه هر شب
دلم می خواست برگردی...

علیرضا_آذر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

چه کسی این موضوع را خوانده است (مجموع: 0) دیدن جزئیات

عقب
بالا